پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
صبح خیلی زود برخاستم، ساعت ۷ صبح پرواز کردیم. ساعت ۸ به شیراز رسیدیم. ۸ و ۳۰ وارد باغ ارم شدم. شاهنشاه در باغ گردش میکردند و عازم شاهچراغ بودند. خیلی تعجب کردند که مرا دیدند به این زودی رسیدهام. فرمودند: «البته از نتیجه انتخابات آمریکا آگاهی؟» عرض کردم: «بلی نیکسون با اکثریت بیسابقه برد، یعنی به نسبت ۳ بر ۱.» فرمودند: «تلگراف گرمی باید برای او بفرستی. فوری دستور بده تهران حاضر کند» عرض کردم: «تلگراف را همراه آوردهام.» خیلی از این پیشبینی من خوششان آمد. تلگراف را با دقت ملاحظه فرمودند. چند کلمه اضافه کردند. دستور مخابره آن را با تلفن به تهران دادم...
چون صبح عید فطر بود، به شاهچراغ رفتیم. آنجا اتمسفر خوبی بود. آخوندها خوب حرف زدند. از آنجا به دانشکده کشاورزی در باجگاه رفتیم. شاهنشاه از تاسیسات علمی خیلی پیشرفته دانشگاه پهلوی خوشحال شدند.
از آنجا به سد داریوش رفتیم، که دوازدهمین سد بزرگ ایران است که به دست شاهنشاه افتتاح شد. واقعا کارهای بزرگ به دست این شاه برای این کشور شده است. به این جهت است که او را میپرستم، یعنی اگر یک قدرت مطلق میباشد، این قدرت مطلق، مطلقا محو در ترقی و پیشرفت کشور است و اعتلای ایران. حال اگر دموکراسی نداریم، به جهنم که نداریم، مگر دموکراسیهای غربی چه میکنند و چه گلی به سر مردم خود زدهاند؟ جز آنکه یک عده معتاد و بلاتکلیف و بیعلاقه و بیتفاوت دارد در کشورهای غربی بار میآید...
ناهار در تختجمشید خوردیم. من سر ناهار باز هم پهلوی شاهنشاه نشسته بودم. عرض کردم: «برنامه مالی پنج ساله را که دارید مشخص و معین میفرمایید؛ فکر میکنم برنامه سیاسی چهار ساله آینده هم با انتخاب مجدد نیکسون روشن شد.» شاهنشاه از این یادآوری من خوششان آمد. فرمودند: «همینطور است. وضع دنیا هم فرق میکند و خواهد کرد.» فرمودند: «به نظر من دنیا به طرف یک تعادل و صلح جهانی پیش خواهد رفت، چون نیکسون هم قوی است و هم وارد به امور دنیا میباشد و هم میداند با جبهه کمونیست میتوان فقط با اسلحه قدرت کنار آمد و او هم این کار را کرده و میکند.»
بعد از ناهار آخرین جلسه بحث در برنامه پنجم بود که تقریبا با سردی و خموشی همگی پایان یافت. بعد هم عکس به یادگار گرفتیم...
شب شیراز آمدیم...