arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۸۴۳۶۲
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۱۶ - ۳۰ خرداد ۱۳۹۸

بازخوانی گفتگویی با فیروز گوران در مورد طولانی‌ترین اعتصاب تاریخ مطبوعات ایران: همه تا آخر ایستادیم

اعتصاب ٦٢روزه روزنامه نگاران ايران که طولاني ترين اعتصاب مطبوعاتي در تاريخ جهان بوده است به نام اعتراض به اقدام شاه به انتصاب يک دولت تماما نظامي، به نخست وزيري ژنرال ازهاري و نيز به حمايت از انقلاب صورت گرفته بود. بيشتر دست اندرکاران خبر در راديو، تلويزيون و خبرگزاري پارس نيز به اعتصاب پيوسته بودند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

فهمیه نظری در شرق نوشت: پاييز سال۱۳۵۷ پر از فرياد و اعتراض بود. کارگران در کارخانه ها، کارمندان در ادارات و بقيه مردم در خيابان هاي ايران، رژيم پهلوي را آماج شعارهاي خود قرار داده بودند. روزنامه هاي کثيرالانتشار پايتخت هم در اين ايام دو اعتصاب را از سر گذراندند. اعتصاب اول در مهر١٣٥٧ اتفاق افتاد و چهارروز به طول انجاميد. اعتصاب بعدي ١٤آبان ماه همان سال آغاز شد. ١٦دي ماه سالگرد به پايان رسيدن دومين اعتصاب روزنامه نگاران ايراني است.

اعتصاب ٦٢روزه روزنامه نگاران ايران که طولاني ترين اعتصاب مطبوعاتي در تاريخ جهان بوده است به نام اعتراض به اقدام شاه به انتصاب يک دولت تماما نظامي، به نخست وزيري ژنرال ازهاري و نيز به حمايت از انقلاب صورت گرفته بود. بيشتر دست اندرکاران خبر در راديو، تلويزيون و خبرگزاري پارس نيز به اعتصاب پيوسته بودند. شايد خيلي ها او را بيشتر به واسطه انتشار مجله «جامعه سالم» در اوايل دهه٧٠ بشناسند اما «فيروز گوران» سال ها پيش از آن، از اعضاي شوراي نويسندگان روزنامه «آيندگان» و عضو برجسته سنديکاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات بود که در آغاز اعتصاب دوم مطبوعات، در آستانه انقلاب، مدتي را نيز در بازداشت گذراند.

او که پس از آزادي، در کنار «رضا مرزبان» و «نعمت ناظري»، مسووليت انتشار بولتن سنديکا در دوران اعتصاب را برعهده داشت ٣٦سال پس از اعتصاب ٦٢روزه، تاکيد مي کند اعتصاب دوم مطبوعات در سال ٥٧ و طولاني شدن آن به مدت بيش از دوماه، اشتباهي بزرگ بود و او و دوستانش بايد به جاي کنش هايي از جنس اعتصاب، در قامت روزنامه نگاران متعهد سرزمينشان، به وظيفه اصلي خود که همانا انتشار اخبار صحيح و نشان دادن راه درست به مردم است، همت مي گماردند. آنچه مي خوانيد، گفت وگو با اين روزنامه نگار و سنديکاليست شناخته شده است که در منزلش واقع در کوي نويسندگان تهران انجام شد.

به عنوان يکي از دست اندرکاران اعتصاب که نقش موثري در ٦٢روز اعتصاب در فعاليت هاي سنديکاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات داشتيد، فکر مي کرديد اين اعتصاب، آنقدر طولاني شود؟ آيا طرحي در ذهن داشتيد براي اينکه تا چه زماني اين جريان را ادامه دهيد؟
من تصورم اين بود که در يک پروسه دست کم سه روزه و حداکثر ١٠روزه، اين اعتصاب پايان مي يابد و ما مي توانيم مثل اعتصاب اول خيلي زود به نتيجه برسيم. هرگز تصور نمي کرديم که چهار، پنج روز بيشتر ادامه پيدا کند؛ اما برخلاف تصور ما خيلي بيشتر شد. به شخصه از روز هشتم با خودم مي گفتم «چه بايد کرد؟ اين ماجرا آخر چه خواهد شد؟» اما به طور مستقيم و غيرمستقيم خود را قانع کرديم که نظاميان، دولت را در اختيار دارند و مادامي که نظاميان هستند، ما اعتصاب را ادامه مي دهيم و با اين توجيه، خود را دلخوش مي کرديم.

در طول دوران اعتصاب، گروه ها و جريان هاي مختلفي که با جريان اعتصاب موافق بودند به ديدار شما و دوستانتان در سنديکا مي آمدند. آيا هدف اين جريان ها، صرفا حمايت بود يا در خط مشي هاي سنديکا هم دخالت مي کردند؟
برداشت من اين است که صرفا مساله حمايت بود. اگرچه همين حمايت ها مي توانست مشکوک به نظر برسد اما در عمل، سنديکاي نويسندگان و خبرنگاران تحت تاثير مسايل سياسي گروه ها قرار نمي گرفت. ضمن اينکه آن جريان هايي که هدفشان منتشرنشدن روزنامه ها بود، به هدف خود رسيده بودند، بنابراين نيازي به تحريک بيشتر نداشتند.

سنديکا در نخستين بيانيه خود، با يادآوري مذاکره قبلي با شريف امامي پس از اعتصاب اول، علت اعتصاب دوم را شکستن توافق پيشين از جانب دولت مي دانست؛ درحالي که شما با شريف امامي به توافق رسيده بوديد، حال آنکه نظاميان بر سر کار بودند و شرايط کشور از حالت طبيعي خارج شده بود. با اين همه، شما مدام بر نکته اي تاکيد مي کرديد که به جايي هم نمي رسيد.
بله، چون اين کار درواقع بهانه اي بود براي پيوستن ما به حرکت انقلابي مردم.

آيا در اين مدت، سنديکا از جانب بازاريان هم حمايت مالي مي شد؟
حمايت بازار بيشتر جنبه رواني داشت، البته در اين زمينه به خصوص، مسوول دريافت و پرداخت سنديکا افراد ديگري بودند، اما تا جايي که به خاطر دارم، بازاريان مدتي پس از اعتصاب اعلام حمايت کردند، حسابي هم به همين منظور باز کردند اما در نهايت از جانب آنان مبلغي که بشود به عنوان کمک روي آن حساب کرد، واريز نشد.

جريان توزيع برگه هاي صدتوماني حمايت از روزنامه نگاران اعتصابي در مساجد چه بود؟
به نظر من اين حرف صحت ندارد، ممکن است مثلادر پنج مسجد هم اين کار صورت گرفته باشد.

مديران روزنامه ها مثل مصطفي مصباح زاده، مدير کيهان و مسعودي، مدير روزنامه اطلاعات، چه نقشي در روند اعتصاب داشتند؟ آيا مخالف بودند؟
ترديدي در اين نيست که فردي مثل فرهاد مسعودي مي خواست روزنامه منتشر شود، کمااينکه حتي همان روز اول اعتصاب هم، اطلاعات در هشت صفحه چاپ شد، اما اختلافات و کشمکش هايي در آنجا ميان موافقان و مخالفان اعتصاب به وجود آمد و در نهايت انتشار متوقف شد. جو انقلابي آنچنان جامعه را فراگرفته بود که اگر قصدي هم وجود داشت، براي شکستن اعتصاب بايد بهانه اي پيدا مي شد. مديراني که مخالف بودند مثل آقاي فرهاد مسعودي نمي توانستند نقش آنچناني داشته باشند، مصباح زاده هم که اصلادخالتي نمي کرد. البته از ياد نبريد که من در «آيندگان» بودم، اما از قديمي هاي کيهان به شمار مي آمدم و در جريان وقايع آنجا قرار داشتم. در همان دوران اعتصاب، مسايل مذهبي هم آرام آرام در کيهان شکل گرفت. بي آنکه اصلاکيهان منتشر شود، کارگران موسسه، انجمن اسلامي را تشکيل دادند که جزيياتش را نمي دانم ولي در همان دوران خاموش اعتصاب، تيپ هاي مذهبي کارگران کيهان بيکار ننشسته بودند و در چنين شرايطي مصباح زاده حتي اگر مخالف هم بود، نمي توانست نقشي ايفا کند. تمايل دروني اين مديران، بحث ديگري است اما اينکه بخواهند اعمال نفوذ کنند، اصلاچنين چيزي نبود.

از سخنان شما برمي آيد که معتقديد ادامه اعتصاب بيشتر مربوط به جو انقلاب مي شد، نه حقوق صنفي.
آنچه عرض کردم کماکان فراتر از حقوق صنفي بود. اعتصاب ما با اين روحيه بود که به سمت فروپاشي نظام شاهنشاهي حرکت مي کنيم. به تصور من بخشي از ما روزنامه نگاران به آن سمت مي رفتيم.

در طول مدت اعتصاب با وجود حکومت نظامي و درگيري در شهرها و اينکه مملکت در انفجار خبر به سر مي برد و در آن زمان تنها راه هاي آگاهي توده مردم از اوضاع، راديو و روزنامه ها بودند، شما حتي در بولتن هاي سنديکا بيشتر اخبار اعتصاب را کار مي کرديد. آيا به اين فکر نکرديد که مطبوعات طرفدار دولت به راحتي مي توانند از اين فضاي به وجودآمده، به نفع خود بهره ببرند؟
جو انقلابي آنقدر غالب بود که هيچ کدام از روزنامه ها يا نشرياتي که منتشر مي شدند اثرگذار نبودند، در سنديکا در مورد اينکه اينها بتوانند از اين فضاي خالي سو ءاستفاده کنند، هيچ نگراني وجود نداشت. در اين دوره، مساجد نقش مهمي در خبر رساني به مردم ايفا مي کردند و از اين جهت اتفاقا اعتصاب مطبوعات به نفع انقلابيون بود و آنها نيز بر اين موضوع واقف بودند.

علي بهزادي مدير مجله «سپيدوسياه» در مصاحبه اي با مجموعه «تاريخ شفاهي مطبوعات» گفته بود در دوره اعتصاب، تيراژ «سپيدوسياه» از ٥٠هزار نسخه به ٧٠هزار نسخه رسيد و به خاطر جو اعتصاب، تنها سه شماره از مجله در آن دوران منتشر شد، در حالي که بايد هشت نسخه منتشر مي شد، اما در همان سه نسخه هم «ما آنقدر مقالات انتقادي به دولت ازهاري مي نوشتيم که برخي مقالات ما را به سردر بعضي از مساجد مي زدند» اين گفته شما با سخن علي بهزادي در تناقض نيست؟
نه، تناقضي ندارد چون مجلات هواداران خاص خود را دارند، ما وقتي بحث اعتصاب مطبوعات را مطرح مي کنيم فقط روزنامه ها مدنظر است، ضمن اينکه شامل مجلات هم مي شد؛ اما اثرگذاري در زمينه خبر، مختص روزنامه ها بود و به طور خاص: کيهان، اطلاعات و آيندگان. در مجلات و به خصوص «سپيدوسياه» که مطرح کرديد، هدف بازتاب خبر نبود گرچه ممکن بود تحليل هايي هم روي برخي اخبار صورت گيرد، ضمن اينکه جو اعتصاب چنان غالب بود که دولتي ها نمي توانستند در مقابل اين گونه مقالات گارد بگيرند يا درصدد توقيف مجله اي مثل «سپيدوسياه» برآيند. درواقع اعتصابيون فضا را به سود غيراعتصابيون هموار کرده بودند.

در طول اعتصاب، سنديکا مراجعات مکرري داشت از شخصيت هاي سياسي و مطبوعاتي، همچنين جلسات متعددي با دولت، وکلاي مجلس و سناتورها، چرا هيچ کدام از اينها موجب شکسته شدن اعتصاب نشد؟ اگر دولتي ها حاضر به کوتاه آمدن نبودند، اين جلسات براي چه بود؟ چرا آنقدر اعتصاب را طولاني کرديد؟
ما حرکتي را شروع کرده بوديم که راه برگشتي نداشت. نمي توانستيم غرور خود را بشکنيم، بايد تا آخر ادامه مي داديم. به اضافه اينکه هنوز هم نمي دانيم چه فرد يا گروهي باعث ادامه اعتصاب شدند. اين جريان آنقدر طولاني شد که خود من به عنوان يکي از دست اندرکاران اعتصاب خسته شده بودم.

در مدت اعتصاب، جمعي از مديران مجلات که مخالف اعتصاب بودند به ديدار هيات مديره سنديکا آمدند، اما باز شما به پايان اعتصاب رضايت نداديد. اين ديدار، موجب ترديد اعتصاب کنندگان نشد؟
اعتصابيون با وجود مشکلات معيشتي که به واسطه اعتصاب برايشان به وجود آمده بود، همه تا آخر ايستادند و هيچ کدام از اين هسته جدا نشدند.

به چه دليل عده اي از مطبوعاتي ها با اعتصاب مخالف بودند؟
تعدادي در پي منافع اقتصادي خود بودند. يک عده هم به دليل جنبه هاي شخصي و وابستگي به حکومت با اعتصاب مخالفت مي کردند، به همين خاطر حرفشان به ثمر ننشست. تعدادي هم استدلالشان اين بود که در اين شرايط التهاب نبايد قلم ها را زمين گذاشت اما از راي اکثريت تبعيت کردند.

اعتصاب چطور پايان يافت و پيام امام چه زماني به مطبوعات رسيد؟
وقتي خبر آمد بختيار پست نخست وزيري را پذيرفته و دولت نظامي از قدرت کنار رفته است، بخشي از اعضاي هيات مديره سنديکا و نمايندگان مطبوعات اعتصابي که البته من هم جزو آنها بودم ملاقاتي طولاني با بختيار داشتيم. در اين ملاقات اولين مساله اي که او مطرح کرد تضمين آزادي مطبوعات و لغو کامل سانسور بود. بعد از اين ملاقات بود که سنديکا پايان اعتصاب را اعلام کرد. به اين ترتيب اعتصاب پايان يافت و قرار شد روزنامه ها منتشر شوند. پيام امام خميني درست بعد از بيانيه پايان اعتصاب سنديکا به مطبوعات ارسال شد. ظاهرا يکي از بچه هاي کيهان که فرزند يک روحاني معروف آن زمان و البته از دوستان قديمي من بود، به دليل گرايش هاي مذهبي خانوادگي تصميم به تماس با پاريس مي گيرد. ما هيچ تماسي با پاريس نداشتيم يا دست کم من خبر ندارم. سنديکا هم تماس نداشت. البته اين به اين معنا نيست که بچه هاي سنديکا به صورت منفرد در تماس نبوده باشند اما تماس منسجم و هدايت شده اي در کار نبود.

نگاه امروزتان به اين ماجرا چيست؟
ما در بدترين شرايط قلم ها را زمين گذاشتيم و تريبون را به دست ديگران داديم. البته جو آن زمان بحثي است که بايد در نظر گرفت، اما وظيفه روزنامه نگار در شرايط حساس چيست؟ ما وظيفه اصلي خود را کنار گذاشتيم. اين نظر شخصي خود من است، فهم من در سال ٥٧ و در آن اعتصاب ٦٢ روزه اين نبود. هيچ خيانتي هم نکردم. چه چيزي بدتر از ناداني، دانش من همان قدر بود؛ ضمن اينکه کم نبودند افرادي که اعتصاب را درست نمي دانستند ولي از آن حمايت کردند، به آن پيوستند، ادامه دادند و در آن نقش داشتند. فقط به اين دليل که تابع اکثريت بودند.

نظرات بینندگان