خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر میشود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در سرویس تاریخ «انتخاب» منتشر شده بود.
سرویس تاریخ «انتخاب»: متن کامل خاطرات ۷۱ تا ۷۶ (که به صورت اختصاصی در «انتخاب» منتشر میشود) در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
صبح بعد از نماز و صرف صبحانه و استماع اخبار، به سوى كارخانه ترانسفورموتورسازى ايران در شرق زنجان حركت كرديم. ترانسهاى قدرت و توزيع مىسازند. طرح توسعه آن به زودى تكميل مىشود. اين كارخانه نيازهاى كشور را تأمين مىكند.
از آنجا براى افتتاح كارخانه توليد سُرب با ظرفيت ذوب چهل هزار تن در سال رفتيم. كُنسانتره سُرب و روى را از معدن انگوران مىآورند. معلوم شد تا هفتاد هزار تن سُرب مىتواند توليد كند. از كوره، سيلوها، انبار، ريختهگرى و اكسيژن سازى بازديد شد. در جمع ميهمانان و كاركنان صحبت كردم. آقاى [حسين] محلوجى، [وزير معادن و فلزات] گزارش داد. به جمعى از كاركنان شركت خارجى كه براى نظارت و تحويل آمده بودند، خوشامد گفتم. آنها گفتند نصب كل تجهيزات توسط ايرانىها و نظارت با آنها بوده است.
براى ديدن كارهاى ساخت آزادراه قزوين - زنجان رفتيم. با مشاركت بانك ملى و وزارت راه و ترابري ساخته مىشود. طرح عظيمى است و خوب پيش مىرود؛ نزديك دويست كيلومتر اتوبان شش بانده با 700 پل و 43 ميليون مترمكعب خاكبردارى و خاكريزى است. قسمتى را آسفالت كرده بودند. جمعى از مردم اطراف هم جمع شده بودند. آقاي [محمد] سعيدىكيا، [وزير راه و ترابري] گزارش داد و من صحبت كوتاهي كردم.
سپس به سوى قزوين پرواز كرديم. با يك ساعت و نيم تأخير به قزوين رسيديم. استقبال مردم باشكوه و بىنظم بود. مدتى اتومبيلمان در محاصره مردم قادر به حركت نبود. در مسجد جامع شهر - مسجد النّبى - در اجتماع مردم شركت كردم. امام جمعه خيرمقدم گفت و من صحبت كردم. مردم با شعار و پلاكارد خواستار جدا شدن قزوين از زنجان و تشكيل استان مستقل بودند.
بعد از ناهار و استراحت در فرماندارى، عصر در اجتماع خانوادههاى شهدا شركت كردم و دلداريشان دادم. سپس به شهر صنعتى البرز با 900 هكتار مساحت و 350 واحد صنعتى و محيط سرسبز و تميز رفتيم. از كارخانه شيمى كشاورزى بازديد كرديم. مديركارخانه از واردات سم از خارج با ارز هفت تومانى دولتى كه مانع توليد آنها با ارز رقابتى و آزاد است، گله داشت. مدير شهرك توضيحات داد.در جمع كارگران و مديران سخنرانى كردم.
غروب به مدرسه علميه شهر آمديم و در اجتماع طلاب شركت كرديم. امامجمعه و نماينده شهر خيرمقدم گفتند و مداحى زيادى نسبت به من كردند. در صحبت كوتاهى، لزوم اصلاح در برنامه و شيوه تحصيل و زندگى روحانيت را يادآور شدم و در مورد تقاضاى زندگى در مسكن سازمانى، قول كمك دادم و به فرماندارى برگشتم.
مديرعامل دشت قزوين آمد و توضيحات خوبى دربارة طرح عظيم عمرانى دشت قزوين و مشكلات آن و تصميمات نادرست بعد از انقلاب داد. قرار است فردا بازديد داشته باشم.
سال ۱۳۷۲
پيش از ظهر در دفترم ماندم و ضمن انجام كارها به مذاكرات مجلس دربارة كابينه گوش دادم. نزديك ظهر به مجلس رفتم و در دفاع از وزرايى كه مورد انتقاد قرار گرفته بودند، صحبت كوتاهى نمودم. از وزیران نفت، جهادسازندگی و معادن و فلزات، بيشتر از ديگران دفاع كردم؛ چون به نظر مىرسيد، بخشى از جناح اكثريت مجلس براى حذف آنها برنامهريزى كرده و به صورت تشكيلاتى و باندى عمل مىكنند. سرانجام آنها رأى آوردند، اما دكتر نوربخش كه احتمال رد شدنش ضعيف بود، رأى نياورد.
جمعى از نمايندگان شكايت كردند كه بخشى از نمايندگان راست، از همفكرانشان كارت سفيد وزراى مورد مخالفت خود را مىگيرند تا نتوانند رأى مثبت به آنها بدهند. به رييس مجلس تذكر دادم. گفت مانع اين كار شده است. ولى بالاخره اين مسأله خلاف كشف شد كه باعث اخطار آييننامهاى نمايندگان جناح مقابل شد.
ساعت سه بعد از ظهر نتيجه رأىگيرى اعلام شد. قبل از اعلام، مهدى آمد و خبر افتادن دكتر نوربخش را داد. دكتر روحانى هم تلفنى خبر داد. براى همه مايه تعجب بود، چون در مذاكرات، مخالفتى با او نبود.
دكتر [حسن] حبيبى و [مسعود روغنی] زنجانى آمدند. از سقوط آقای نوربخش ناراحت بودند. پيشنهاد كردند كه به گونهاى جبران كنيم. پُست معاونت رييسجمهور در امور اقتصادى را راه جبران مىدانستند. آقاى [مسعود روغنی] زنجانى، مسئوليت سازمان برنامه و بودجه را پيشنهاد مىكرد.
آقاى [علی] لاريجانى، [وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی]، تلفنى اطلاع داد كه تلويزيون بىبىسى بلافاصله خبر را نقل كرده و تحليل روى آن گذاشته است. پيشنهاد داشت كه من براى تغيير مسير تحليلها، اقدام ضربتى در مورد او داشته باشم. آقاى نوربخش را خواستم. پس از مذاكره، قرار شد حكم معاونت براى ايشان و سرپرستى [وزارت امور اقتصادی و دارایی] براى آقاى [محمدجواد] وهاجى، قائممقام فعلى وزارت صادر شود؛ حكمها صادر و اعلان شد.
شب به ستاد مركزى سپاه رفتم. در مراسم عزادارى [رحلت پیامبر اکرم(ص)] شركت و صحبت كردم. دير وقت به خانه رسيدم. خسته شام خوردم و خوابيدم.
سال ۱۳۷۳
جمعى از علماى اهل سنت از استانهاى سیستان و بلوچستان، خراسان، كردستان، هرمزگان، كردستان و همچنین ترکمنصحرا آمدند. آقاى مولوى [محمداسحاق] مدنى، [مشاور رییسجمهور در امور اهلسنت]، صحبت گزارشگونه داشت و از وفادارى آنها گفت. من صحبت مفصلى دربارة وحدت كردم و دلجويى نمودم.1 از مسايل مسجد فيض و... آزردهاند. قبل از جلسه، آقاى ربانى، نماينده رهبرى در سيستان و بلوچستان مطالبى گفت. روحيه تندى نسبت به اهل سنت دارد و آنها از او ناراضىاند.
[آقای سید محمود صدری]، سفيرمان در رومانى آمد. صحبت از توسعه همكارى بود؛ امسال سطح معاملات خيلى پايين آمده است. سفيرمان در برونئى آمد و براى مأموريتش نظر خواست. گفت، كالاهاى نمايشگاه اخيرمان در آنجا را تماماً مردم با علاقه زياد خريدهاند.
[آقای سیاوش زرگر یعقوبی]، سفير جديدمان در عمان آمد. گفت به خاطر قبول انتقال كُردهاى مهاجر عراقى از طريق خاك ايران به عراق، خيلى ممنوناند. مشكل برايشان بوده و به خاطر مسايل يمن، آمادگي بيشتر براى توسعه روابط با ما دارند؛ پيشنهاد توجه بيشتر به كشورهاى جنوب خليجفارس شد.
آقاى [مصطفی] ميرسليم، [وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی] آمد. براى مسايل وزارت ارشاد و كاغذ و دستور جلسه شوراى عالى انقلاب فرهنگى مذاكره شد. دكتر مرندى، [وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی] و همكارانش آمدند. دربارة گرفتن دانش فنى واكسن هپاتيت از كوبا یا بلژيك مشورت كرد؛ گفتم براساس امتيازها باشد، نه ملاحظات روابط خاصعصر شوراى عالى ادارى جلسه داشت؛ در خصوص تسهيل در ارزيابى مدارك فارغالتحصيلان خارج از کشور تصميمگيرى شد.
سال ۱۳۷۴
تا ساعت سه بعد از ظهر، مثل ديروز در اقامتگاه گذرانديم. عصر با ماشين و به طور ناشناس، از مسير جاده فرعي عباسآباد، به كلاردشت رفتيم. خيلي باصفا و خاكي است. اگر آسفالت شود، مسلماً بسياري از مسافران، آن راه را انتخاب خواهند كرد. در كلاردشت يكسره به كاخ در دست تعمير رفتيم. توسط رضاشاه پهلوي ساخته شده و در سال 1318 تكميل شده و بعد از انقلاب در اختيار بنياد مستضعفان بوده و متروكه و مخروبه است. اخيراً دولت خريده و براي استفاده میهمانان خارجي تعمير ميكند. 12 هكتار زمين و حدود هزار متر ساختمان قديمي و چشمه آب خوبي دارد. مه فضاي آنجا را گرفته بود. گفتند نيمي از سال چنين است. مقداري معطل شديم تا همراهان كه با مينيبوس ميآمدند، رسيدند.
از آنجا به محل ديگري در شرق نوشهر رفتیم كه براي همين منظور در دست احداث است؛ ملك سابق [رحیمعلی] خُرم بوده، در ارتفاعات كنار جنگل است. آقاي [علیرضا] معيري و جعفري ملك هم براي استراحت آنجا بودند. منظره خوبي دارد. گفتم همانجا چند ويلا هم براي كاركنان نهاد رياست جمهوري بسازند كه براي استفاده از دريا، بتوانند آنجا بمانند.
سپس ساختماني از سازمان تأمين اجتماعي در كنار دريا را ديديم. هوا تاريك شد. به سوي رامسر رفتيم و ساعت ده شب رسيديم. بسيار خسته و كوفته بودم، به خصوص براي من كه لگن خاصرهام آسيبديده، سخت گذشت. در راه و در رامسر، نم نم باران هم داشتيم.
سال ۱۳۷۵
آقايان [محمدعلی] شرعى، [محمدرضا] فاكر، جواد لاريجانى و دكتر [موسی] زرگر آمدند. گفتند از سوى نمايندگان جناح روحانيت مبارز در مجلس اعزام شدهاند كه نظرات من را دربارة انتخابات رياستجمهورى آينده بگيرند. گفتم با رهبرى مشغول مذاكره و مشاوره هستيم. مايل نيستم قبل از به نتيجه رسيدن مذاكراتمان، اظهار نظر داشته باشم. فقط دربارة دو راهكار صحبت كردم؛ يكى ايجاد رقابت جدى براى گرم بودن انتخابات و شركت وسيع مردم كه ممكن است در اين فرض، ریيس جمهور دلخواه از انتخابات بيرون نيايد و راه ديگر اينكه دنبال رقابت جدي نباشيم كه در اين صورت، طبعاً انتخابات كم شور است و حضور مردم وسيع نيست. رهبرى بايد يكى از اين دو سياست را برگزيند. گفتند از ميان نامزدهاى احتمالى، آقاى ناطق نورى را ترجيح مىدهند و نگرانى از نامزدشدن آقاى رىشهرى دارند كه بخشى از آرای اين جناح را مىبرد. براى جلوگيرى از حضور رقبايى مثل آقايان [علیاکبر] ولايتى و [حسن] روحانى كه باعث تقسيم آرای اين جناح مىشوند، استمداد داشتند.
آقايان [علی] غيورى و [محمود] لولاچيان، براى مدارس جامعه اسلامى و مدرسه ايرانيان دوبى و كارهای مشابه آمدند. آقاى غيورى خبر داد، آقاى رىشهرى فعلاً جدى است و گفت، در مشهد با رهبرى مذاكره جدي كرده، ولي ايشان حاضر نشده كسى از افراد مطرح شده را ترجيح دهد و گفت، آقاى محمدى گلپايگانى، برخلاف گذشته از آقاى ناطق [نوری] انتقاد مىكند و خودش هم از آقاى ناطق رنجيدگى دارد. اصرار داشت كه ادامه رياستجمهوري را قبول كنم.
[آقای محمود احمدینژاد]، استاندار اردبيل آمد و براى امور عمرانى استان و تقويت كشت و صنعت مُغان و گمرك استمداد كرد. بر سفر قريبالوقوع من به استان و بهخصوص در زمان برگزارى كنگره مقدس اردبيلى اصرار داشت. آقاى [سیدمحمد] غرضى، [وزیر پُست و تلگراف و تلفن] آمد و براى ارز تلفن سيار استمداد كرد. عصر دكتر [حسن] روحانى، [دبیر شورای عالی امنیت ملی] آمد. دربارة مسایل طرح شده توسط آقاى ويمر، فرستاده ويژه صدراعظم آلمان و انتخابات رياست جمهورى مذاكره كرديم. به بازديد و عيادت آقاى موسوى اردبيلى رفتم. مذاكرات متفرقه داشتيم. جمعى از آشنايان بيت امام هم بودند. به خانه آمدم.
سال ۱۳۷۶
تا ساعت نُه صبح در منزل براى کلید قرآن کار کردم. تا ساعت دوازده در دفتر به خوانـدن گزارشها و امضاى تقدیرنامه ها پرداختم. آقاى [قربـانعلی ] درىنجـف آبـادى آمـد. دربـاره کار در وزارت اطلاعات مشورت کرد؛ در رابطه با رهبرى و رییسجمهور و دولت و کـادر وزارت و خواســتار توضــیح تجــارب مــن شــد و از انتقــال خبرهــاى ســرى بــه بعــضى از دستاندرکاران جدید اظهارنگرانىکرد؛ من هم نظراتى ابراز کردم.
عصر دکتر [عیسی] کلانترى آمد. از نقش من در هدایت دوران سازندگى تجلیـل کـرد و ظهور آثار آن را در نسل بعد خواند و از رکـود برنامـه سـازندگى در دولـت جدیـد اظهـار نگرانى کرد؛ با توجه به تفکرات گروه هاى به اصطلاح خط امام و به خصوص در صـورت نصب آقاى [محمد] باقریان به مدیریت سازمان برنامه و بودجه.
آقاى [محمدباقر] ذولقدر از سپاه آمد و گفت ادامه کار با آقای [محسن] رضایى در سـپاه ممکن نیست و از من خواست ، فکرى براى شغل آبرومنـد بـراى او باشـم و پیـشنهاد دبیـرى مجمع تشخیص مصلحت نظام را داد که نپذیرفتم و گفتم باید کار دیگرى فکر کنیم.
آقاى [سیدمحمد] کیاوش آمد. از محبـتها و اقـدامات سـازنده مـن قـدردانى کـرد و از توقف سازندگى و عوارض فضاى باز فرهنگى که در شعارهاى آقاى خاتمى اسـت، اظهـار نگرانى نمود. آقاى [سیدمحمدعلی] ابطحى، رییس دفتر آقاى خاتمى آمد. توضـیح داد کـه چرا به جاى آقاى [احمد] مسجدجامعى، ایشان انتخاب شده و از مـن بـراى رفـع مـشکلات احتمالى که آقاى خاتمى با آن مواجه است - با توجه بـه مخالفـان شـناخته شـده - اسـتمداد کرد. من هم راهنمایی در مورد شیوه کار ایشان ارایه دادم. تا ساعت نُه شـب کارهـا را انجام دادم. حکم ریاست دفترى محسن را هم امضا کردم و به خانه آمدم.