arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۹۱۰
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۱۲ - ۰۷ تير ۱۳۹۰

خاطرات وزیر سابق اطلاعات از بداخلاقي ها با آيت الله بهشتي

گفت وگو با وزير اطلاعات هر دوره و دولتي مي تواند سخت باشد. از آنجا كه موقعيت تصدي بر وزارتخانه اطلاعات همواره خلق و خوي خاصي مي طلبد كه شايد يكي از آنها، سخت و ديپلماتيك سخن گفتن باشد. گفت وگو با علي يونسي، وزير اطلاعات دولت اصلاحات البته تا حدودي متفاوت بود. محور گفت وگو با يونسي حادثه تروريستي هفتم تير بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شرق نوشت: گفت وگو با وزير اطلاعات هر دوره و دولتي مي تواند سخت باشد. از آنجا كه موقعيت تصدي بر وزارتخانه اطلاعات همواره خلق و خوي خاصي مي طلبد كه شايد يكي از آنها، سخت و ديپلماتيك سخن گفتن باشد. گفت وگو با علي يونسي، وزير اطلاعات دولت اصلاحات البته تا حدودي متفاوت بود. محور گفت وگو با يونسي حادثه تروريستي هفتم تير بود.

به گزارش انتخاب، يونسي يكي از شاگردان دكتر بهشتي در مدرسه حقاني بوده كه تاكنون كمتر به خاطرات او با شهيد بهشتي پرداخته شده است. يونسي سال هاي اول دهه 60 در دادگاه انقلاب اسلامي بوده و خاطراتي از بداخلاقي ها با آيت الله بهشتي، رييس قوه قضاييه در ذهن دارد.

گفت وگو با يونسي از جريانات انحرافي دهه 60 به ميان كشيده شد و تا امروز ادامه يافت. وزير سابق اطلاعات در خاطراتي از روز حادثه هفتم تير سال 60 عنوان كرد: «قضات همه در دفتر آيت الله گيلاني در زندان اوين جمع شده بودند و سيد احمد خميني، يادگار امام تماس تلفني گرفته و پيام امام(ره) را ابلاغ مي كند. قضات الان عصباني هستند در اين روزها هيچ حكمي صادر نكنند كه مبادا حقي ضايع شود.»

 يونسي از دوران حضورش در مدرسه حقاني و مشي بهشتي گفت: به اعتقاد وزير اطلاعات دولت اصلاحات «بزرگ ترين خطاي منافقين، اين بود كه با كشتن بهشتي به روند دموكراسي در كشور ما آسيب زدند.» اما شايد آنچه در سخنان يونسي مهم جلوه كرد، هشداري بود كه وزير اطلاعات سابق درخصوص «احتمال شكل گيري گروه هاي تروريستي از دل حكومت در هر زماني» عنوان كرد.

 يونسي گفت: «در يك مقطعي به خاطر اينكه رقيب سياسي را از دور خارج كنيم، آمديم تندروي را تمجيد كرديم و به افرادي بها داديم كه بعد ها همان ها در مقابل ما ايستادند.» علي يونسي، اين روزها در طبقه سوم مركز استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام مستقر است
    
     ترورهاي دهه 60 در فضاي سياسي- اجتماعي ايران آن زمان چه تاثيري داشت و آثار و تبعات آن ترور ها چه بود؟
    براي توضيح آن دوران و شرايط به وجود آمده كه منجر به ترور هاي دهه 60 شد بايد نخست به دهه 50 برگشت و شرايطي را كه منجر به پيروزي انقلاب شد را اجمالامورد بررسي قرار داد. دهه 50 دوران مخصوصي هم براي رژيم شاه و هم براي مخالفان رژيم شاه بود. دهه 50 تسلط بي چون و چراي حاكميت بر تمامي امور بود و شاه در اوج اقتدار خود قرار داشت. تقريبا تمامي مخالفان خود را از صحنه خارج كرده و شكست داده بود.

در آن دوران مخالفان يا در زندان گرفتار شده، يا وادار به سكوت شده، يا از كشور متواري شده بودند. از نظر شاه امنيت كاملابرقرار بود و مخالفي با حكومت او وجود نداشت. در دهه 50 به دليل برخورداري از پول نفت، طرفداران زيادي در خارج از كشور براي خود به وجود آورد و بر اين گمان بود كه در داخل كشور و خارج آن مشكلي وجود ندارد و شاه افتخار مي كرد كه ايران جزيره امن است، در حالي كه كشور در واقع دچار بحران بود و هر روز بر تعداد ناراضيان اضافه مي شد.

در آن زمان مخالفان شاه به دو گروه تقسيم مي شدند، گروهي كه اعتقاد به مبارزات مسلحانه و تروريستي داشتند و گروه ديگر كه عمليات تروريستي را قبول نداشتند و معتقد به مبارزه مدني بودند اما تقريبا همه مخالفان مسلح رژيم شاه در آن برهه شكست خورده بودند.
    
     موافقان و مخالفان مسلح رژيم شاه دقيقا چه گروه هايي بودند؟
    گروه هاي مسلح عمدتا مجاهدين خلق و فداييان خلق بودند، البته گروه هاي مسلح ديگري نيز بودند اما دو گروه مذكور نقش اصلي را داشتند كه با حمله نيروهاي امنيتي كاملازمين گير شده بودند و هيچ كاري نمي توانستند انجام دهند. بنابراين در دهه 50 هم دهه شكست كامل گروه هاي مخالف شاه و دهه حاكميت مطلق استبداد رژيم بود و انقلاب اسلامي در زماني آغاز شد كه اوج ياس مخالفان رژيم شاه و اوج اقتدار و اميدواري رژيم شاه بود.

پيش از سال هاي 57-56 هيچ كس گمان نمي برد كه انقلابي مردمي، همه گير و مذهبي به رهبري امام (ره) به پيروزي برسد. مبارزه مردمي و مسالمت جويانه امري نبود كه گروه هاي سياسي توان به راه انداختن آن را داشته باشند. بيشتر آنان معتقد بودند كه سرانجام بايد يا از راه كودتا يا جنگ مسلحانه يا دخالت خارجي مي توان كاري كرد. گروه هاي شبه ماركسيستي يا شبه اسلامي مجاهدين خلق (مجاهدين خلق يك گروه نيمه ماركسيستي و نيمه اسلامي بود) عمدتا بر چنين اعتقادي بودند. يعني معتقد بودند كه تنها راه نجات جنگ مسلحانه است و زماني كه انقلاب شروع شد آنان اظهار مي كردند كه انقلاب به جايي نمي رسد.

حتي وقتي هم از زندان آزاد شدند شديدا مي ترسيدند و گمان مي كردند كه اين يك نمايش يا مانور از سوي حاكميت و يك بازي است. البته دوران طولاني زندان نيز مغز آنان را منجمد كرده بود. گروه هاي مسلح دچار ركود و دگم انديشي ايدئولوژيك شده بودند و فكر نمي كردند كه راهي براي خروج از بن بست سياسي وجود داشته باشد، بنابراين مي گفتند كه تمامي اينها بازي است تا اينكه انقلاب پيروز شد. پس از اين مقطع گروه هاي تروريستي ضدشاه به دو بخش تقسيم شدند، يك اقليت معدود به انقلاب پيوستند و اكثريتي مخالف با اينكه اين اكثريت نقشي در پيروزي انقلاب نداشتند اما از مدعيان و طلبكاران اصلي انقلاب شدند.
    
     يعني چه طلبكار انقلاب شدند؟ آيا مي خواستند در دولت نقش داشته باشند و به آنها پست سياسي داده شود؟
    از همان روزهاي نخست پيروزي انقلاب اين گروه ها سهم خواهان اصلي بودند و بيشترين سهم را از انقلاب مي خواستند. از اين رو زماني كه نتوانستند به خواسته هاي خود برسند شروع به سنگ اندازي و مزاحمت و دادن شعارهاي انحرافي يا تجزيه طلبي و دادن شعارهاي خطرناك مانند انحلال ارتش كردند. مجاهدين هم شعار انحلال ارتش را سر مي دادند و هم حاضر نبودند اسلحه هايشان را تحويل بدهند و به دليل هرج و مرج روزهاي اول انقلاب عمده انبارهاي اسلحه به دست مردم افتاده بود. در نتيجه مردم و انقلابيون مسلح بودند.

 از اين رو امام (ره) از مردم خواستند كه اسلحه هايشان را تحويل دهند و مردم اسلحه هايشان را تحويل دادند. مردم و بعضي از گروه ها هم سلاح هايشان را تحويل دادند اما مجاهدين خلق اين كار را نكردند. انقلاب اسلامي نوپا بود و مي بينيد شخصيتي مثل مطهري كه مي توانيم بگوييم ايدئولوگ اصلي انقلاب اسلامي بود، هدف قرار گرفت. قبل از آن شهيد عراقي را هدف قرار دادند و قبل از ايشان شهيد قرني را به شهادت رساندند. از همان روزهاي نخست بعضي گروه هاي شبه اسلامي مثل فرقان يا كمونيستي مثل اشرف دهقان شروع كردند به ترور و بنابراين اقدامات تجزيه طلبانه يا اعمال تروريستي از همان فرداي پيروزي انقلاب اسلامي توسط برخي از گروه هاي كمونيستي يا شبه اسلامي آغاز شد.
    
     به گروه فرقان اشاره كرديد. انگيزه هاي ترور در آن زمان بيشتر با نگاه مذهبي و ايدئولوژيك بود يا قدرت طلبانه و ضربه زدن به انقلاب؟
    انگيزه ها فرق مي كرد. اگر منصفانه بخواهيم بگوييم گروه فرقان يك گروه مذهبي اما انحرافي بود. حالادر مغز رهبر اين گروه چه مي گذشته را شايد نشود به راحتي قضاوت كرد. اما مجاهدين خلق، هدف سياسي داشتند. تجزيه طلب ها هدف سياسي داشتند، گروه هايي كه در كردستان، در تركمنستان و در بعضي از جاها دست به كارهاي خرابكارانه مي زدند، هدف سياسي داشتند. البته مجاهدين خلق با تاخير دست به اسلحه بردند ولي در همان وقت هم اسلحه جمع مي كردند، هم تهديد مي كردند و هم با گروه هاي تجزيه طلب همسو بودند.
     چه شد كه مجاهدين و گروهاي ديگري كه اشاره كرديد پس از يك سال اول انقلاب به فعاليت هاي تروريستي رو آوردند؟
    مجاهدين خلق از سال 60 وارد فاز نظامي شدند، ولي تا پيش از آن بيشترين تخريب روحي و سياسي متعلق به همين گروه بود. تقريبا همه كارها را مختل كرده بودند و اجازه نمي دادند كه هيچ كاري صورت بگيرد. در مقابل هر كار مثبتي، شعار مخالف مي دادند. به طور مثال مدت زيادي تلاش كردند كه مرحوم آيت الله طالقاني را در مقابل امام (ره) قرار دهند كه موفق نشدند، بعد كه هم بني صدر را جدا كردند، در حالي كه اينها از اول دو طيف بودند. بني صدر با مجاهدين خلق مخالف بود و مجاهدين نيز با بني صدر مخالف بودند يعني دو طيف مخالف هم بودند.
    
     يعني تمام راه ها را امتحان كردند و سپس به واكنش نظامي رسيدند؟
    آنها همه راه هاي ضدانقلابي و كارشكني را رفتند. مهم ترين مساله آن موقع خلق سلاح بود و بايد سلاح هايشان را تحويل مي دادند كه تحويل ندادند. در آن زمان كه همه چيز منتشر مي شد آنها نامه اي را در روزنامه ها به امام نوشتند و از امام خواستند كه آنان اجازه ملاقات بدهد، امام هم فرمودند اول شما سلاح هايتان را زمين بگذاريد تا با شما ملاقات كنم، تا زماني كه شما مي خواهيد با اسلحه هدف تان را به كرسي بنشانيد من با شما ديدار نمي كنم. شما اسلحه را زمين بگذاريد من پيش شما مي آيم.
    مجاهدين خلق، فداييان خلق و حزب توده و همه گروه هاي سياسي كه در ميدان رقابت كم آوردند به شيوه هاي تروريستي روآوردند و در رقابت سياسي كم آوردند و چون در رقابت سياسي كم مي آوردند، حتي يك عده از آنها مي گفتند كه ما انتخابات نمي خواهيم و برگزاري انتخابات زود است.
    
     پس مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه به اعتقاد شما چون آنها در فضاي رقابت سياسي به پيروزي نمي رسيدند دست به ترور و حركت هاي خشونت آميز مي زدند؟
    بله! كاملادرست است. گروه هايي كه در ميدان سياسي نمي توانستند رقابت كنند و كم مي آوردند به شيوه هاي ضداخلاقي، ضددموكراتيك و ضدانساني روي آوردند. اين شيوه ضدانساني بين مذهبي ها نبود اما بعد ها بعضا به گروهك هاي اسلامي نيز سرايت كرد.
    
     بحثي مطرح كرديد مبني بر اينكه اكثريت گروه هاي چپ و سازماني كه مخالف انقلاب بودند، هيچ نقشي در به ثمر نشستن انقلاب نداشتند. شايد همين ديدي كه نسبت به آنها وجود داشت، سبب تندروي ها شد. به هر حال بسياري از آنها از دهه 40 مبارزه را شروع كرده بودند، زندان رفته بودند، شكنجه شده بودند. انقلاب يك مرتبه به پيروزي نرسيد، يك پيش زمينه هايي داشت كه مبارزه هاي اين گروه ها در آن نقش داشت. همين ديدي كه نسبت به آنها وجود داشت باعث نشد كه يك مقدار به سمت تندروي و مخالفت بروند؟
    دهه 50 ميدان آزمايش همه ايدئولوژي ها بود. بسياري از روش هايي كه گروه هاي مبارز طي كردند به نتيجه نرسيد. امام خميني و بعضي از رهبران انقلابي دنيا نيز پيش بيني مي كردند كه اين روش ها به نتيجه نخواهد رسيد. آنها مي گفتند حكومتي اگر با زور از بين برود تبديل به يك حكومت زور ديگر مي شود، يعني اگر قدرت شاه كه يك حكومت ديكتاتور و استبدادي بود با زور سرنگون مي شد حكومت زورگوي ديگري جايگزين آن مي شد. نكته دوم آنكه بسياري از گروه هاي مخالف شاه مثل مجاهدين خلق به شدت تحت تاثير گروه هاي ماركسيستي قرار داشتند، هم در ايدئولوژي، هم در تاكتيك و در استراتژيك و هم در هدف سعي مي كردند مانند آنان رفتار كنند. در درون مجاهدين خلق كساني بودند كه با اين روش ها مخالف بودند ولي به دليل مخالفت مورد تسويه قرار گرفتند و اتفاقا با تسويه خونين كنار گذاشته شدند و در نتيجه كودتاي داخلي، گروه مجاهدين خلق در اختيار رجوي قرار گرفت. همه كساني كه در درون تشكيلات با مشي اتخاذ شده مخالف بودند به شيوه هاي بسيار خشني از بين رفتند مانند شريف كه يكي از بنيان گذاران مجاهدين خلق بود اما چون مخالف اين شيوه بود به صورت وحشيانه اي او را سوزاندند و از بين بردند. تسويه هاي درون گروهي آنان هميشه خونين و خشن و وحشيانه بود، به همين دليل نيز در درون زندان روحانيون و مذهبي ها از آنها جدا شدند و اين سرآغاز جدايي و تفكيك بود و مرحوم شريعتي نيز مقالاتي در زندان در رد ماركسيست نوشت، عمدتا به اين دليل بود. به اين ترتيب عملامبارزان به دو گروه تقسيم شدند. گروه مجاهدين خلق كه تمايل شديدي به كمونيست ها داشتند و گروه مذهبي هاي مخالف شاه كه اين گروه دوم و روحانيون به دليل اطلاعاتي كه از گروه مجاهدين خلق داشتند نمي توانستند به آنها اعتماد كنند. ايشان انتظار داشتند كه مجاهدين خلق، ماجراجويي هاي داخل زندان را كنار بگذارند و با گروه هاي انقلابي تعامل و همكاري كنند و در مقابل موج عظيم انقلاب نايستند. اما آنان در مقابل انقلاب ايستادند و سرشاخ شدن با انقلاب قطعا نتيجه اش شكست است. مجاهدين خلق علاوه بر انحرافات اساسي فهم درستي هم از شرايط داخلي كشور، انقلاب و مردم نداشتند وگرنه با مردم و انقلاب درنمي افتادند. به نظر من مجاهدين خلق خسارات غيرقابل جبراني وارد كردند.
    
     به اعتقاد شما اين ضربه ها چه بود؟
    به اعتقاد من منافقين چهار ضربه اساسي زدند. نخست اينكه آنان ملت ايران و انقلاب اسلامي را از شخصيت هاي بزرگ مانند شهيد بهشتي، شهيد مدني، شهيد صدوقي، رجايي، باهنر و ده ها شخصيت بزرگ انقلابي محروم كردند. ضربه دوم گمراه كردن هزاران جوان و نوجوان و هدر دادن نيرو و انرژي آنها است. يعني يك بخش عظيمي از انرژي جوانان ما را كه مي توانست در خدمت ملت قرار بگيرد، هدر دادند. سوم رايج كردن و نهادينه كردن خشونت و تنگ نظري در كشور بود. اگر گاهي مي بينيد كه در گوشه هايي از كشور اتفاق هايي مانند جريان كهريزك يا بعضي از مسايل در زندان ها رخ مي دهد نتيجه و عكس العمل رفتار، خشونت و تنگ نظري بود كه مجاهدين خلق از كمونيست ها گرفته و رواج دادند، اين جنايت بزرگ تر از هر جنايت ديگري است. حتي مي توان گفت حركات تند گروه هاي تروريستي مانند القاعده نشات گرفته از مجاهدين خلق است.
    
     گفته مي شود كه اگر به مجاهدين خلق اجازه راهپيمايي داده مي شد و از سخت گيري بعضي از مقامات دادستاني جلوگيري به عمل مي آمد، مجاهدين خلق دست به آن فاجعه نيز نمي زدند. مرحوم سحابي در مصاحبه اي به گونه اي تلويحا به آن اشاره كرده است. نظر شما چيست؟
    اين خيلي بي انصافي است. سال هاي 59-58 مجاهدين خلق و ديگر گروه ها همه جا و هر روز راهپيمايي به راه مي انداختند. شما به آرشيو روزنامه آن سال ها مراجعه كنيد. اگر عناصر متخلف و مجرمي از آنان دستگير مي شدند در زندان طرف مذاكره و مشورت قرار مي گرفتند. حتي با گروه هاي تروريست مثل فرقان و اشرف دهقان. نخستين ترور را گروه فرقان انجام داد و تا آن زمان نيز هيچ برخوردي با آنان صورت نگرفته بود. همان زمان چه دادستاني و گروه هاي ديگر كوچك ترين تندروي در مقابل آنها انجام ندادند، بلكه با اين گروه ها مذاكره مي كردند. حتي در زندان نيز با اين افراد مذاكره و بحث مي كردند. در آن زمان همه سعي و تلاش بر اين بود كه به آنها تفهيم شود كه راه اعمال قدرت و زور غلط است. در آن زمان ما هنوز قانون اساسي و مجلس نداشتيم و هنوز جمهوري اسلامي شكل نگرفته بود و انقلاب اسلامي هنوز توسط مردم به صورت داوطلب اداره مي شد. خيلي از اين مسوولان آن زمان اسلحه به دوش داشتند و امنيت را برقرار مي كردند يا آذوقه به مردم مي رساندند. در شرايطي كه دوران انتقال و گذر بود توقع اين بود كه اين گروه ها بيايند و همكاري كنند و امنيت برقرار كنند، نه اينكه خود شرايط را ناامن كنند. دولت موقت دولتي بود كه غالبا از اين گروه ها حمايت مي كرد، ولي همين گروه ها مدام عليه آن دولت كارشكني مي كردند، حادثه كردستان در زمان دولت موقت بود، حادثه گنبد در همان دوران بود، اين ترورها در زمان دولت موقت بود. يعني در آن دوره توقعي كه از اين گروه ها بود، اين بود كه همكاري كنند، راهنمايي كنند و اطلاعاتي كه داشتند را در اختيار دولت قرار دهند ولي همان دولتي كه اينها را قبول داشت، آنها دولت را قبول نداشتند و بيشترين توهين ها را به دولت مي كردند، مي گفتند دولت آمريكايي و ليبرال است و همكاري نمي كردند.
    
     پس تندروي را قبول نداريد؟
    تندروي ها اول از ناحيه گروهك ها شروع شد.
    
     يعني تا 61-60 تندروي از اين طرف نداشتيم؟
    تندروي ها نخست از جانب گروه هاي مخالف بود و سپس هم بعضا به دولت ها سرايت كرد. يعني عمل تند آنها موجب عكس العمل تند شد. يك خاطره اي از مرحوم بهشتي مي خواهم بگويم. آن موقع ايشان رييس ديوان عالي كشور بودند. بيشترين اهانت و تندروي ها نسبت به آيت الله بهشتي به خصوص از جانب مجاهدين خلق بود. هر گوشه مملكت را نگاه مي كرديد يا شعار اهانت آميز به شهيد بهشتي نوشته بودند يا مرگ بر بهشتي را در همه جا راه انداخته بودند. در حالي كه قدرت قضايي در دست بهشتي بود ولي با يك نفر از آنها برخورد نمي كرد، ايشان با آنان رفتار مسالمت آميز و اخلاقي داشتند و همه آنان را به مناظره و مذاكره دعوت مي كردند. سال 60 يك روز براي ارايه يك گزارش قضايي به مرحوم بهشتي به كاخ دادگستري رفتم، كاخ دادگستري توسط هواداران مجاهدين خلق محاصره شده و با صداي بلند مرگ بر بهشتي مي گفتند و همه منطقه را گرفته بودند. مي خواستم وارد كاخ دادگستري شوم، نتوانستم من از يك راه فرعي وارد كاخ دادگستري شدم، ديدم ايشان خونسرد كارشان را انجام مي دهند. آن همه سر و صدايي كه بيرون بود، كوچك ترين تاثيري در ايشان نداشت ولي من خيلي ناراحت شده بودم. آقاي بهشتي هميشه با خنده و روي باز با همه ملاقات مي كرد. مرحوم بهشتي مثل هميشه و بي توجه به شعارهاي اهانت آميز مجاهدين خلق با من با روي باز و تبسم ملاقات كرد.
    
     شما به عنوان يكي از افرادي كه با دكتر بهشتي رفت و آمد داشتيد چه ويژگي هاي ديگري را براي ايشان متصوريد؟
    آيت الله دكتر بهشتي حقيقتا عالم به زمان بود، عالم به زمان كسي است كه فريب نمي خورد. اگر دانشمندي زمان خودش را نشناسد، حتما متاثر از حوادث مي شود. موثر نيست ولي اثرپذير است. خيلي از دانشمندان هستند كه نمي دانند در چه شرايطي هستند، حوادث بر آنها اثر مي گذارد و آلت دست قرار مي گيرند اما اگر چنانچه دانشمندي زمان شناس باشد آلت دست قرار نمي گيرد بلكه نقش گذار و تاثيرگذار در حوادث است نه تاثيرپذير. دكتر بهشتي حقيقتا چنين شخصيتي بود. هم در علوم حوزوي صاحب نظر و مجتهد و هم در علوم دانشگاهي صاحب نظر بود و دنيا را مي شناخت، ايران را مي شناخت، مردم را مي شناخت، فضاي ديني كشور را مي شناخت، فضاي روشنفكري را مي شناخت، مكاتب فكري دنيا را مي شناخت و گروه هاي سياسي را مي شناخت. امام خميني(ره) تعبيري نسبت به بهشتي داشت كه براي هيچ شخصيت ديگري به كار نبرده است كه بهشتي يك ملت بود. بهشتي جهاني و فرازماني مي انديشيد و در عين صلابت و دفاع از اصول خود مقابل دوست و دشمن هرگز از جاده انصاف و عدالت ذره اي منحرف نمي شد. دكتر بهشتي در انديشه و عمل به جذب حداكثري و دفع حداقلي پايبند و ملتزم بود. از حقوق مخالفان خود دفاع مي كرد.
نظرات بینندگان