پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
دیشب سناتورهای آمریکایی شرفیاب بودند. بعد از شام شاهنشاه کنفرانسی به مدت دو ساعت و نیم با آنها داشتند [...]. صبح که شرفیاب شدم فرمودند: «جواب این احمقها را درست دادم؟» عرض کردم: «بسیار خوب و عالی بود و حتی بعد از کنفرانس، سفیر آمریکا هم به غلام گفت که واقعا عالی بود.» فرمودند: «اینها خیلی غیرمسئولانه فکر میکنند.» عرض کردم: «صحبتهای آنها به خاطرم آورد کمیسیونهای مجلس و سنا را در بیست سال پیش که از آسمان و ریسمان سخن میرفت و همه هم متوجه منافع شخصی بود و از همه چیز سخن میرفت جز از منافع کشور.» عرض کردم: «وقتی وزیر کشور بودم و میخواستم بلوار الیزابت [کشاورز فعلی]را بکشم و طرح خرید زمینهای اطراف آن را با قیمت متعادل به مجلس داده بودم، طرح در کمیسیون کشور مجلس سنا گیر کرد. هرچه استدلال میکردم به جایی نمیرسید و باز به هفته آینده موکول میشد. تا جایی که آنقدر وقت غلام را گرفت که از کشیدن جاده سوم به شمیران از راه عباسآباد که میخواستم شبیه شانزلیزه باشد، به علاوه درختکاری و راه برای سواری اسب و ... منصرفم کرد (چون این طرح بعد از طرح اول بود). بعد معلوم شد سناتورهای محترم به اغوای رئیس مجلس سنای محترم، [حسن] تقیزاده ملعونِ د... مذبذبِ دورو و عوامفریب، آزادیخواه صدر مشروطیت (!) که بالاخره هم گفت: من در قضیه نفت آلت رضاشاه بودم و حیف از آلت رضاشاه (شاهنشاه خندیدند، چون خیلی عصبانی شده بودم.) به علت آنکه دوست او سرلشگر بازنشسته مهنا که عضو فراماسون هم هست و قدری در این مسئله ضرر مالی میبیند، از تصویب این طرح جلوگیری میکند. تا آنکه مطلب را به عرض رساندم و به مرحوم [محمود]هیپوکریت بالاخره پیام فرمودید که اگر این طرح نگذرد، شما در آینده سناتور نخواهید بود، آن وقت گذشت.» فرمودند: «بلی یادم هست.» عرض کردم: «اینها هم از همان مقوله هستند، منتها غرضورزی اینها بزرگتر است.» عرض کردم: «بعضی از اینها هم سر شام، کارتر و بادام زمینی را خیلی مسخره میکردند.» [اشاره به خانواده جیمی کارتر که در جورجیا به کشت بادام زمینی میپرداختند.] فرمودند: «اول اختلاف کنگره و کاخ سفید است.»
بعد کارهای جاری را عرض کردم که نسبتا زیاد بود، منجمله کسب اجازه والاحضرت شاپور غلامرضا برای رفتن به آلمان و بازدید از یک کارخانه تراکتورسازی به دعوت کارخانه مذکور. فرمودند: «ابدا لازم نیست. اینها نمیفهمند که ما را آلوده میکنند، آن هم بیجهت.»
بعد مرخص شدم به کارهای جاری رسیدم. از کارهایی که در غیبت من اتفاق افتاد، یکی دستخط به [جرالد] فورد است در خصوص قیمت نفت و دیگری فرمان دایر به رسیدگی کارهای دولت توسط دفتر مخصوص [...]. البته اگر من به جای دولت بودم، فوری استعفا میدادم.