خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز 28 مهر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
در گزارشها، اخبار انتخابات آمریکا مرکز توجهات است. مناظره و مبارزات انتخاباتی، نقاط ضعف زیادی از آمریکا را رو کرده است. به نظر میرسد، [آقای بیل کلینتون]، نامزد دموکراتها برنده است. ساعت هفت و نیم صبح به دفترم رسیدم. سفیران آکرودیته گامبیا و ماداگاسکار برای تقدیم استوارنامه آمدند؛ مراسم تشریفاتی بود و مطلب مهمی نداشتیم.
آقای [هادی] مروی از محکمه عالی قضات آمد. از نابسامانی وضع وکلای دادگستری و کارشناسان [رسمی دادگستری] گفت. قرار شد پیشنهاد اصلاحی بدهند. از سیاستهای اقتصادی دولت به خاطر فراوان شدن کارها و تولید و ارزان شدن بسیاری از کالاها تمجید کرد. از آقای سید مرتضی عسکری، [از علمای حوزه علمیه قم و رئیس دانشگاه اصول دین]، درخصوص ابراز رضایت از مدیریت من پیام آورده بود.
آقای [جواد] اژهای، [مشاور فرهنگی رییسجمهور، نماینده رهبری در امور دانشجویان خارج از کشور، رئیس سازمان استعدادهای درخشان و داماد شهید بهشتی] آمد. گزارش وضع دانشجویان خارج و انجمنهای اسلامی، مدارس تیزهوشان و ساخت مقبره شهدای هفت تیر [در بهشت زهرا] را داد.
[آقای عزیز جعفری]، فرمانده نیروی زمینی سپاه با تیمسار جعفری و [آقای قاسم سلیمانی]، فرمانده لشکر ثارالله کرمان آمدند. گزارش وضع نیروی زمینی سپاه و برنامه مبارزه با اشرار در جنوب شرق را ارائه دادند و کمک خواستند. دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رییسجمهور]، برای امور جاری و سفر آقای [سلیمان] دمیرل، [نخستوزیر ترکیه] آمد.
سلمانی برای اصلاح آمد. تلفنی با آقای [سید محمد موسوی] خویینیها صحبت کردم؛ با اصرارش بر استعفا، قرار شد استعفایش را بپذیرم. شب شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه داشت. اصلاح وظایف شورا در دستور بود
سال ۱۳۷۲
امروز به جای رئیس جمهور، رییسمجلس مرا همراهی میکرد. اول وقت برای نثار تاج گل به مجسمه امیر علیشیر نوایی، شاعر و فیلسوفشان که آثار زیادی به فارسی و اُزبکی دارد و او را قهرمان ملی تاریخشان میدانند، با هم به محل باغ ملی رفتیم. جمعی از مردم را برای ابراز احساسات، در آنجا به صف کرده بودند.
از آنجا به میدان عظیم استقلال رفتیم که در گذشته به عنوان میدان سرخ ساخته شده بود. گفتند در دوران شوروی سابق، در تمام جمهوریها میدان سرخ با مجسمه لنین وجود داشته که در اُزبکستان، بلافاصله پس از استقلال، مجسمه لنین را پایین آورده و اسم میدان را عوض کردهاند. میدان بسیار وسیع و زیبایی است و ساختمانهای بلندی از حکومت در
آنجا است. همان جا از یک ایستگاه مترو بازدید کردیم. بسیار مجلل و زیبا با سنگهای گرانیت و مرمریت است. رییس مترو توضیحات خوبی داد.
از آنجا به انستیتوی خاورشناسی [ابوریحان بیرونی، وابسته به آکادمی علوم اُزبکستان]] رفتیم. رییس انستیتو، توضیحات خوبی دربارة کارشان و مخزن کتب خطی قدیمی چهل هزار نسخهای داد و خوشآمد گفت. من هم دربارة اهمیت میراثهای فرهنگی دو کشور و تمدن مشترک اسلامی و تشابه فراوان و ضرورت همکاری ما صحبت کردم و از بیگانه شدن جوانان از ذخایر فرهنگی قدیمی به خاطر متروک شدن الفبای عربی اظهار تأسف نمودم.[1] سپس از مخزن کتابخانه به اصرار آقای [عباس] ملکی دیدن کردیم؛ سختشان بود و فقط چهار نفر را پذیرفتند.[2]
فراموش کردم بنویسم؛ قبل از اینها برای دیدن مسجد جامع در محله قدیمی شهر تاشکند رفتیم که در زلزله سال 1966 منهدم نشده و به همان صورت با کوچههای تنگ و خانههای محقر قدیمی باقی مانده است. گفتند پانصد هزار نفر جمعیت در آنجا ساکن است. امام جمعه و رییس اداره روحانیت ماوراءبحار توضیحات دادند. از مسجد و موزه مسجد بازدید کردیم. یک قرآن خط کوفی روی جلد آهو دیدیم که مدعی بودند، خط شخص عثمان، خلیفه سوم است. یک جلد از فتوکپی همه صفحات آن را به من هدیه دادند.
سپس در مدرسه قدیمی بُراقخان، در اداره روحانیت ماوراءالنهر در جلسهای شرکت کردیم. رییس اداره توضیحات خوبی داد و خیرمقدم گفت. من هم مفصلاً صحبت کردم و برای توسعه مراکز اسلامی تشویقشان کردم.[3]
آخرین برنامه پیش از ظهر، بازدید از کارخانه عظیم هواپیماسازی بود. رییس کارخانه یک مهندس روسی بود که توضیحات داد. بال و بدنه هواپیمای عظیم باری ایلوشین 760 و ایلوشین مسافربری 114 و بالهای عظیمتر هواپیمای باری آنتونُف را میسازند و مونتاژ میکنند. سالنها خیلی عظیم است.
به اقامتگاه برگشتیم. بعد از ناهار و نماز و استراحت، به سوی فروشگاه کالاهای ایرانی حرکت کردیم که با مشارکت بنیاد مستضعفان و دولت اُزبکستان تأسیس شده است؛ کالاها از ما و مدیریت و ساختمان از آنها و سود بالمناصفه تقسیم میشود.
جمعیت زیادی بیرون فروشگاه جمع بودند. پیاده از مقابل آنها گذشتیم. به ابراز احساسات آنها جواب دادم. رییس مجلس از این استقبال گرم مردم تعجب کرده بود و اصولاً هنگام عبور از خیابانها، معمولاً مردم جمع میشدند و گاهی ابراز احساسات میکردند. سیاست دولت این نبود که ما مانور مردمی بدهیم و ما هم ملاحظه میکردیم.
به فرودگاه رفتیم. آقای کریماُف منتظر ما بود. مصاحبه مشترکی دربارة آثار سفر انجام شد و با بدرقهای شبیه استقبال، به سوی بیشکک، پایتخت قرقیزستان[4] پرواز کردیم. یک ساعت در راه بودیم و غروب رسیدیم.
اینجا هوا ابری است. استقبال گرمی با سان و رژه نمودند. مصاحبه مشترکی انجام دادیم و به سوی بیشکک حرکت کردیم. اقامتگاه ما در میهمانسرای دولتی در غرب بیشکک است.
بعد از نماز و استراحت، برای شرکت در اجتماع هنرمندان به سوی ساختمان مرکز هنرها حرکت کردیم. انجمن روحانیت دعوت کرده است. «روحانیت» در اینجا نه به معنای مصطلح ایران، بلکه به معنای مسائل هنری و معنوی است. رییس انجمن روحانیت، یک معلم متجدد و روشنفکر به اسم آخوند است که خیرمقدم گفت و دربارة مجسمه «ماناس» و پدر و مادرش توضیحات داد که مادرش فارس بوده. قهرمان ملی افسانهای آنها، مثل رستم ایرانیان است.[5] در سالن بزرگ تأتر، گرم گرفتند. اسب و باز شکاری به من هدیه دادند و عضویت افتخاری انجمن را اهدا کردند. کلاه قاضی را پذیرفتم و سخنرانی کوتاهی برایشان کردم.[6] ما چند نفر برای مذاکره رفتیم و بقیه هیأت برای مراسم ماندند. بعداً عفت و فاطی تعریف کردند که رقص در نظر بوده و خوب شد که ما نماندیم. در کاخ عظیم ریاست جمهوری، ساعتی دربارة مواد همکاریها مذاکره کردیم. به اقامتگاه
برگشتیم. شام خوردم و خاطرات را نوشتم. اخبار رادیو فارسی و آمریکا را گرفتم و خوابیدیم.
سال ۱۳۷۳
ساعت نُه صبح به دفتر رفتم. تمام وقت تا ساعت چهارونیم بعد از ظهر، کارهای عقبمانده در روزهای مسافرت را انجام دادم و گزارشها را خواندم. از اخبار خوب، کنترل قیمت ارزهای خارجی در دیروز و امروز است. دلار از 2770 ریال به زیر 2500 ریال آمده، بدون ا ینکه بانک مرکزی دخالت یا ارز تزریق کند.
با آقای نوربخش، [رییسکل بانک مرکزی]، دربارة عوامل این وضع صحبت کردم. دلیل مشخصی جز بالا رفتن عرضه به دست نیامد. شاید به دلیل کاهش قیمتها پس از سخنرانی من در نماز جمعه و تصمیمات تعزیری باشد. در مجموع تنزل قیمت کالاها و تنزل قیمت ارز و هم تقویت ریال، نشانههای خوبی از تأثیر تصمیم و اقدامات دولت است
سال ۱۳۷۴
بیشتر به مطالعه و استراحت گذشت. برای اقامه جمعه به دانشگاه تهران رفتم[1]. ظهر بچهها جمع بودند. شب فاطی آمد، راجع به درسش سئوالاتی داشت. گزارشها را آوردند؛ کار زیادی نداشت
سال ۱۳۷۵
آقای هاشمی، سفیر جدیدمان در چک، گزارشی از وضع خوب صنایع چک و از حُسن همکاریها، منجمله در ساخت کارخانجات طرح مهم نیشکر خوزستان داد.
آقای زرگر، معاون عمرانی وزیرکشور آمد. نظرم را در مورد اجرای قانون جدید شوراها خواست که موافقت دارم. در مورد شوراها، مشکل، یک ماده قانونی است که اجازه وضع عوارض را به مقامات استانی داده که میتوانند سیاستهای اقتصادی مرکزی کشور را مخدوش کنند. هر چند آثار خوبی هم برای عمران استانها دارد.
عصر مدیران آمار آمدند.من هم درباره اهمیت آمار و ضرورت بهروز بودن آمار و نقش آن در برنامهریزی دادم و از مردم و دستگاهها خواستم همراهی کنند.
دکتر ولایتی، وزیر امورخارجه آمد و گزارش سفر به آسیای میانه را داد. گفت، روسیه مصمم است که نگذارد طالبان در افغانستان پیروز شوند؛ آنها را جادهصافکن حضور آمریکا میدانند. دولتهای آسیای میانه را هم وادار کرده که هماهنگ عملکنند و ترکمنستان و اُزبکستان را که هماهنگ نبودهاند، توجیه کرده و از همه خواسته که به دولت برهانالدین ربانی کمک کنند و سیاست روسیه با سیاست ایران نزدیک است.
شب میهمان آیتالله خامنهای بودم. درباره اوضاع افغانستان، کردستان عراق، مسأله انتخابات ریاست جمهوری و موضع شورای مرکزی روحانیت مبارز و جامعه مدرسین و سایر گروهها و احتمالات نتایج و نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام، صحبت کردیم.