arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۱۱۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱ : ۱۵ - ۳۰ خرداد ۱۳۹۰

سکولاریسم؛ ضعف ها و تناقض های آن/ حکومت های سکولار، مذهبی ترین حکومت های دنیا؟

شهیر شهید ثالث: من در این نوشته سعی می کنم به تناقض های درونی و بعضا خطرناک سکولاریسم بپردازم و نشان دهم که سکولار ها در ادعای خود بیطرف نیستند و دقیقا از یک گفتمان دینی برای بیرون راندن رقبای خود یعنی ادیان الهی از صحنه استفاده می کنند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

ادعای سکولاریسم اینست که بدلیل خارج کردن ارزش های مطلق دینی از دایره سیاست قادر است اصول، قوانین و روابط موجود در اجتماع را بر پایه خرد و خردورزی (reasoning) (بجای اتکاء بر ارزشهای آسمانی که ثابت و غیر قابل تغییرند) سامان دهد. نتیجه طبیعی چنین ادعائی اینست که انسانها بجای درگیر شدن در اختلافات و جنگ که ریشه در غیر قابل گفتگو بودن مفاهیم دینی دارد می توانند با تکیه بر عقل و بحث و اقناع اختلافات میان خود را حل کنند و نهایتا صلح و آرامش جایگزین جنگ و خونریزی شود. از نظر سکولارها اشکال ورود دین به محوطه سیاست اینست که مذهبیون هیچ اعتقادی به بحث و گفتگو ندارند چرا که مذهب از دید آنان محل گفتگو و مذاکره نیست. این خصیصه، از دیدگاه سکولارها به سکولاریسم حالت جهان شمول می دهد باین معنی که چون تفکر سکولار بی طرف است قادر است در همه کشورها و جوامع جهان پیاده شود و انسانها را به صلح و دوستی رهنمون شود. اما به عنوان مخاطب سکولارها بلافاصله این سئوال برای هر ذهن کنجکاوی مطرح می شود که آیا بزرگترین خونریزی های تاریخ بشر که در جنگ اول و دوم صورت گرفت و به مرگ دهها میلیون انسان و ویرانی بخشی از جهان منجر شد بر اثر برخورد نظام های سکولار صورت نگرفت؟ اگر وجه تعقل و خرد غالب است چنان فاجعه هائی چگونه اتفاق افتاد؟ من در این نوشته سعی می کنم به تناقض های درونی و بعضا خطرناک سکولاریسم بپردازم و نشان دهم که سکولار ها در ادعای خود بیطرف نیستند و دقیقا از یک گفتمان دینی برای بیرون راندن رقبای خود یعنی ادیان الهی از صحنه استفاده می کنند.

 

سکولاریسم، آنچنان که امروز در جهان عمل می کند راه را بر هر گونه گفتمان دینی که بخواهد وارد دنیای سیاست شود می بندد. باین ترتیب بطور ناگفته برای خود حق و برتری قائل است که نه تنها راه عمل بلکه حتی راه دیالوگ و گفتگو را هم بر معتقدان به ادیان که بخواهند از زاویه دین به سیاست نگاه کنند می بندد. این صفت چنانکه پیداست نوعی عدم تحمل عقاید دگراندیشان است که سکولارها مذهبیون را به آن متهم می کنند. اگر مذهبیون راه ورود سکولارها را به حیطه سیاست می بندند سکولارها دقیقا همان روش را در برخورد با مذهبیون پیشه می کنند. این عدم بردباری می تواند به نوعی مطلق گرائی ترجمه شود به این معنی که "سکولار" هیچ نظری را قابل طرح نمی داند جز برداشت هائی که خود انتخاب می کند و به آنها مهر تائید می زند. اما خصیصه برجسته این روش برخورد سکولارها این است که با برچسب زدن به مذهبیون به عنوان عناصر "غیرمنطقی"، "کم تحمل" و از همه مهمتر "خشونت آفرین" تمایلات و اعمال خود را به خصوص در زمینه اˍعمال خشونت توجیه می کنند. به این ترتیب لشکرکشی ها و کشتارها و کودتاها و حمایت از دیکتاتورها در پوشش حمله به مذهبیون به عنوان عناصر غیرمنطقی از نظرها پنهان می شود. نتیجه نهائی این است که سکولاریسم خود به مذهبی بدل می گردد که مخالفین خود را در قدرت شرکت نمی دهد و "مطلق" های خود را بوجود می آورد. خطر بزرگی که این نحوه تفکر دارد این است که اولا: چون خود را جهان شمول می داند سعی می کند که ارزش های خود را بر تمامی جهان تحمیل کند. این اعتقاد یعنی جهان شمول بودن سکولاریسم برخلاف انتظار که باید به صلح و دوستی منجر شود به جنگ و درگیری منجر می گردد. نمونه این امر تلاش برای بسط دموکراسی  در عراق بود که نتایج آنرا شاهد بودیم. حمله به عراق با ایده بسط دموکراسی صورت گرفت چرا که مدیریت سیاسی در غرب اعتقاد راسخ دارد که دین مدنی غرب (Civil Religion) خاصیت جهانی شدن دارد و باید چنین شود تا جهان در اُسایش زندگی کند. ثانیا: چون مذهبیون برای همیشه از شرکت در گفتگو های سیاسی محروم می شوند از خود عکس العمل نشان می دهند و نهایتا در تلاش برای مشارکت در قدرت سیاسی دست به خشونت می زنند. وقوع انقلاب اسلامی در ایران و ادامه دشمنی ها با نظام سکولار غرب تا امروز مصداق کامل این جریان است. در اینجا من می خواهم به دو نوع سکولاریسم و وجوه افتراق آنها اشاره کنم با آنکه هر دو گروه معتقدند که دین باید از صحنه حیات سیاسی حذف و تنها جنبه شخصی داشته باشد.

 

 سکولارهای لائیک گروهی هستند که پایه تفکراتشان بی خدائی است (Laicism) این تفکر در میان متفکران مارکسیست بطور عام و نیز غیرمارکسیست ها یک طیف را تشکیل می دهد. اما آنچه که در غرب از حدود قرن 13 آغاز شد و در قرن هفده به عنوان یک پدیده شاخص در اروپا درآمد (و تا امروز هم ادامه داشته) تفکری در درون دنیای مسیحیت بود که دین را در حیطه زندگی خصوصی می پذیرفت اما در حیات اجتماعی امور دنیوی را برکشید و ترجیح داد. این جریان از زمان جنگهای سی ساله در قرن هفده و در نتیجه تلاش شاهان، دوک ها، و کنت ها در اروپا بود که "با کمک تفکرات مذهبی" اما ضد کلیسا و پاپ "در قالب پروتستانیزم" علیه کلیسا قیام کردند و "سرزمین و مردم" برای خود خریدند (Casanova 1994). به عبارت دیگر پیدایش مفهوم "seculere” (لغت لاتین) در تلاش دولت ها (states) برای رسیدن به "قدرت و زمین و جمعیت" علیه کلیسا ریشه داشت. همین بینش امروز با اندکی تغییر موتور رقابت بین سکولارهای غربی برای بدست گرفتن قدرت و خاک و منابع انرژی در خاورمیانه و گروههای  اسلامی است. این نوع سکولاریسم را تیلور (Taylor 1998) سکولاریسم "یهودی – مسیحی" (Judeo-Christian Secularism) می خواند.

 

بستن راه ورود به "گفتگو" توسط سکولار های صاحب قدرت از همان ابتدا در اروپا بر روی حامیان مذهب، ناقض ادعای بیطرفی، کثرت گرائی و دموکراسی بوده است.  نظرسنجی موسسه معتبر Pew که چند ماه پیش منتشر شد نشان می دهد که اکثریت قاطع مردم مصر (95 درصد) خواهان داشتن" نقشی بزرگ" برای اسلام در اداره امور کشور هستند. انتظار می رود در پی تحولات مصر که نتیجه آن یک کودتای بدون خونریزی علیه مبارک توسط ارتش شد، حاکمین نظامی پیش نویس قانون اساسی مشابه قانون اساسی ترکیه که از ورود دین به حوزه سیاست جلوگیری کند را تهیه و نهایتا به اجرا بگذارند. این سناریوی مصری (در صورت تحقق) دقیقا مصداق بحثی است که ما در اینجا می کنیم. به این ترتیب تناقضی که به چشم می خورد این است که چگونه می توان از یک طرف به دموکراسی اعتقاد داشت و از طرف دیگر نظر اکثریت قاطع را زیر پا گذاشت و سکولاریسم را بر جامعه تحمیل کرد؟

 

آنچه که امروز بنام سکولاریسم بخصوص در آمریکا حاکم است چناکه گفتیم سکولاریسمی است که ریشه در مسیحیت دارد (نوع دوم سکولاریسم) که با نهادهای یهودی در هم آمیخته شده (Judeo-Christianity) است. مفهوم عمیقی که در این نوع سکولاریسم نهفته اینست که به اعتقاد تیلور (1998) در واقع و بطور پنهان این مسیحیت است که به اداره امور کشور می پردازد و ادعای سکولاریسم تنها برای خارج کردن رقبای دینی از صحنه قدرت سیاسی است. برای اثبات این ادعا به چند نمونه اظهار نظر و سخنان پرزیدنت بوش که غیرسکولار و کاملا مذهبی است توجه کنید: "در این روز شکرگزاری ملی ما از خدای قادر و متعال می خواهیم که ملت ما را تحت توجه خویش بگیرد... باشد که او آرامش را به کشور ما عطا کند و همواه کشور ما را هدایت کند. رحمت خدا بر آمریکا باد". و یا در جای دیگر "آزادی و ترس، عدالت و شرارت همواره با یکدیگر در جنگ بوده اند و ما می دانیم که خداوند در این نبرد بیطرف نیست". در یکی از مذهبی ترین اظهارنظرهای خود در نطق افتتاحیه دوره اول ریاست جمهوری پرزیدنت بوش می گوید: "ما نویسنده این داستان (تاریخ) نیستیم که زمان و ابدیت را با خواست خود پر کنیم". به عبارت دیگر از دیدگاه بوش نه با هدف و خواست ما انسانها بلکه با خواست و هدف خداوند است که تاریخ نوشته می شود و به این ترتیب واضح است که این دیدگاه، دیدگاهی قاطعا غیرسکولار است. تام دیلی (Tom Delay) رهبر اکثریت کنگره (در دوران بوش) در یک سخنرانی می گوید: "ما برگزیده شده ایم که به عنوان مسیحی در دورانی که فرهنگ مان در شرف مسموم شدن است زندگی کنیم... خداوند ما را برای این منظور مشخص آفریده است... این خواست مسیح بوده که ما (معتقدان به مسیح) در این دوران و در میان این ملت زندگی کنیم".

بنابراین آنچه که در جریان است ممکن است که حاکمیت دین در جامعه آمریکا نباشد اما با قطعیت می توان گفت که سکولاریسم حاکم، بین ادیان (آنچنانکه ادعا می کند) بیطرف نیست. این عدم بیطرفی است که در صحنه روابط بین المللی مقاومت و از پی آن خشونت و درگیری می آفریند. بهمین دلیل روشن است که هانتینگتون صفت مشخصه همه تمدن ها را "دین" آن تمدن ها می داند و دین فرهنگ "غرب" (The West) را یهودی – مسیحی (Judeo – Christianity) بر می شمرد. از نظر هانتینگتون "نیروی مرکزی که مردم را در جهان مدرن انگیزه می بخشد و به حرکت در می آورد مذهب است".

In the modern world, religion is a central, perhaps the central, force that motivates and mobilizes people in the modern world Huntington: 1996, 63

واقعیت های جامعه ای مانند آمریکا و تئوری هانتینگتون ما را به یک واقعیت دیگر رهنمون می شود و آن اینکه انسان های مذهبی از رئیس جمهور آمریکا گرفته تا افراد مذهبی کوچه و خیابان هم در شرق و هم در غرب، زمانی که دست به یک انتخاب و یا عمل سیاسی می زنند عمل مزبور از اعتقادات مذهبی آنان جدائی پذیر نیست. فرد مذهبی بطور ناخودآگاه اعتقاداتش را در انتخابات سیاسی خود دخالت می دهد. این امر هم در جوامع دموکراتیک مثل آمریکا که در آن دهها میلیون معتقد به کلیسای انجیلی وجود دارد صادق است و هم در کشورهائی که با نظام مذهبی اداره می شوند. به این ترتیب ادعای جدائی دین و سیاست و یا دین و حکومت امری غیرواقعی، بی محتوا و تنها برای رسیدن به برخی آرمان های سیاسی است چرا که در عمل انسان های مذهبی بر اساس انگیزه های مذهبی خود وارد پروسه های سیاسی می شوند. تعصب سکولاریستی در غرب معنائی جز این ندارد که "دین همه ادیان" و دین برتر نزد ماست و مذاهب دیگر حق مداخله حتی گفتگو در مدیریت جامعه را ندارند. این دین می تواند برای همه ادیان تصمیم بگیرد و نظام جهانی را شکل دهد. انسان های جدیدی که زیر فشار سکولاریسم در تمدن های دیگر و غیر غربی ساخته می شوند با مشاهده حذف خود از مشارکت در قدرت سر به طغیان بر می دارند. اگر واقعیتی در تئوری "برخورد تمدن ها" وجود داشته باشد اینگونه است که شکل می گیرد. چیزی که هانتینگتون آنرا "جهانی گرائی فرهنگ غرب" (Universalism) خوانده و آنرا خطرناک و خطا و غیر اخلاقی می داند ((Huntington:310 سکولاریسم غربی با وارد شدن به گفتگوی سیاسی با پیروان ادیان هم به دموکراسی و کثرت گرائی (Pluralism) جنبه عینی خواهد داد و هم از خطر برخورد خواهد کاست.

 

منابع اصلی:

The Political Authority of Secularism in International Relations, Elizabeth Shakman Hurd, 2007, European Journal of International Relations

 

Religion in the Public Sphere, Jurgen Habermas, 2006, European Journal of Philosophy

 

Notes on a Post Secular Society, Jurgen Habermas, 2008, Sign and Sight, http://www.signandsight.com/features/1714.html

 

Habermas and the Post-Secular Society, Austin Harrington, 2007, European Journal of Social Theory

 

Why I am not a Secularist, William E. Connolly, 2000

 

Public Religion in the Modern World, Jose Casanova, 1994

 

Modes of Secularism, Charles Taylor, 1998

 

The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order, Samuel P. Huntington, 1996

The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order, Samuel P. Huntington, 1996
 

 
نویسنده: شهیر شهیدثالث
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۸
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۳/۳۱
2
6
بنده احساس می کنم نویسنده یک نوع مهندسی معکوس استفاده کرده به گونه ای که اول پاسخ رو می دانسته و با تحلیلی که کرده در پی مسیری است که به جواب مورد نظر خودش برسه
همچنان که اسلام حقیقی با رفتاری که از کشورهای مسلمان بعضا دیده می شه متفاوته پس ایده سکولار رو نمی شه از رفتار دولتهای سکولار تشریح کرد
نظرات بینندگان