arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۲۶۳۶
تاریخ انتشار: ۵۲ : ۲۳ - ۱۲ مرداد ۱۳۹۰
بخش چهارم / استاد سید جلال الدین آشتیانی و حکمت متعالیه

چهار سده حکمت متعاليه در ايران- محمد مهدی فقیهی

ملامحسن بیشتر از سایر تلامیذ آخوند تحت تأثیر افکار استاد قرار گرفته است، به طوری که در تألیفات خود بیشتر مواضع عبارات کتب استاد را بدون کوچک ترین تصرف آورده است. می توان گفت در علوم فلسفی نظری صرف و افکار تازه ای ندارد و کم تصرف است. در تصوف ماهر و مسلط به افکار عرفا بوده است. قاضی سعید قمی مشرب تصوف را ازاین استاد متألّه به ارث برده است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
متن زیر که به مناسبت مراسم چهلم استاد سید جلال الدین آشتیانی در سال 1384، توسط آقای محمد مهدی فقیهی یکی از شاگردان ایشان که دارای "اجازهٔ اجتهاد و تدریس در فلسفه، کلام و عرفان" از ایشان نیز است، تهیه شده که به دلیل برخی مسائل، تا به امروز منتشر نشده است.

"انتخاب" در نظر دارد این متن را در چند بخش منتشر کند.

(بخش نخست را اینجا ببینید)
(بخش دوم را اینجا ببینید)
(بخش سوم را اینجا ببینید)

به گزارش سرویس دین و اندیشه پایگاه خبری تحلیلی "انتخاب"؛ بخش چهارم این متن در پی می آید:

ملامحسن بیشتر از سایر تلامیذ آخوند تحت تأثیر افکار استاد قرار گرفته است، به طوری که در تألیفات خود بیشتر مواضع عبارات کتب استاد را بدون کوچک  ترین تصرف آورده است. می  توان گفت در علوم فلسفی نظری صرف و افکار تازه  ای ندارد و کم تصرف است. در تصوف ماهر و مسلط به افکار عرفا بوده است. قاضی سعید قمی مشرب تصوف را ازاین استاد متألّه به ارث برده است.
ملامحسن در علوم نقلی ماهر و از اعظام محدثین شیعه است. وافی حاکی از جلالت قدر و تسلط و احاطة او به اخبار شیعه است. شروح و تعلیقات او بر مباحث بخش گسترده  ای از تحقیقات و تألیفات استاد آشتیانی را تاریخ  نگاری حکمت متعالیه و کاوش از مدرسان و حکمای صدرایی در چهار قرن گذشته به خود اختصاص داده  اند؛ استاد در شیوه تاریخ  نگاری، اصول فلسفی را به کار گرفته و سیر تاریخی حکمت متعالیه را با سلسله اساتید ـ شاگردان ـ اساتید به رشته تحریر کشیده است؛ در تاریخ  نگاری استاد آشتیانی جوهره اصلی حکمت متعالیه از استاد به شاگرد رسیده و چهار قرن گذشته حوزه  های فلسفی اصفهان، شیراز و مشهد را تشکیل داده  اند؛ استاد گزارش سیر تاریخ حکمت متعالیه را از شاگردان بلافصل ملاصدرا شروع می  کنند؛

اصول و عقاید وافی بسیار ارزنده است. در بعضی از موارد، اخبار مربوط به عقاید را بهتر از استاد خود ملاصدرا تشریح نموده است. کتبی در فقه به روش اخباری  ها دارد و خود در توغل در مشرب اخبارهی  ها بعضی از موارد زیاده از متصور از واقع منحرف شده است و حرف  هایی دارد که با اصول و قواعد مقرر در کتب خود منافات دارد و در مقام ردّ بر اعاظم علمای اصول از فرقة ناجیه ـ کثرهم الله ـ به یاوه  سرایی پرداخته است.

در علم اخلاق و سلوک به سبک اهل عرفان، محقق و متبحر و صاحب نظر است. محجّة البیضاء فی إحیاء الأحیاء او یکی از شاهکارهای مهم علمی در دورة اسلامیه است. فیض در احاطه به اخبار و آثار وارده از حضرت رسول، چه از طرق عامه و چه از طریق خاصه، بر غزالی ترجیح دارد. آن همه اخبار و آثار وارده از طریق شیعه در اصول و فروع در دست فیض بوده و فیض در احاطة به آن اخبار کم  نظیر و بر کثیری از محققان اهل حدیث ترجیح دارد تا چه رسد به غزالی. جمیع مأخذی را که متضمن اخبار وارده از طرق عامه و خاصه در موضوع اخلاق و آداب و سلوک است، فیض دیده است.

ملا عبدالرزاق متخلّص به فیاض، داماد و شاگرد ملاصدرا از اعاظم حکما و فلاسفة بعد از ملاصدرا است و به طور مسلم در بحث نظری از فیض عمیق  تر و دقیق  تر است، ولی جمعی معتقدند در افکار فلسفی تابع مسلک مشّاء است. به نحوی وارد مباحث می  شود که گویا از افکار عالیة استاد خود لونی نگرفته است، ولی باطناً سالک طریقة اشراق و معتقد به مبانی استاد است و از ترس خلق روزگار و فرار از تکفیر، عقاید خود را به سبک متکلمان و اهل نظر جلوه داده است.

ملاعبدالرزاق شواهد روبیه و مبدأ و معاد ملاصدرا و شرح حکمت اشراق را تدریس می-نموده است و به طور تحقیق در فلسفه و حکمت ذوقی و حکمت متعالیه وارد، بلکه از راسخان بوده است، ولی کتب خود را به سبک مشاء و اهل نظر تألیف کرده است.

ملاعبدالرزاق لاهیجی بعد از استاد حدود بیست و یک سال زنده بوده است. قاضی سعید قمی از شاگردان ملاعبدالرزاق است.

ملاعبدالرزاق در فلسفه و مباحث نظری از فیض قوی  تر است و می  توان گفت که او اهل تحقیق  و تدقیق است و فیض همان کلمات ملاصدرا را تقریر کرده است. ولی فیض در حکمت ذوقی و تصوف بر ملاعبدالرزاق ترجیح دارد و در علوم نقلیه صاحب نظر و دارای تألیف و تصنیف است و ملاعبدالرزاق شاید اصلاً در علوم نقلی و مباحث تحقیقی فقه و حدیث و رجال وارد نبوده است و یا اطلاعات وسیعی از این علوم نداشته است.

شیخ حسین تنکابنی یکی دیگر از تلامیذ ملاصدرا است که در افکار فلسفی مانند فیض تابع مشرب استاد خود می  باشد، ولی در علمیت به مقام و مرتبة فیض و لاهیجی نمی  رسد. رساله  ای در وحدت وجود نوشته است و رساله  ای نیز از او در حدوث عالم وجود در حواشی مشاعر به طبع رسیده است. برهان او بر حدوث همان برهان میرداماد بر حدوث دهری است که به سبک فلسفة ملاصدرا تقریر شده است.

قاضی سعید قمّی (متوفای 1103یا1104ق) از دانشمندان و مدرسان فلسفه و تصوف در عصر خود می  باشد. قاضی سعید با آنکه در تصوف شخصی وارد و قریحة او بالذات متمایل به تصوف است، ولی معذلک در دقایق مباحث علمی پابند به افکار ملارجبعلی است و مثل اینکه زیاد به قواعد و اصولی که ملاصدرا مقرر کرده، پابند نبوده است. از طرز تحریر و تألیف او معلوم می  شود چندان وارد به افکار ملاصدرا نبوده است، با آنکه روی مشرب تصوّف باید به غیر  ملاصدرا  را نگرود.

قاضی سعید نسبت به مبانی و مباحث فلسفی چندان تضلُّع ندارد و به مباحث ذوقی بیشتر تمایل دارد و مباحث عرفانی را به طرح مخصوصی با اخبار و احادیث تطبیق نموده است، ولی در تصوّف آن طوری که باید پخته نیست و در افکار او موارد اشتباه زیاد می  توان نشان داد. با آنکه در ذوق و استعداد کم  نظیر است. بعضی از کلمات عجیب و غریب از او سرزده است. قاضی در عرفانیات شاگرد مرحوم فیض است، فیض خود نیز در این علم  ندان تضلّع ندارد و در مقام بیان مبانی عرفانی همان کلمات محیی  الدین و اتباع او را بدون تصرف تقریر می  کند.

به این اساس استاد آشتیانی کیفیت رشد افکار ملاصدرا در حوزة تعلیمات اصفهان و گسترش آن به سایر بلاد را پی  گیری کرده  اند.

در زمان و عصر آقا حسین خوانساری و ملارجبعلی و ملاعبدالرزاق و فیض کاشانی افکار و ؟؟ ملاصدرا آن طوری که باید مورد توجه نبوده است. در حوزه  های تعلیماتی همان افکار شیخ و اتباع او بیشتر رواج داشته است. درس تصوّف هم رنگ و بویی نداشته، ولی ملاصدرا در همین اعصار و عصر خود مورد توجه بوده و از او به صدراعاظم  الحکما و صدرالمحققین و صدرالمتألهین تعبیر می  کرده  اند.

حواشی و تعلیقات او بر شفا و شرح بر هدایه و تعلیقات او حکمة  الاشراق قهراً دانشمندان متمایل به مشاء و اشراق را به ملاصدرا متوجه می  نموده است و چون به تصوف تمایل زیاد داشته، بدیهی است که طالبان تصوف برای افکار او احترام قائل شدند و از طرفی شاگردان او کتب استاد را تدریس می  نمودند. این معانی سبب شد که به تدریج کتب ملاصدرا کتب درسی فلسفه در حوزه  ها شود.

نظر به آنکه افکار ملاصدرا و عقاید فلسفی او از جهاتی ترجیح بر افکار سایر فلاسفة اسلامی دارد و جهات مرغّبه در افکارش بسیار است و در بسیاری از مسائل فلسفی از مشاء دفاع کرده است، حواشی او بر شفا بهترین راهنما برای محصل می  باشد.

بدیهی است طالبان فلسفة مشّاء رغبتی به مطالعة افکار او پیدا کردند. از طرفی کثیری از قواعد فلسفی اشراق را که مشاء و طرفداران شیخ مردود شناخته  اند، ملاصدرا با سبک برهان به طریق شیخ استوار نمود و چون در تصوف و افکار عرفا زیاد متأثر شده است، طالبان حکمت ذوقی و تصوف از مطالعة کتب او مستفید، بلکه شایق به مطالعه و فراگرفتن افکار او گردیدند.

استحکام و استواری کلمات و عمق مبانی و مطالب او و کثرت تحقیقات و بی  نظری در انظار علمیه و عدم تعصب نسبت به مسالک متعدد، همة اینها دست به دست هم داده، به تدریج بلکه در مدت کمی افکار و عقاید ملاصدرا مورد توجه عجیبی واقع شد و کم  کم کار به جایی رسید که طلاب فلسفه، حکمت مشّاء و اشراق و علم تصوف را برای آنکه به افکار ملاصدرا پی ببرند، قرائت می  کردند. شفا و اشارات و حکمت اشراق در مدارس اسلامی در رتبة بعد از کتب تحقیقی ملاصدرا مانند اسفار و شواهد و مبدأ و معاد قرار گرفت تا آنکه در دورة آخوند نوری و تلامیذ او مانند ملامحمد جعفر لنگرودی و ملااسماعیل اصفهانی و ملامصطفی قمشه  ای و آقا میرزا محمدرضا اصفهانی، و آقا میرزا حسن نوری و آقا سید رضی لاریجانی، کتب اساسی درسی فلسفه همان کتب آخوند ملاصدرا بوده است.

در رابطه با مدرسه فلسفی اصفهان که تحت تأثیر حکمت متعالیه رشد کرده، استاد آشتیانی دو قرن بعد از ملاصدرا از جایگاه ملاعلی نوری و مکتب درسی او سخن می  گویند: در بین حکما و دانشمندان بعد از ملاصدرا عده  ای را می  تواند نشان داد که در افکار و انظار فلسفی خصوصاً در حکمت متعالیة ملاصدرا راسخ و محقق و شاخص بوده  اند و منشاً دمات ارزنده  ای شده  اند و انظار علمی آخوند را به حد اعلی ترویج نموده  اند.

در بین محققان بعد از ملاصدرا، از همه بیشتر آخوند ملاعلی نوری (متوفای 1426ق) منشأ اثر بوده است. این مرد زنده کنندة طریقة آخوند است، چون قریب به صد سال عمر کرده است و تقریباً هفتاد سال کتب ملاصدرا را در شهر اصفهان تدریس نموده است و این توفیق خود به ندرت در رجال علمی اتفاق می  افتد.

آخوند نوری مردی زیرک و واقف به اوضاع و احوال و مانند برخی از علما از سادگی خود، دیگران را در تعب نمی  انداخته است. برای او همة طبقات احترام خاصی قایل بودند. در زهد و تقوی مسلم عندالکل و در علمیت منکر نداشته است. با این خصوصیات توانست بدون وقفه علناً و آشکارا هفتاد سال فلسفة الهی را تدریس کند و معذلک مورد عنایت و احترام فقها و مجتهدان عصر خود باشد. ملاعلی با فقیه بزرگوار و مجتهد بارع سید محمد باقر حجة  الاسلام و فقیه اصولی متورع حاج ابراهیم کلباسی معاصر بوده و به سید علاقة زیادی داشته و به نماز جماعت او حاضر می  شده است.

ملاعلی در تقریر مبانی ملاصدرا بسیار ماهر بوده و به طور تحقیق بیش از ملاصدرا شاگرد تربیت نموده و بعضی از شاگردان او محقق  تر از شاگردان ملاصدرا می  باشند و خود او را نیز برخی از ابنای تحقیق در مبانی ملاصدرا قرین ملاصدرا و برخی او را ترجیح می  دهند.
سید رضی لاریجانی و ملاعبدالله زنوزی و ملامصطفی قمشه  ای و آقای محمدرضا قمشه  ای و آقا میرزا محمد حسن چینی و ملامحمد جعفر لنگرودی و میرزا حسن نوری و آخوند ملامحمد اسماعیل درب کوشکی اصفهانی و آخوند ملاآقای قزوینی و میرزا عبدالجواد حکیم و ده  ها نفر دیگر از دانشمندان و اهل معرفت و حکمت شاگردان و مستفیدان از محضر او بوده  اند که در اطراف بلاد ایران پراکنده شدند و برخی از آنها در مراکز علمی منشأ خیرات و برکات گردیدند و به  اشاعة علوم عقلی و معارف یقینی پرداختند.

فرصتی باید به دست آورد و شرح حال و ترجمة احوال و آرای آنها را مبسوطاً کتابی مستقل نوشت تا کسانی که بعد از ما خواستند به احوال و آثار حکما و عرفای دورة صفویه تا قرن حاضر مراجعه نمایند، مثل ما دچار تحیّر نشوند. اساتید بزرگ تهران در دورة قاجار همه پرورش یافتة حوزة نوری بوده  اند. در این شاگردان آخوند، آقا سید رضی در عرفان بزرگترین استاد عصر خود بود. سید رضی مازندرانی اگر چه در حکمت متعالیه شاگرد آخوند نوری است و شاید در مسائل نظری و فلسفة بحثی به مرتبة آخوند نوری نرسد، ولی در عرفانیات و حکمت ذوقی احاطة به کلمات اهل عرفان بر آخوند نوری ترجیح دارد، بلکه فاصلة این دو در این قسمت زیاد است و همان طوری که آخوند نوری در حکمت متعالیه کم نظیر است، آقا سیدرضی مازندرانی در تصوف و عرفان بین متأخران بی  نظیر و در تسلط به افکار محیی  الدین در مرتبه و مقام بعد از شارحان کلمات محیی  الدین و عارفان قرن هفتم و هشتم قرار دارد سی رضی استاد عارف نامدار حکیم بزرگوار آقا میرزا محمدرضا قمشه  ای (م.1306ق) می  باشد. آقا سید رضی گویا در عرفانیات شاگرد آخوند ملامحمد جعفر آباده  ای عارف و حکیم معاصر آخوند نوری است که شرح حال و اطلاع روشنی از او در دست نداریم.

سیدرضی همان شخصی است که حاج محمد ابراهیم کلباسی او را تکفیر نمود، نوع این تکفیرها با موازین شرع موافق نبوده و اگر اعمال مکفران را حمل بر صحت کنیم باید بگوییم حکم آنها به تکفیر ناشی از عدم ورود به مبانی عقلی و عرفانی بوده، لهذا کسانی که در علم منقول و معقول ماهر بودند کمتر اشخاص را تکفیر کرده  اند. نوعاً کسانی که تفکیر می  شدند، اهل صلاح و سداد ورع و تقوی و فضیلت بوده  اند. همین سیدرضی از متقین به نام عصر خود بود. اغلب ایام سال را روزه می  گرفت. در شب زنده  داری و عبادات و ریاضیات شرعی و مواظبت بر طاعات و زهد و ورع و عمل و تعبد به ظواهر شرع، داستان  های عجیب و غریب از او نقل کرده  اند.

معروف است به آقا محمدرضای قمشه  ای شاگرد اعظم خود گفته بود: در درس توحید و معارف الهی باید با وضو حاضر شوی، فهم حقایق علم توحید با ملازمت بر عبادت خالص حق برای انسان میسر می  شود.

همچنین مولانا محمدصادق الاردستانی که در زهد و ورع و تقوی سرگذشتی حیرت  انگیز دارد، تکفیر شد و او را به انواع بلیة جانفرسا مبتلا نمودن. غرور و خودخواهی زیاده از حد منشأ این کارها می  شده است و بر خلاف موازین عقل و شرع مردم متقی را تکفیر می  کردند و سلیقة شخصی خود را معیار واقع می  دانستند و خانمان اشخاص را بر باد می  دادند و آنان را در انظار مردم خفیف جلوه می  دادند. گاهی هم اشخاصی تکفیر می  شدند که بر خلاف افکار عوام و ذوق و سلیقة مشهور کلامی نمی  گفتند، مانند اینکه به تحریک یکی از مدرسین نجف که می  خواست در آینده بلامعارض باشد، حاج میرزا حبیب  الله رشتی، آقا شیخ هادی تهرانی مدرس معروف را که جماعتی از مجتهدین و مراجع تقلید عصر بعد از شاگردان او بودند، تکفیر کرد و بر حیثیات این مرد بزرگ لطمة عظیمی وارد آمد. برای شاه سلطان حسین، ملامحمد صادق را مورد غضب خود قرار می  دهد. برخی از هوشمندان ابتلای شاه سلطان حسین به تجاوز مهاجمان افغان را ناشی از اهانت به مقام نیع این روحانی عالی قدر می  دانند:

تا دل مرد خدا نامد به درد                              هیچ قومی را خدا رسوا نکرد

سیدرضی از اصفهان به نجف  آباد تبعید شد. این سید متألّة محقق مجبور شد از برای نجات جان خود تظاهر به جنون کند. گویند طبیب معروفی که در باطن از مریدان سید بود شهادت داد که من مدت  ها سید را معالجة جنون می  نمودم. با این تدابیر این عارف ربانی نجات پیدا می  کند و جان به سلامت می  برد و به سرنوشت شیخ اشراق و عین  القضاة همدانی مبتلا نمی  گردد. در چنین دورانی آخوند نوری آن همه شاگرد در فلسفه تربیت نمود.

معروف است مرحوم سید حجة  الاسلام شفاعت از آقای سیدرضی نمود تا از نجف  آباد به اصفهان مراجعت کرد و به کار تدریس خود ادامه داد، با این فرق که در هنگام تبعید مرحوم اردستانی و خانواده  اش، طفل صغیر اردستانی از شدت سرما تلف می  شود. شرح تبعید این روحانی جلیل  القدر و مصیبتی که از ناحیة شیخ  الاسلام زمان، علامة مجلسی و شاه سلطان حسین به این حکیم الهی وارد شده، رقت  انگیز و دلخراش است، «لیس هذا اوّل قارورة کُسِرَت فی اسلام».

****

از تلامیذ آخوند نوری، آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای حدود 1282ق) است. ملاآقا بعد از تکمیل تحصیل به قزوین، مسقط  الرأس خود، مراجعت نمود و مشغول دریس شد. طلاب علوم عقلی از اطراف و اکناف برای استفادة علمی به محضرش شتافتند.

آخوند ملاآقا همان شخصی است که در مجلس بحث و مناظرة حاج ملامحمد تقی برغانی با شیخ احمد احسایی مؤسس طریقة شیخیه و منشأ پیدایش فتنه  های متعدد پی  در پی در شهر قزوین، شیخ احمد احسایی را در مناظره محکوم نمود.

یکی از علل مخالفت اتباع احسایی با ملاصدرا همین قضیه می  باشد. شیخ احمد شروح و تعلیقاتی بر برخی از آثار ملاصدرا به عنوان د و مناقشه و انتقاد نوشته است و مبانی او را به خیال خود رد نموده است. حقیر آثار او را چندین بار مکرر به دقت مطالعه کرده است و به جرأت مدعی است که شیخ احمد برای نمونه یک قاعده از قواعد فلسفه و عرفان را درک ننموده است و من حیث لایشعر در جمیع مبانی فلسفی قلم  فرسایی نموده است، نعوذبالله من الغواية و استعیذ به من متابعة النفس و الهوی.

آخوند ملااسماعیل درب کوشکی نیز در مجلس مناظره  ای که در اصفهان تشکیل شد، با شیخ احمد مباحثة طولانی نمود و شیخ احمد را در جدل علمی منکوب نمود، روی همین مناظرة مفصل و مجاب شدن احسایی، حاج ملاهادی سبزواری نوشته است: «علم شیخ احمد در مقابل علم علمای اصفهان نمودی نکرد. ولی در زهد بی  نظیر بود» و گرنه احسایی در علوم نقلی از اکابر عصر خود بود و آثاری از او در نقلیات در دست است که حاکی از تسلط و تبحر او می  باشد، ولی در علم فلسفه بسیار راجل و کم  مایه و ناوارد بوده است. مطالب مضحک و بی  اساس که مبتنی بر هیچ اصلی نیست، در آثار او فراوان است.

بعد از بحث و جدل علمی ملاآقا با شیخ در محضر ملامحمد تقی برغانی و مجاب شدن شیخ، برغانی شیخ را تکفیر نمود و چون ملامحمد تقی در علمیت و صلاح و سداد مورد تصدیق فقهای عصر خود بود، در این حکم علمای عراق و ایران از ملامحمد تقی تبعیت نمودند، شیخ احمد ناچار به وطن خود احسا و قطیف به قصد زیارت مکه مراجعت نمود؛ اگر چه به واسطة این کار برغانی جان خود را از دست داد و اتباع و مریدان تبعة شیخ احمد به تحریک شخصی به نام حسن بابی او را در محراب عبادت بین  الطلوعین در حال سجده با وضعی فجیع به قتل رسانیدند. هوا و هوس این آخوند پرگوی عرب عدة زیادی را گمراه و جماعتی را به دیار عدم فرستاد و دنبالة فتنة آن هنوز هم در صحنة جهان جریان دارد.

همة تحقیقات احسایی را می  توان در دو سطر خلاصه نمود، خلاصه  ای بی  معنی که خود آن مرحوم شاید از آن سر درنمی  آورد و فقط دست خوش  الفاظ با رعد و برق شده بود:

«پیغمبر در معراج از کرة خاک که گذشت عنصر خاکی را رها نمود و از کرة آتش که گذشت عنصر ناری را به جای گذاشت و از کرة هوا که مرور نمود عنصر هوایی را به اهلش سپرد...».

خیال می  کرد اجزای مرکب اگر منحل شود، مرکب باقی می  ماند و یا عناصری که مزاج از آن ترکی بمی شود، ترکی بود انحلال آن امری اختیاری است و نظیر کفش و کلاه می  بادش که انسان از خود دور کند. ترکیب بدن و نفس ترکیب طبیعی ناشی از سیر استکمالی ماده و عناصر اولیه است و از این استکمالات نفس موجود می  شود و به مقامات اصلی خود واصل می  گردد. احسایی در آثار خود مکرر ذکر کرده است:

«در معاد انسان با جسم هور ـ قلیایی محشور می  شود...». از این قبیل هفوات که واقعاً ارزش نداشت که منشأ گمراهی هزاران نفوس و علت فنای صدها خانواده گردد، همان رطب و یا بس  های شیخ احمد و شاگرد او سید کاظم رشتی، منجر به ظهور و پیدایش بابیه و بهائیه شد. طلوع شیخ احمد و زمانی اتفاق افتاد که مملکت عزیز ما وضع خوبی نداشت. مردم بلکه زمامداران آن در بی  خبری از اوضاع دیا به سر می  بردند و بدیهی است که بیگانگان در آن زمان به این قبیل از فتنه  ها که آتش خانمان  سوز آن چه  بسا مملکتی را دچار اضطراب نموده و حتی موجب سقوط کشوری گردد، دامن می  زدند و این قبیل از مسالک را توسط ایادی خود تأیید و تقویت می  نمودند.

بعد از شیخ احمد، حوزة تدریس او را سید کاظم رشتی که بر خلاف شیخ احمد در علمیت بسیار ضعیف بود اداره نمود، ثمرة پرنتیجة حوزة سید کاظم، سید علی محمد و یا میرزا علی محمد باب پسر میرزا رضای بزاز بود که به تحریک اجانب منشأ آن همه فتنه و فساد شد....

همة این امور نتیجة بی  نظمی و بی  ترتیبی است که در حوزه  های روحانیت رسوخ کرد و منجر به هرج و مرج گردید. اگر نظم و ترتیب صحیحی در کار بود امثال احسایی جرأت نمی  کردند مؤسس طریقه  ای شوند و در مقابل علمای بزرگی نظیر صاحب جواهر و شیخ کبیر کاشف  الغطا قد علم کنند و مردم را اغوا نمایند.

****

چنانکه بعداً خواهیم گفت آقا علی مدرس (که به عقیدة حقیر در فلسفة ملاصدرا و تحقیق در مبانی حکمت متعالیه در بین متأخران نظیر دارد و آثار و مؤلفات او عمیق  تر از تحقیقی  تر از مؤلفات جمیع فلاسفة اتباع ملاصدراست) مدت  ها در قزوین از آخوند ملا  آقا استفاده کرده است و از او به عظمت اسم می  برد و به شاگردی او افتخار می  ورزد.

****

آخوند ملاعبدالله زنوزی (متوفای1257ق) به امر استاد از برای تدریس در مدرسة خان مروی که در زمان فتحعلی شاه ساخته شده، به تهران مسافرت نمود و شروع به تدریس کتب علمی و فلسفی نمود؛ ملاعبدالله در فلسفه از شارحان کلمات ملاصدرا و از پیروان مکتب اوست. چند حاشیه بر مواضع مختلف اسفار و چند موضع از شوارق از او دیده شده است. دو کتاب تحقیقی در علم الهی به روش ملاصدرا به فارسی نوشته است که نسخه  های خطی آنها در کتابخانه  های مهم تهران موجود است، یکی انوار جلیّه و دیگر لمعات الهیّه است. این دو کتاب دارایی عباراتی روان و سلیس است برخلاف نوشته  های فارسی آقاعلی که بسیار معتقد است.

آقا علی حکیم در کتاب بدایع  الحکم از این دو رساله مطالبی تحقیقی نقل نموده و از پدر خود به والد علامه تعبیر می  نماید.

آخوند ملاعبدالله مدتی در کربلای معلی به درس آقا سید علی صاحب ریاض و سید ابراهیم قزوینی صاحب ضوابط  الاصول رفته است و مدتی در قم به حوزة میرزای قمی صاحب قوانین  الاصول در اصول و غنائم  الأیام در فقه حاضر می  شد و سپس به اصفهان مسافرت نموده، متمحض در فلسفه شده و در این رشته یکی از  محققان حوزة تدریس آخوند نوری به شمار می  رود.

****

ملااسماعیل اصفهانی (متوفای1281ق) یکی از دانشمندان و شاگردان به  نام بلکه از جهاتی بهترین شاگرد آخوند نوری بوده و حوزة تدریس آخوند را در حیات استاد اداره می  کرده است. در این اواخر که اخوند از کثرت سن دچار ضعف و ناتوانی شدید شده بود، شاگردان حوزة فلسفه و الهیات اصفهان برای استفادة کامل به درس ملااسماعیل حاضر می  شدند. ملااسماعیل بعد از فراغت از تدریس با شاگردان خود به درس آخوند نوری می  رفته  اند.

حاج ملاهادی سبزواری و آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای حدود 1282ق) از این دسته بوده  اند. با این فرق که آخوند ملا  آقا بیشتر به حوزة تدریس آخوند نوری حاضر شده است. به عقیدة حقیر آخوند ملا  آقا، خود از حیث احاطه به مبانی ملاصدرا و تضلع در حکمت الهی در رتبة آخوند نوری و ملااسماعیل اصفهانی است.

نگارنده اسفاری خطی دیده  ام که یکی از تلامیذ ملا  آقا بعضی از تقریرات استاد را به عنوان «من افادات استاذنا المولی آقا قزوینی» در حاشیه ضبط کرده است. آنچه در این حواشی دیدم مطالب تحقیقی و درخور استفاده و حاکی از نهایت تسلط ملا  آقا بر اسفار بود.
ملااسماعیل حواشی بر شوارق دارد که  عین عبارت آخوند را در مقام تحقیق مطالب ذکر کرده است. وی در رساله  ای که در جواب شیخ احمد احسایی تألیف کرده است، بسیار عالمانه و تحقیقی است. اگر شخص وارد رد فلسفه آن رساله را ملاحظه کند، خواهد دید که ملااسماعیل نظیر ملاصدرا مبانی فلسفی را به رشتة تحریر درمی  آورد و شاید نتوان فرقی قائل شد.

حاج ملاهادی سبزواری (متوفای 1288ق) صاحب حاشیه بر این کتاب و آخوند ملا  آقای قزوینی از شاگردان همین ملااسماعیل می  باشند.
در سیر تاریخی حکمت متعالیه به گزارش استاد آشتیانی، دانشمندان طبقة بعد از ملاعبدالرزاق و فیض، دورة مولانا محمد صادق اردستانی و معاصران او را ثبت کرده است؛

دانشمندان و مدرسان علم حکمت و معارف الهیه بعد از تلامذة ملارجبعلی و فیض و فیاض و معاصران آنها که مرکز تدریس آنان شهر اصفهان بود، عبارتند از: شیخ عنایت الله گیلانی و میر سید حسن طالقانی و مولی محمد صادق اردستانی (متوفای 1134ق) و چند نفر دیگر از دانشمندان.
شیخ عنایت الله مدرس فلسفة مشاء و از تلامیذ میرقوام حکیم و شاگرد ملارجبعلی و میرسید حسن طالقانی مدرس شرح فصوص محیی  الدین و کتب شیخ اشراق بوده و شاید آقا سیدرضی و استاد او ملامحمد جعفر آباده  ای از تلامیذ مع  الواسطة او بوده  اند.
میر سید حسن شاید از تلامیذ ملاحسن لبنانی شارح مثنوی بوده است. ملاحسن (متوفای 1094ق) در فلسفة اشراق و مشاء، هر دو ماهر، بوده است.

پسر او ملاحسین (متوفای 1129ق) از شاگردان مجلسی است که بین او و سیدعلی خان شارح صحیفه مناقشاتی موجود بوده است. لبنان از محلات اصفهان است. ملاحسن اصلاً از مردم دیلمان لاهیجان است.

در بین این طبقه، شرح حال میرزا محمد صادق اردستانی روشن و خصوصیات زندگی او معلوم است. افکار و انظار علمی اردستانی از مطالعة آثاری که از او باقی مانده، واضع است. میرزا محمد صادق رسالة مختصری به فارسی در جعل نوشته است. معلوم است که وی قائل به اصالت وجود و وحدت حقیقت آن می  باشد؛ در این رساله کیفیت تقوم حقایق امکانیه به حق اول تقریر شده است و طریقة او در این مسأله همان طریقة ملاصدرا است بدون کم و زیاد.

اثر دیگر ملامحمد صادق رسالة حکمت صادقیه است؛ این رساله در نفس و قوای مادی و معنوی آن می  باشد. از طرز تحریر و سبک تقریر مبانی معلوم می  شود که ملامحمد صادق در حکمت ذوقیه وارد و بلکه متمایل به این حکمت می  باشد. ملامحمد صادق اردستانی قوای غیبی نفس را برخلاف مشاء مجرد می  داند. در این مسأله از کلمات ملاصدرا متأثر شده است، ولی در این مشرب پخته و محقق نیست. در نحوة پیدایش روح نه مبنای ملاصدرا را قبول دارد و نه ممشای قائلان به روحانی  بودن نفس به حسب ذات و روحانیت آن به حسب بقا را، در حالتی که نفس باید یا روحانية  البقاء و الحدوث باشد و یا جسمانی الحدوث و روحانيّة  البقاء. لأن الحصر فی المقام عقلیُّ و لا یصتر و شقُّ ثالث.

در حکمت صادقیه مطالب ناتمام زیادی دیده می  شود.

ملاحمزة گیلانی از تلامیذ میرزامحمد صادق است که بنابر نوشتة حزین لاهیجی در اواخر محاصرة اصفهان به دست افاغنه یعنی در سال 1134ق، وفات کرده است.

حکما و دانشمندان بعد از طبقة اردستانی: ملاحمزة گیلانی (متوفای 1134ق) و آقا میرزا محمد الماسی (متوفای 1154ق) و ملااسماعیل خواجویی (متوفای 1173ق) و ملاعبدالله حکیم (متوفای 1162ق) می  باشند.

دورة این دانشمندان دورة نُضج فلسفة ملاصدراست. میرزا محمد الماسی بیش از سایر معاصرین خود به فلسفة ملاصدرا توجه داشته است؛ بری از کتب وی را تدریس می  نموده است. ملا اسماعیل خواجویی نیز از کسانی است که از فلسفة آخوند متأثر شده و برخی از کتب او مانند شرح هدایه را تدریس می  نموده است. پیدایش این دانشمندان و تمایل انانبه افکار ملاصدرا زمینه را برای ظهور آقامحمد بید  آبادی و آخوند نوری فراهم نموده تا آن که به تدریج طالبان علوم عقلی متمحّض در افکار ملاصدرا شدند، به نحوی که از برای طالب فلسفه و معارف، کتب ملاصدرا را کافی از برای درک حقایق دانسته، بلکه فلسفة او را رسماً بر افکار و آرای شیخ  الرئیس و شیخ اشراق و دیگران ترجیح دادند.

****

آقا محمد بید  آبادی (متوفای 1197 یا 1198ق) بزرگ  ترین شاگرد حوزة تدریس ملاعبدالله حکیم و ملااسماعیل و الماسی (متوفای 1154ق) است. ملامحراب (متوفای 1217ق) و میرزا ابوالقاسم مدرس خاتون  آبادی (متوفای 1202ق) نیز از تلامیذ فاضل و بارع حوزة تدریس آقامحمد بید  آبادی هستند.

آقا محمد، مدرس کتب حکما خصوصاً کتب ملاصدرا بوده است. نگارنده حواشی او را بر مواضع مختلف اسفار دیده  ام، یکی از معاصران آقا محمد که بیشتر به تدریس کتب عرفا می  پرداخته است، میرزا محمد علی میرزا مظفر است که در سنة 1198قمری چهره به نقاب خاک کشیده است. وی شرح فصوص و شرح حکمت اشراق را تدریس می  کرده است و ظاهراً تصوف و عرفان از طریق او به ملامحمد جعفر آباده  ای و آقا سیدرضی مازندیانی و آقا محمدرضا قمشه  ای رسیده است. او از شاگردان مع  الواسطة میر سید حسن طالقانی و او در عرافن از تلامیذ ملامحسن لبنانی شارح مثنوی است. میرسید حسن لبنانی هر دو شرح فصوص را تدریس می  کرده  اند.

مرحوم اردستانی خود نیز از مدرسان نامی، هم در تصوف و هم در فلسفه است و به تدریس عرفان نیز اشتغال داشته است.

****

در دوران بعد از میرداماد و میرفندرسکی و ملاصدرا غیر از کتب تحقیقی فلسفه و حکمت، کتب عرفا از قبیل شرح فصوص و تمهید  القواعد ابن ترکه و غیر اینها از کتب نیز تدریس می  شده است.

عده  ای از اهل دانش گمان کرده  اند کتب عرفانی از قبیل تمهید القواعد و شرح فصوص و مفتاح و مصباح  الانس توسط حکما و فلاسفه  ای که متعرض ترجمة آنان شدیم تدریس می  شده است، مثل اینکه آقا محمد بید  آبادی را مأخذ نشر عرفانیات دانسته  اند. این احتمال و گمان به کلی باطل و نادرست است. آقامحمد همان کتب ملاصدرا را درس می  داده است و معلومات او و آخوند نوری و دیگران در عفان همان مطلبی است که ملاصدرا در کتب خود مخصوصاً اسفار بیان نموده است. مبدأ نشر عرفان کم و بیش همان ملاحسن لبنانی شارح مثنوی و میر سید حسن طالقانی و میرزا محمد علی میرزا مظفر اصفهانی و ملامحمد جعفر آباده  ای و آقا سیدرضی مازندرانی (لاریجانی) بوده  اند. در بین این دانشمندان آقا سیدرضی مازندرانی در عرفانیات از سایرین محقق  تر و راسخ  تر بوده است. آقا محمد رضا شاگرد همین آقا سیدرضی است که در زمان او تدریس عرفان به اوج کمال رسید و اگر موانع پیش نمی  آمد، این علم رونق بیشتر پیدا می  کرد و شاید دانشمندانی نظیر کاشانی و قیصری به-وجود می  آمدند. علت عمدة بی  رونقی این رشته از معارف اسلامی، خشکی و مخالفت  های بی  اساس و بی  ذوقی و کج  سلیقگی علمای غیر وارد در عقلیات است که قرون متمادی در حوزه  های علمی خاصه و عامه مرسوم  و احیاناً مخالفت با عرفان و فلسفة از شؤون محسوب می  شده است و چه بسا جزء علل قوام برخی از مناصب به  شمار می  رفته است.

اخیراً تکفیر و تفسیق دانشمندان متخصص در عقلیات مبتذل و چه بسا مورد طعن قرار گرفت، اگر چه جماعت زیادی از معتقدین و مؤمنین به قواعد عقلی و عرفانی از مراجع دینی بوده  اند و در همین رشته  ها حوزة تدریس داشتند، ولی این دانشمندان جهات مربوط به تقیه را مراعات می-نمودند.

عجب آنکه برخی از مخالفان سرسخت فلسفه و عرفان جمعی را تکفیر و جمع دیگری را که قائل به همان اقوال و عقاید بوده  اند، کاملاً احترام می  نمودند. مثلاً خواجة طوسی و میرداماد از کسانی هستند که به جمیع مبانی مهمة فلسفه معتقدند و از مروجان و ارکان فنون عقلی می  باشند، معذلک مورد تکریم و احترامند. بعضی دیگر از علما به واسطة اعتقاد به همین مبانی تکفیر شده  اند. این قبیل از تناقضات هم دیده می  شود.

همان  طوری که ذکر شد قضیة تکفیر و افراط در مخالفت ائمة حکمت و معرفت و متخصصان در فلسفه و عرفان تقریباً از بین رفت، ولی حوزه  های گرمی هم که از برای تدریس علوم اسلامی وجود داشت، به حد قابل اعتنایی گرمی و رونق خود را از دست داد، لذا زمینة به وجود آمدن متخصص ماهر در علوم الهی هم تقریباً از بین رفت.

تهران، حوزه فلسفی دیگری است که بعد از دورانی حکمت متعالیه و تدریس و تحقیق در آن از اصفهان به آن منتقل شد؛ استاد آشتیانی در تاریخ  نگاری حکمت متعالیه در مکتب تهران، به این باورند که بعد از آبادی تهران، دانشمندان از اطراف و اکناف به این شهر هجوم آوردند و کم  کم تهران مرکز تدریس علوم اسلامی به خصوص علوم الهی گردید.

در زمان حیات آخوند نوری یعنی در اواخر عمر آخوند، دربار قاجار از آخوند نوری دعوت نمود که در مدرسة خان مروی تدریس کند. آخوند یکی از شاگردان برجستة خود را به نام آخوند ملاعبدالله زنوزی تبریزی به تهران فرستاد. آخوند ملاعبدالله فرزند مستعدی داشت که در تهران متصدی تدریس بزرگ  ترین حوزة فلسفه و علم اعلی شد. این شخص همان آقاعلی مدرس و حکیم بزرگواری است که یکی از بزرگ  ترین مروجان حکمت متعالیة ملاصدرا بود. ملاعبدالله زنوزی مدتی در تهران تدریس نمود و در سال 1264 قمری از دنیا رحلت کرد.

آقا محمدرضا قشمه  ای اصفهانی نیز از کسانی است که از اصفهان به تهران آمد و حوزة تدریس گرمی داشت. آقا محمدرضا از کسانی است که با کمال سهولت و نهایت تسلط شفا و اشارات و سایر کتب حکمای مشاء را تدریس می  نمود و در تدریس کتب شیخ اشراق و صدرالمتألهین، استاد ماهر و متخصص بود و در عرفانیات و تدریس شرح فصوص و تمهید القواعد و مصباح الانس و فتوحات مکیه بی  نظیر بوده است.
به عقیدة حقیر آقا محمدرضا در عرفانیات بعد از اتباع محیی  الدین مانند قونوی و قیصری و کاشانی و اتراب آنها، مهم  تر از دیگران و برجامی و امثال او ترجیح دارد، و نمونه  ای از قدما و محققان در عرفان، و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهیه از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر اتباع بزرگ محیی  الدین ترجیح دارد و از بزرگان اهل کشف و شهود به شمار می  رود. در سلوک و مقامات شهود و مراتب کشف سرگذشتی حیرت  انگیز داشته و در عرفانیات اهل نظر و تحقیق است و صرفاً مقرر کلمات عرفا نبوده است.

حکیم معاصر او آقا علی حکیم نیز  در حکمت متعالیه و تحقق مبانی ملاصدرا صاحب نظر است و به عقیدة نگارنده او از آخوند نوری و ملااسماعیل درب کوشکی و ملاآقای قزوینی محقق  تر است و در زهد و انغمار در تألُّه و تحقق در الهیات در عداد عدة معدودی از راسخان در علم الهی به شمار می  رود. آقا علی حکیم از تلامیذ آخوند ملاآقا و ملاعبدالله و ملامحمد جعفر لنگرودی و ملااسماعیل و آقامیرزا حسن نوری و ملامصطفی قمشه  ای (مصطفی  العلما) است. آخوند ملاغلامحسین تبریزی زنوزی که در علوم ریاضی از اساتید به شمار می  رود، برادر کوچک آقاعلی حکیم است. آخوند ملاغلامحسین در عنفوان جوانی چهره به نقاب خاک کشیده است. میرزا جهانبخش منجم استاد تهران در نجوم از تلامیذ اوست.

آقا میرزا حسن نوری، اکبر اولاد آخوند نوری صاحب رسالة اسفاراربعه در سلوک و حواشی بر شوارق و اسفار، شارح مشاعر و مؤلف تعلیقات بر الهیات تجرید، و ملااسماعیل درب کوشکی و آقا میرزا حسن چنین استاد میرزا ابوالحسن جلوه و حاج میرزا محمد حسن شیرازی زعیم شیعه بعد از شیخ انصاری و آقا سید یوسف مازندرانی (اعمی) و آقا علی اصغر همدانی و آقا میرزا مهدی رشتی و حاج میرزا جعفربن محمد حسین اصفهانی و آخوند ملاحسن نائینی و آقا سیدرضی لاریجانی و آقا محمدرضا قمشه  ای و آخوند ملاعبدالله زنوزی و آخوند ملاآقای قزوینی است.
برخی آقا میرزاحسن نوری را در ذکاوت و استعداد فطری بر پدر ماجد خود آخوند نوری ترجیح داده  اند. آقا میرزاحسن چینی با آقا میرزاحسن نوری در یک درجه محسوب می  شوند، با این فرق که چینی در حسن بیان و تقریر مطالب مقدم بر نوری بوده است.

ملاحسن نائینی (ره) از مدرسان مهم فنون عقلی و نقلی بود و در جمیع شعب فلسفه از ریاضیات و فلسفة اله و عرفانیات تدریس می  نمود. در زهد و ورع و کشف و شهود و کرامت و خرق عادات احوالی حیرت  انگیز داشته است.

مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی شاگرد شیخ انصاری مرجع عالیقدر تشیع که در جودت فکر و کثرت تحقیق و تدقیق بی  نظیر بود، تحصیلات اولیة خود را در اصفهان نمود، بلکه در همان اصفهان از مدرسین بزرگ محسوب می  شد. در علوم عقلی از تلامیذ میرزاحسن چینی و میرزاحسن نوری است و در علوم منقول در اصفهان به درس مرحوم آقا میرسید حسن مدرس اصفهانی قدس سرّه حاضر شده است.
مؤلف کتاب جغرافیای اصفهان از آقامحمدرضا بیش از دیگران تجلیل نموده و نوشته است: «مدتی در اصفهان تدریس نموده، از بقیة قدما همین یک نفر موجود می  باشد...در مراعات آداب و سنن شرع و ادای واجبات و مستحبات و ترک مکروهات و مواظبت بر نوامیس دین، چنان محکم و استوار بود که گویی سلمان عصر و ابوذر زمان است».

آقا محمدرضا در اوایل عمر جزء متکنین به شمار می  رفت. در مجاعة 1288 قمری همة دارایی خود را صرف مستمندان نمود، چون قسمتی از املاک او را صاحبان قدرت تصرف نمودند، از برای گرفتن حقوق خود به تهران آمد و در همان جا ساکن شد. محل سکونت و تدریس او مدرسة صدر واقع در جلوخان مسجد سلطانی تهران بود.

آقا محمدرضا و آقا میرزا حسین سبزواری تلمیذ حکیم سبزواری و آقا میرزا ابوالحسن جلوه (متوفای 1312ق) و آقا علی حکیم (متوفای 1307ق) از کسانی هستند که بعد از آخوند ملاعبدالله زنوزی، تهران را محل تدریس خود قرار دادند.

معروف است که آقا میرزا ابوالحسن جلوه از برای استفاده از محضر حاجی سبزواری از اصفهان به قصد مسافرت به سبزوار حرکت نمود و در تهران توقف کرد و در مدرسة دارالشفاء ساکن شد و اغلب کتب شیخ را تدریس می  نمود. وی تا قبل از توقف آقا محمدرضا در تهران، آقا محمدرضا را بر حاجی سبزواری رسماً ترجیح می  داد.

اغلب اساتید بعد از آقا محمدرضا و جلوه و آقا علی حکیم محضر هر سه استاد را درک کرده  اند. آقا میرزا حسین سبزواری هم همزمان با تدریس این سه نفر، مدرس رسمی بوده و جمیع فنون حکمت و فلسفه را تدریس می  کرده است. بر شرح چغمینی و مفتاح الحساب و شرح نفیسی حواشی نوشته است. در طب و هیئت و نجوم و ریاضیات و طبیعیات استاد مسلم عصر خود به شمار می  رفته است.

ادامه دارد...
نظرات بینندگان