arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۴۷۸۸۰
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۵ - ۱۴ خرداد ۱۳۹۶

خاطره معاون وقت وزير دفاع از روز ارتحال امام: احتمال مي داديم عراق حمله كند

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
خلبان ها شرايط را براي پرواز، غير استاندارد اعلام كردند، و تاكيد كردند كه تا غروب، فقط يك سورتي پرواز مٌجاز ، فرصت دارند، اما، چاره اي نبود،...

به گزارش انتخاب به نقل از عصرایران، دكتر عليرضا اكبري . معاون پيشين وزير دفاع و عضو كميته حفظ صلح  قطعنامه ٥٩٨

28  سال پيش،
پيش از ظهر روز  12 خرداد

براي چند ساعت و بعد از حدود يكسال كار بي وقفه در اجراي عمليات برقراري اتش بس و كنترل و نظارت بر خطوط تماس ايران و عراق، به عنوان اجراي بند هايي از قطعنامه ٥٩٨،...

فقط براي شركت در جلسه امتحان كارشناسي ارشد و اعزام به خارج - از جريان پر تلاطم كار شبانه روزي در تهران و خطوط تماس ايران و عراق، خودم را به دانشگاه تربيت مدرس رسانده بودم.

هنوز يك ساعتي از شروع ازمون نگذشته بود كه، "پيجر" (در غياب موبايل و بي سيم، راديوي يكطرفه براي ارسال پيام هاي اضطراري) شروع به علامت كرد، و گوينده مركز پيج، بعد از چند پيام رسمي، به ناچار با زبان محاوره، اصرار كرد كه ؛ "اقا جان، هر جا و در هر وضعيتي هستيد، فوراً فوراً با ستاد - منظور ، رده بالاتر- تماس بگيريد".

ناظران ازمون اجازه دادند كه براي تماس اضطراري باتفاق ايشان، سالن را مؤقتاً ترك كنم،...

از تلفن رئيس دانشكده، با "ستاد" تماس گرفتم؛
-كجائيد؟ پس چرا جواب اينهمه پيج را نمي ديد؟
- هر جا هستيد، فوراً فوراً به دفتر من بياييد... همين الان،
- در پاسخ گفتم، الان بعد يك سال، فقط چند ساعت از دفتر و كار، جدا شدم ، براي ازمون ،

- گفتند، اقا مثل اينكه متوجه نيستيد، وضع مملكت اضطراريه، حداكثر نيم ساعت ديگه، دفتر من، خداحافظ،.. (امام حال خوشي ندارند، بايد فورا وضعيت اماده باش را در سراسر مرزها، كنترل كنيم، و...)

- از لرزش صداي رئيس، و نحوه احضار، متوجه جديت ماجرا شدم، دنيا دور سرم چرخيد و بي اختيار أشك امانم نداد،...
- ممتحن، كه وضع مرا ديد، گفت،؛ تنها كاري كه ميتواني بكني اينكه، انچه از أوراق ازمون را زير دست داري، پاسخ دهي، و تحت الحفظ، دانشگاه را ترك كني،

- نيم ساعت گذشت تا به "ستاد" رسيدم،
تقريبا تمام افرادي كه در اداره اوضاع اضطراري كشور سهمي داشتند، را ميشد در "ستاد" ديد،
جلسه تشكيل شد، و فقط يك جمله،؛
"...حال حضرت امام مساعد نيست، و احتمال دارد عراق از اين وضع سوء استفاده كند، بايستي امادگي نيروها در همه خطوط، كامل باشد.

شخصا از همه خطوط بازديد كنيد ، از امادگي نيروهاي خودي و حضور و نظارت كامل نيروهاي سازمان ملل "يونيماگ" ، مطمئن شويد، گزارش را در أسرع وقت ارائه كنيد،...

- اگر چه كه رئيس ، از ارتحال حضرت امام، سخني نگفت اما، نميخواستم باور كنم كه، "انقلاب و ملت يتيم شده اند"....
فورا ظرف چند دقيقه، از ستاد ، هماهنكي پروازها را انجام دادم، و مستقيماً به مهراباد رفتم. پرواز اماده بود، تا اروميه، فقط به اسمان چشم دوخته بودم، و أشك لحظه اي أمان نمي داد...

- در پايگاه هوايي منطقه شمال غرب، هلي كوپتر و برادران همراه از منطقه، اماده بودند،
خلبان ها شرايط را براي پرواز، غير استاندارد اعلام كردند، و تاكيد كردند كه تا غروب، فقط يك سورتي پرواز مٌجاز ، فرصت دارند، اما، چاره اي نبود،...

- از فرمانده شجاع، با صفا و اقامنش هوانيروز نزاجا، استدعا كردم كه، اجازه پرواز با ريسك بالا را صادر كنند، و انصافاً همه عزيزان، در ان شرايط، از جان مايه گذاشتند، ، هرچند كه هنوز خبري "بجز درخواست دعا براي سلامتي حضرت امام، از راديو و تلويزيون منتشر نميشد،...

-بطور معمول ، سركشي از همه خطوط را از اشنويه و پيرانشهر تا راس البيشه و دهانه اروند رود ، در طَي دو تا سه روز انجام مي دادم، اما، حتما اينبار وضع متفاوت بود،

- به هر روي، و با هر وضعي، و بالإجبار، پرواز در وضعيت تاريكي و ديد ناكافي، از همان  بعد از ظهر روز دوازدهم تا حوالي بعدازظهر روز سيزدهم خرداد ، از شمالي ترين نقطه مرزي، تا جنوبي ترين ان، تك تك "تيم سايت ها، و سكتور ها" (ستاد هاي نواحي و مناطق كنترل مرزي نيروهاي سازمان ملل) و نيز تا انجا كه ممكن بود، يگانها و قرارگاه هاي عملياتي مستقر در مرز ها را، شخصا سركشي كردم، و  هشدار امادگي مقابله و دفاع را تشريح كردم، و علت را "احتمال حمله يا بمباران  مجدد ارتش عراق" ذكر كردم،

- با تمام فرماندهان نيروهاي سازمان ملل نيز إتمام حجت كردم كه، بايستي وضعيت ثبات و ارامش نيروهاي ايراني را رسماً و فوراً به مركز كنترل عمليات سازمان ملل گزارش دهند، و تا اطلاع بعدي ما، حق ترك پٌست و خروج از خطوط اتش بس را ندارند،.

همچنين فرمانده كل نيروهاي سازمان ملل (يونيماگ)  - ژنرال سرلشكر يوويچ - را شبانه به يكي از سكتور ها دعوت كردم، و به ايشان تاكيد كردم كه بايستي عين همين امادگي و نظارت را به نيروهاي خود در طرف مرزهاي عراق ابلاغ كنند،..

- طَي يك نامه رسمي از يونيماگ خواستم كه تمامي استانداردهاي "حفظ اتش بس را، تا حصول اطمينان از عدم تخطي ارتش عراق، بصورت لحظه اي، اعمال كنند و رونوشت گزارش رسمي به سازمان ملل را نيز، به ستاد ما تلكس كنند...

- در اخرين و جنوبي ترين "تيم سايت"، (در نطقه رأس البيشه)، حوالي بعدازظهر سيزدهم خرداد، اخرين بريفينگ را با ناظران سازمان ملل انجام داده و فورا به سمت پايگاه هوايي دزفول ، پرواز كرديم. هواپيما از قبل به مقصد تهران اماده بود. - غروب سيزدهم خرداد ، در ستاد، جزييات امادگي نيروهاي ناظر سازمان ملل و نيز نيروهاي خودي را گزارش نمودم.

- فضاي ستاد، با هميشه متفاوت بود،..
- كساني را در اندوه و آه و أشك مي  ديدم كه در سخت ترين شرايط عمليات هاي پر تلفات، از سوسنگرد و رمضان، تا جزاير مجنون و كربلاي چهار، اينگونه زار و نزار نديده بودم،

- صدا و سيما، هنوز طلب دعاي سلامتي مي كرد، و "نماز روي تخت بيمارستان بقيه الله ٢ جماران" را بارها و بارها تكرار مي كرد، و چهره ملتهب اقاسيد احمد خميني،.. و اضطراب اقاي انصاري را...

- خدا خير دهد به اقاي كريمي علويجه، كه از صدا كم نمياورد، و پخش صداي ج اا را، يك تنه ، مانند روزهاي عمليات ، اداره مي كرد، اما ، اين بار به جاي حماسه، معلوم بود كه مرثيه مي خواند...

- خيلي علاقه داشتم كه به هر نحو، يكبار ديگر خودم را در فضاي جماران، زير اسمان نَفَس هاي حيات بخش امام، برسانم،  اما، نمي شد مركز فرماندهي نيروهاي ناظر بر اتش بس را ترك كرد،
- كشدار  ترين  لحظه  هاي  عمرم ، در  دوازدهم،  سيزدهم  و چهاردهم  خرداد  گذشت، .....

- رئيس ، در عين مسئوليت و مشغله بسيار زياد، سَري به جماران زده بود، ...
- پيش از انكه خبر را اعلام كنند، به همه فرماندهان و مديران  تحت امر اَش، هشدار داد كه، اگر خبري شد، مهمترين وظيفه ما، مرزها است و هيچ بعيد نيست كه كساني ، در صورت اعلام خبر رحلت حضرت امام، تشخيص اشتباه دهند، و بخواهند اقدامي عليه ايران كنند، چون ، همه ( دوست و دشمن) ميدانستند كه، خبر رحلت امام، همه ملت و مسئولان را از فرط ماتم، مدهوش و بي خود مي كند، ....

- بالاخره، خبر اعلام شد،...

فقط اين را بخاطر دارم كه، هرگز و در هيچ شرايطي ، ملت را، أعم از مردم عادي و هركس با هر درجه از موقعيت سياسي يا اجتماعي ،... تا اين حد ملتهب و داغدار و مأتم زده و اندوهناك نديده ام، ...

- از جماران تا مصلي، و از مصلي تا بهشت زهرا، تاريخ بر همه ما گذشت، طولاني ترين و غمگنانه ترين تاريخ،...
- نزديكترين صحنه به انچه كه "محشر كبري" مي خوانند،..

- تا هفته ها و ماه ها، خاك هاي اطراف مدفن امام، مانوس ترين مكان روي زمين ، براي عاشقان روح الله بود، ...
- گويي قطعه اي از بهشت را يافته بودند...

روز رحلت امام أمت، واقعا روز محشر كبري ملت و تاريخ ايران بود....
- روح بلند امام أمت و بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران، جاودانه ماند...
- درود بر شرف ملت وفادار  ايران....
نظرات بینندگان