arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۵۱۰۲۵
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۱۴ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۹

جوانان اصلاح‌طلب مانده در پشت تمامیت‌خواهی پدرسالاران اصلاح‌طلب

محمد رضا فولادی: شرایط امروز جریان اصلاحات در فشل بودگی هسته مرکزی بوروکراتیک، خرد شدنِ اعتبار سیاسی ویترین کاریزماتیک، افزایش فاصله جریان‌های نیمه اصلاح طلب-نیمه فعال مدنی از سایر بخش‌های جریان اصلاحات به سود انفعال، مهاجرت و یا استقرار در جامعه مدنی گسسته با جریان اصلاحات و بی خاصیت شدن جریان‌های نوین بوروکرات خواه و فرصت طلب، خلاصه می‌شود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

اصلاحاتِ مغلوب: ویترین شکسته و جمعیتِ گسسته / روایتی از درماندگی و فشل بودن اصلاحات در کشور

محمد رضا فولادی: اصلاحات با جنبش و تکاپوی سال‌های پایانی دهه ۷۰ شمسی، تصویر بیرونی و شاخص و رایج این جریان سیاسی است. رخدادهایی، چون بهار مطبوعات، میتینگ‌های سیاسی، فعالیت متراکم سیاستمداران روشنفکران و دانشجویان، حضور سیاسی پر دامنه مجلس ششم در مسایل مختلف کشور، پا گرفتن جریان‌های مدنی خرد و تا حدی سر و صدا‌ها پیرامون برخی حوزه‌های دولتی، چون وزارت کشور عبدالله نوری و وزارت ارشاد مهاجرانی، تصویر‌های ماندگار جریان اصلاح‌طلبی در بازی سیاست ایران است، اما با درکی عمیق‌تر در پهنای گذشت زمان و با تصویری کامل تر، در می‌یابیم که این تصاویر فقط ویترین ماجرای اصلاحات بودند؛ در قلب این جریان، عناصر تعیین کننده دیگری قرار داشتند.

 ایده اصلاح در دو عرصه پر کششِ «دولت و ساخت رسمی سیاسی» و همچنین «جامعه و ساخت پویای مدنی» در کشور ایران مطرح شد اما در مناسبات قدرت و اصلاح طلبی، همواره ایده اصلاحی در حوزه دولتی رخ نمایی می‌کرد. البته پر واضح است که اگر ایده اصلاح در ساخت قدرت با موفقیت پیش می‌رفت، روند توسعه در کشور روان‌تر می‌شد اما این وضعیت هیچ گاه حاکم نشد؛ چرا؟ اولین و رایج‌ترین پاسخ، مقاومت نیرو‌های ضد توسعه و برساخت و بسیج جریان تمامیت خواهی در به شکست کشاندن اصلاحات از بالا می‌باشد. البته این پاسخ قرین واقعیت است و جریان تمامیت خواهی تقویت شد تا کار ویژه اصلی آن ناکام کردن هر برنامه اصلاحی باشد. با این وجود، در اینجا ادعایی دیگر هم مطرح می‌شود و آنضد اصلاحی بودنِ عرصه اصلاحات سیاسی و دولتی است؛ عرصه‌ای که حاملان و عاملانش خود سد راه توسعه هستند و عملکرد ضد اصلاحی دارند. این حاملان و عاملان همان چهره‌های بوروکرات و سیاستمداران پشت صحنه‌ها و همچنین خیل عظیم مدیران میانی و سیاستمداران باندی و محفلی هستند. این نیرو‌ها با وجود اینکه غالبشان در تقسیم بندی سیاسی جزو جریان اصلاحات یا جریان میانه رو قلمداد می‌شوند، ضد توسعه و ضد اصلاح گرا می‌باشند. 

اصلاحات و جان گرفتن در فضای پس از انقلاب

نیرو‌هایی که از ابتدای انقلاب پنجاه و هفت وارد سیستم حکومتی شدند و پس از فراز و نشیب‌های دهه اول و صف بندی جناح‌های سیاسی مجاز به بازی، از دهه دوم در سیستم حکومتی و بویژه ساختار اداری و دولتی رسوبی تمام عیار کردند. این نیرو‌ها با فراگیری اصول اداره امور مملکتی در نظام جمهوری اسلامی، به تدریج تبدیل به بوروکرات‌های ایرانی شدند. نیرو‌هایی که در پی حذف تمامی رقبای سیاسی و با اتکا بر ارزشی بودن وارد ساخت قدرت شدند و با تجربه کردن حکومت داری به تدریج صیقل خوردند و متخصص اداره کردن امور در ساخت سیاسی انحصاری جمهوری اسلامی شدند. این ساخت محدود، اصلی‌ترین هدایت گر و آموزگار این نیرو‌ها بود. بوروکرات‌های ایرانی به خوبی تکلیف کردن برای جامعه، هدایت حکومت داری از پشت در‌های بسته و تصمیم گیری خودسرانه برای کل مملکت را فرا گرفتند. درست همانطور که سایر ارکان قدرت با استفاده از دوپینگ شور انقلابی فرا گرفتند می‌توانند تصمیمات بزرگ برای ملت با اتکا بر عقلِ جمع محدود خود اتخاذ کنند؛ در فرآیند‌های تربیت نیرو‌ها در کلیه ارکان انتصابی و انتخابی قدرت، همه تصمیم گیران یاد گرفتند که بدون پرسش از جامعه می‌توانند برای سرنوشت کشور تصمیم گیری کنند.

پس از آن، بوروکرات‌های ایرانی که در دهه دوم به تدریج برای «سهولت حکومت داری» دست به تغییراتی در حوزه مدیریت اقتصادی یا در برهه‌هایی مدیریت سیاست خارجی می‌زدند، هسته اصلی و اجرایی جریان آتی اصلاح طلب شدند. هر چند ویترین جریان اصلاحات با چهره‌های کاریزماتیک سیاسی جنجال برانگیز نمایان شده بود؛ هسته مرکزی اصلاح طلبان در احزاب، باند‌های سیاسی، وزارت خانه ها، ادارات و سازمان‌های تحت سیطره دولت، بوروکرات‌هایی بودند که با سیستم خاص متفرعنانه حکمرانی در جمهوری اسلامی ریشه دوانده و بزرگ شده بودند. این نیرو‌ها بیشترین تاثیر را بر سیر حرکت جریان اصلاحات داشتند و ساختار پدرخواندگی را از صدر تا ذیل این جریان ایجاد کردند؛ به گونه‌ای که در استان‌ها و شهرستان‌ها بدون هیچ روتوش و روپوشی این ساختار را پیش بردند.

اینک در شرایطی هستیم که ویترین شکسته و نیرو‌های سیاسی کاریزماتیک اصلاح طلب، با حمایت از هسته مرکزی بوروکراتیک جریان و گهگاهی با رخ نمایی از خود و بهره گیری از جذابیت ظاهری شان، در تلاشند ته مانده‌های اصلاح طلبی را حفظ کنند و به هسته مرکزی بوروکراتیک پیوند بزنند. همین گروه حتی از اصلاح اصلاحات هم که حرف می‌زند؛ اما در نهایت بدیلی جز روش و منشِ بخشِ بوروکراتیک اصلاح طلبی پیش پای نمی‌گذارند و اساسا تهی از خلاقیت سیاسی گشته اند. با اوج گیریِ نزاع‌های سیاست بین المللی پیرامون ایران، ویترین سیاسی جریان اصلاح طلبی نیز بیش از پیش از بافت تحول خواه و ناراضی جامعه جدا شده و در هسته بوروکراتیک اصلاح طلبی، استحاله شده است.

جوانان اصلاح‌طلب مانده در پشت تمامیت‌خواهی پدرسالاران اصلاحات

بخش‌هایی از نیرو‌های جوان قدیمی جریان اصلاح طلب که همواره پذیرای ایده‌های ویترین سیاسی جریان بوده اند و بالطبع سودای همکاری با هسته مرکزی بوروکراتیک را در سر داشته و دارند نیز نقش فعالی در مسیر کنونی جریان اصلاحات بازی می‌کنند. این نیرو‌ها بعلاوه نیرو‌های فرصت طلبی که در عرصه سیاسی در جستجوی جایگاهی جهت ورود به ساخت قدرت و کسب منافع آن می‌باشند، در این سال‌ها با یدک کشیدن عنوان اصلاح طلبی، بدنبال برآورده سازی آرزو‌های مادی و موقعیتی خود بوده اند. ترکیب این دو نیرو، بوروکرات خواه‌های جوان/ میانسالی را شکل داده که هسته مرکزی و بوروکراتیک جریان اصلاح طلب، خواهان همکاری بیشتر با آن‌ها به عنوان بدنه عملیاتی اصلاحات می‌باشد. این نیرو‌ها با در اولویت قرار دادنِ جریان بوروکرات خواهی، عملا آینده جریان فعلی اصلاحات را برای همیشه از امر اصلاح طلبی منتزع نموده اند.

فهم جریان تمامیت خواهی از وضعیت جاری اصلاح طلبان نیز بسیار دقیق است و آن‌ها با درک جایگاه برتر بوروکراتیک خواهان در میان اصلاح طلبان، اساسا ایده اصلاح ساختاری در کشور را تمام شده می‌پندارند و پای هیچ میز گفتگویی که موضوع آن اصلاحات اساسی باشد نخواهند آمد. شاید گفته شود اوج گیری بحران‌های مختلف در کشور و دامن گیرِ حاکمیت شدن این بحران ها، ضرورت گفت و گوی ملی را قطعی خواهد نمود. اما منادیان این ایده که غالبا نیرو‌های میانه رویی هستند که نمی‌خواهند در جریان دعوای جریان‌های سیاسی تلف شوند؛ هیچ مکانیسم عملی که جریان‌های قدرت را وادار به پذیرش ایده گفت و گوی ملی کند، مطرح نمی‌کنند؛ چرا که اساسا چنین مکانیسمی در حال حاضر در کشور وجود ندارد.

در وضعیتی که هر گونه تمرکز بر «اصلاح بوروکراتیک با ایده اجماع نخبگان»، به علت عمق و شدت تخریب حکمرانی توسعه گرا در کشور به زمین سخت می‌خورد؛ و همچنین در وضعیتی که نیروی فعال در عرصه جامعه مدنی یا وجود ندارد یا متشکل نیست، یا تحت فشار قرار دارد؛ و در وضعیتی که قدرت یابی جامعه مدنی به عنوان عرصه‌ای خارج از هدایت و سلطه بوروکرات‌ها و سیاستمداران، محور و نقطه تمرکز اصلاح طلبان و میانه رو‌ها  نمی‌باشد؛ تصور اینکه جریانات تمامیت خواه اقبالی به گفت و گوی ملی پیدا کنند و بتوان آینده‌ای برای این ایده متصور بود، قطعا انتظار گزافی است. فارغ از استدلال ها، گذری بر واقعیت‌های موجود صحنه سیاسی کشور نشان می‌دهد حتی با گسترش سطح بحران ها، هیچ گفت و گوی ملی در هیچ موضوع مبرم، بحرانی و حیاتی رخ نداده و هیچ چشم اندازی برای این ایده رمانتیک و بی خطر وجود ندارد.

گفتگوی ملی در مسیر انسداد مطلق تمامیت خواهان

اکنون این واقعیت در کشور تثبیت شده است که به هر میزانی هم بحران‌های مختلف در کشور عود کرده و شدت بگیرند، نه تنها کانالی جدی برای گفت و گوی ملی باز نمی‌شود، بلکه حتی نیرو‌های تمامیت خواه جدی‌تر شده و ایده حذف همین ته مانده بوروکراتیک نیرو‌های اصلاح طلب را مطرح می‌سازند. این ایده که تورم بحران‌ها بدون تغییرات در موازنه قوا معطوف به قوت یابی جامعه مدنی، در نهایت موجب اجماع رهبران و نخبگان و ارکان قدرت برای اصلاحات ساختاری می‌شود؛ اینک پس از ۳۰ سال تلاش پر از نشیب و چالش، عملا شکست خورده و منادیانش آب در هاون می‌کوبند. در حقیقت مفهوم گفت و گوی ملی همان جایگاهی را پیدا کرده که پیش ازاین مفاهیم توسعه گرا، اعتدال گرا و میانه رو داشتند؛ یعنی اینکه من تعریفی از خودم ارایه دهم که جریان تمامیت خواه از من نگران نباشد و هدف این باشد که مجوز بازی در عرصه سیاسی برای من صادر شود.

اعتباری که دود شد و به هوا رفت

شرایط امروز جریان اصلاحات در فشل بودگی هسته مرکزی بوروکراتیک، خرد شدنِ اعتبار سیاسی ویترین کاریزماتیک، افزایش فاصله جریان‌های نیمه اصلاح طلب-نیمه فعال مدنی از سایر بخش‌های جریان اصلاحات به سود انفعال، مهاجرت و یا استقرار در جامعه مدنی گسسته با جریان اصلاحات و بی خاصیت شدن جریان‌های نوین بوروکرات خواه و فرصت طلب، خلاصه می‌شود. در این فضا امکانات پالایش جریان اصلاحات در تنگنا‌های بسیاری گرفتار آمده و تقریبا غیر ممکن شده است. سیاست در ایران کنونی به سمت و سوی غریبی می‌رود، وضعیتی که مقابله با انحطاط ایران فقط با ظهور گفتمان‌ها و نیرو‌های جدید امکان پذیر خواهد بود؛ نیرو‌هایی که هیچ گاه در عرصه سیاست رسمی و در باند‌ها و محافل مسلط بر اصلاح طلبی، جدی گرفته نشدند و تعیّن بخشی سیاسی شان تحقیر شد. اصلاح طلبان دیگر از عهده وظایف سیاسی در معنای تعهدات سیاسی ملی جهت تحول خواهی و توسعه گرایی بر نمی‌آیند و هر تلاش گسترده دیگری از سوی ایشان ناکام خواهد بود. اوج این ناکارآمدی در ناتوانی تام و تمام این جریان در مواجه با تمام بحران‌های پس از انتخابات ۹۶ متبلور شده است و به شکلی گسترده باعث جدا شدن قهری ملت از اصلاح طلبان شده است.

اصلاحاتِ مغلوب: ویترین شکسته و جمعیتِ گسسته / روایتی از درماندگی و فشل بودن اصلاحات در کشور

محمد رضا فولادی: پژوهشگر مسائل سیاسی

نظرات بینندگان