پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
شاهنشاه مجلسین را افتتاح فرمودند. در قانون هر سال ۱۴ مهر مراسم افتتاح باید باشد، ولی چون چهاردهم مصاف با ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین است یک روز قبل انتخاب شد. من نمیدانم تا کی باید مذهب در ملیت ما به این صورت تاثیر بگذارد. درست است که ما نگهبان مذهب شیعه هستیم، ولی اینکه نگاهداری مذهب نیست، این یک شترمآبی آخوندی است که همه ما گرفتار آن میباشیم. چنانکه وقتی نوروز با عاشورا تصادف میکند، حتی با دهه عاشورا، نه روز قتل امام حسین، باز هم از برگزاری مراسم منصرف میشویم. شاهنشاه با همه قدرت خود این رعایتها را میفرمایند، با آنکه من فکر میکنم مراسم ملی قدمت و ارزش بیشتری دارند وانگهی معلوم نیست این روزی را که ماه قمری میگیریم مصادف با روز وفات یا قتل باشد! با وصف این شاهنشاه ملاحظه افکار مردم کوچه و بازار را میفرمایند.
مراسم که برگزار شد شاهنشاه فرمودند: «با من با هلیکوپتر بیا بالا اگر مطلب فوری هست عرض کن.» شرفیاب شدم، قدری صحبت از مسافرت و مصاحبههای عالی شاهنشاه شد. فرمودند: «خوب دماغ فورد [رئیسجمهور آمریکا] را مالیدم.» عرض کردم: «واقعا هر ایرانی لذت برد و مفتخر شد.» فرمودند: «به نظر میرسد فورد آدم الاغی باشد. هرچه سیمون احمق جلوی دستش میگذارد امضا میکند یا میگوید.» عرض کردم: «فکر میکنم اینها کارهای کیسینجر است.» فرمودند: «این هم درست است.»
سازمان اطلاعاتی انگلیس گزارش داده بود که عدن ممکن است به زودی شلوغ بشود. فرمودند: «میدانم، ولی این کار مصریها و سعودیهاست که بالاخره میخواهند کلک کمونیستها را در آنجا بکنند.» عرض کردم: «روسها هم که بیکار نیستند.» فرمودند: «ببینیم چه میشود.»
نیکپی، شهردار تهران، عرض کرده بود: «نخستوزیر به من میگوید تو خسته شدهای. من کی گفتم خسته شدهام؟!» فرمودند: «به او بگو نخستوزیر گه خورده! کارت را بکن.»
شاه را با کارهای جاری خسته کردم. مخصوص از من جویا شدند که «گزارش اطبا نرسید؟» عرض کردم: «میرسد. خبر مهمی نیست.» و این مطلب را مخصوصا خیلی با بیاعتنایی گفتم، ولی باز هم شاهنشاه ناراحت شدند. خیلی از ضعیف شدن طحال نگراناند ولی خوشبختانه جای نگرانی نیست. من میدانم، اما شاه نگراناند.
سر شام رفتم. قبل از شام کمیسیونی در مورد امنیت بلوچستان با رئیس ساواک و ژاندارمری داشتم و محاسباتی کردیم، جای نگرانی نیست. سر شام مطلب مهمی نبود. تمام صحبت از استرالیا و نیوزیلند و درد دل علیاحضرت شهبانو از روزنامهنویسهای پدرسوخته بود. حتی در هند که خود در هزار جور زحمت هستند کوچکترین آن این است که در استان بیهار دارند پانصد هزار نفر از گرسنگی میمیرند و هیچ کاری نمیتوانند بکنند، با وصف این به ما طعنه میزنند.