arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۰۵۴۴۴
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۱۸ - ۱۴ مهر ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛

در جَم‌بوجِت حامل امام و یارانش از بغداد به پاریس چه گذشت؟ / روایت فرزند امام را بخوانید

هواپیما دو سه ساعت پرواز کرده بود که ما متوجه شدیم در آن‌جا زندانی هستیم چراکه یکی از ما تصمیم گرفت به دستشویی برود – البته در همان طبقه – با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش کرد... بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا می‌خواهند سر به نیست‌مان کنند؟ آیا می‌خواهند بدزدندمان؟ آیا خیال دارند در کشوری زندانی‌مان کنند؟ و از این پرسش‌های بسیار. امام پایین را نگاه می‌کردند تو گویی در چنین سفری نیستند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

در جَم‌بوجِت حامل امام و یارانش از بغداد به پاریس چه گذشت؟ / روایت فرزند امام را بخوانید

سرویس تاریخ «انتخاب»: بعد از ظهر جمعه ۱۴ مهر ۱۳۵۷ امام خمینی پس از ۱۳ سال تبعید در عراق با هواپیمای جَم‌بوجِت عراقی وارد پاریس شدند. در این سفر سید احمد خمینی، دکتر ابراهیم یزدی، حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور ۱ و شیخ محمدحسین املایی ۲ امام را همراهی می‌کردند.

به گزارش «انتخاب»، مرحوم سید احمد خمینی در خاطرات خود جزئیات این سفر پرمخاطره را چنین توصیف کرده است:

شب [شامگاه پنجشنبه ۱۳ مهر ۵۷ – انتخاب] را در بغداد بودیم؛ دوستان‌مان را [که از نجف بازگشته بودند] دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت کاظمین مشرف شدند، احساسات مردم عجیب بود. صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل کردند. دو ساعت تاخیر داشت. جَم‌بوجِت بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بودیم به اضافه سه نفر که نمی‌شناختیم‌شان. حالت عجیبی برای دوستان بدرقه‌کننده دست داده بود؛ نمی‌دانستند به سر امام چه می‌آید. ماموران آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت، خجالت کشید که به امام بگوید، به من گفت: «گفتند امام دیگر برنگردد...» با تاثر خندیدم... هواپیما دو سه ساعت پرواز کرده بود که ما متوجه شدیم در آن‌جا زندانی هستیم چراکه یکی از ما تصمیم گرفت به دستشویی برود – البته در همان طبقه – با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش کرد... بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا می‌خواهند سر به نیست‌مان کنند؟ آیا می‌خواهند بدزدندمان؟ آیا خیال دارند در کشوری زندانی‌مان کنند؟ و از این پرسش‌های بسیار. امام پایین را نگاه می‌کردند تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبت‌های بسیار به این نتیجه رسیدیم که آقایان یزدی و املایی در ژنو پیاده شوند، و من و فردوسی‌پور پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند، داد و بیداد کنیم تا مردم پایین متوجه شوند. دکتر به یکی از از سه نفر گفت، ما می‌خواهیم ژنو پیاده شویم، کار داریم. لحظه‌ای بعد بلندگو‌های هواپیما اعلام کرد موقعی که هواپیما در ژنو می‌نشیند، کسی غیر از مسافران آن‌جا پیاده نشود. خیالاتی شدیم. امام به پایین نگاه می‌کردند. تصمیم‌مان را اجرا کردیم: املایی یکی از آن‌ها را که می‌خواست مانع پیاده شدن‌شان شود از عقب گرفت، یزدی پرید توی پله‌ها. چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان سلاح‌های‌شان را که تا آن موقع دیده نمی‌شد، در قفسه‌ای گذاشتند و دنبال آن‌ها رفتند. بنا بر قرار، آقای حبیبی در منزل بود و پشت تلفن منتظر. به او گفتند که همه دوستان‌تان را جمع کنید در فرودگاه که اگر مسافران آمدند و ما نبودیم، به هر وسیله‌ای هست نگذارید هواپیما پرواز کند. چند دقیقه بعد آن‌ها [یزدی و املایی]آمدند و ما خوشحال شدیم. تازه جریان را به امام گفتیم... فرمودند: «دیوانه شدید!».
رسیدیم پاریس؛ برای این‌که عمامه‌ها جلب نظر نکند، امام تنها رفتند و با فاصله من و بعد از من و امام، آن دو بزرگوار.
[..] همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که: «ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیت‌الله آمده است. اگر مطلع می‌شدیم نمی‌گذاشتیم.» وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند: «حق نداریم کوچک‌ترین کاری انجام دهید.» و امام گفتند: «ما فکر می‌کردیم این‌جا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را می‌زنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر می‌کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دست‌شان را در دست یکدیگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می‌گذرد...»

 

منبع: صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی (۳)؛ شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۲، صص ۲۹، ۳۰ و ۳۲.

پی‌نوشت‌ها:
۱-حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور عضو مجلس خبرگان رهبری، رئیس دیوان عدالت اداری و نماینده فردوس و طبس در دوره اول مجلس شورای اسلامی و نماینده مردم مشهد در دوره‌های دوم و سوم مجلس شورای اسلامی بود.
۲- شیخ محمدحسین املایی در قم با مبارزات حضرت امام آشنا شد و با اوج‌گیری نهضت اسلامی به این نهضت پیوست. بعداز واقعه ۱۵ خرداد در مجلس ختمی که در مسجد اعظم برگزار شده بود توسط ساواک دستگیر و به تهران منتقل شد و پس از یک ماه حبس در زندان قزل قلعه، آزاد شد. وی بعد‌ها به جرگه یاران محمد منتظری پیوست. در همین دوران با تبعید امام به ترکیه و نجف، وی نیز به نجف رفت و پس از ۲ سال به کشور بازگشت ومجددا دستگیر و زندانی شد. پس از آزادی از زندان دوباره به نجف رفت و مدت ۳ سال در نجف اقامت گزید. (منبع: دانشنام؛ پایگاه دانشنامه به روز شهرستان خمینی‌شهر)

نظرات بینندگان