arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۷۶۰۰۹
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۲۱ - ۰۱ مهر ۱۳۹۹
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۷؛

قالی و بخاری صفت متمایز زندگی استالین با یک روستایی نیمه‌مرفه بود

باز شناختن این خانه زیبا دیگر ممکن نبود، تغییرات زیادی در بنا شده بود و پدرم با بدسلیقگی و بهانه‌گیری عجیبی که نماینده اضطراب درونی او بود هرچند مدتی دستور تازه‌ای صادر می‌کرد و یک بار از علاقه خودش به آفتاب بیش‌تر و زمانی از داشتن یک تراس سایه‌دار حرف می‌زد و کارگران را وادار به خراب کردن قسمتی از ساختمان می‌کرد./ قالی و بخاری صفت متمایز زندگی او با یک روستایی نیمه‌مرفه بود و گرنه اثر دیگری از زندگی اشرافی و حتی آسوده وجود نداشت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ «طرز استدلال مادرت و نفرت بی‌دلیل او مرا آن‌چنان عصبانی و از خود بی‌خود کرد که من هم فریاد زدم: برو به جهنم، برو گم شو، بریا دوست و همکار صمیمی من است و نمی‌توانم از او صرف نظر کنم چون این مرد موفقیت مرا در انجام نقشه‌هایم تضمین می‌کند و من خیلی مدیون او هستم. اگر او نبود خیلی از تصمیمات من در نواحی قفقاز عقیم می‌ماند و نمی‌توانستم به مشکلات فائق شوم من به او اعتقاد دارم و وجودش برای ادامه زندگی سیاسی من ارزش دارد.»

باز شناختن این خانه زیبا دیگر ممکن نبود، تغییرات زیادی در بنا شده بود و پدرم با بدسلیقگی و بهانه‌گیری عجیبی که نماینده اضطراب درونی او بود هرچند مدتی دستور تازه‌ای صادر می‌کرد و یک بار از علاقه خودش به آفتاب بیش‌تر و زمانی از داشتن یک تراس سایه‌دار حرف می‌زد و کارگران را وادار به خراب کردن قسمتی از ساختمان می‌کرد.

بالاخره در سال ۱۹۴۸ دستور ساختن طبقه دیگری را برای این خانه داد و آن را به دو طبقه تبدیل کرد و در سال ۱۹۴۹ در سالن بزرگ این ساختمان جدید جشن بزرگی به مناسبت ورود هیات اعزامی چین کمونیست برپا کرد و از آن‌ها پذیرایی پرشکوهی به عمل آورد.

این اولین و آخرین مرتبه‌ای بود که از این ساختمان برای برگزاری مراسم یک ملاقات سیاسی طی بیست سال استفاده شد و سپس خالی و بدون استفاده ماند. پدرم در تمام مدت اقامت خود در این خانه در یک اطاق طبقه تحتانی ساکن بود، اطاقی که می‌بایست وظایف مختلفی داشته باشد و همه امور سیاسی کشور در آن سر و سامان بگیرد و همچنین اطاق خواب و غذا نیز باشد.

او روی یک مخده که گوشه اطاق نصب شده بود شب‌ها می‌خوابید و در کناره این تخت یک میز نسبتا کوچک قرار داشت که چندین تلفن روی آن بود. میز بزرگ غذاخوری زیر انبوه پرونده‌ها و روزنامه و کتاب‌ها از نظر پنهان شده بود و مواقعی که پدرم میهمانی نداشت و شخص دیگری در آن‌جا نبود غذای خود را در گوشه‌ای از این میز درهم‌ریخته صرف می‌کرد.

مقابل میز بزرگ غذاخوری یک گنجه قرار داشت که در یک ردیف آن ظروف چیده‌شده بود و در ردیف دیگر داروهای گوناگونی نگهدای می‌شد و پدرم هنگام احتیاج خودش شخصا دارویش را انتخاب می‌کرد و به عنوان تنها مرجع علمی و پزشکی «وینوگرادف»، عضو آکادمی علوم، را معتبر می‌شناخت و اجازه داده بود که این طبیب در سال دو بار او را معاینه و بازبینی پزشکی کند.

فرش نرم و خوش‌بافتی سطح این اطاق را پوشیده بود و یک بخاری هیزمی در زاویه دیگر اطاق وجود داشت که پدرم به آن خیلی اظهار علاقه می‌کرد و تنها این دو: یعنی قالی و بخاری صفت متمایز زندگی او با یک روستایی نیمه‌مرفه بود و گرنه اثر دیگری از زندگی اشرافی و حتی آسوده وجود نداشت.

در آخرین سال‌های زندگی پس از جنگ دوم جهانی تقریبا هر روز اعضای دفتر سیاسی حزب برای صرف غذا به دیدار استالین می‌آمدند. در این ایام آن‌ها در سالن بزرگ غذا می‌خوردند و این محلی بود که گاهگاهی از میهمانان دیگر هم پذیرایی می‌شد.

از سال ۱۹۴۶ شخصیت‌های بزرگ جهان مانند تیتو، و عده بی‌شماری از سران کشورهای سوسیالیستی در این سالن به دیدار رهبر احزاب برادر نائل شدند و با او ملاقات کردند به جز این گروه، از کشورهای بلوک شرق نمایندگان ممالک غرب مثل آمریکا، فرانسه، انگلستان و ایتالیا نیز به ملاقات او آمدند. این همان سالن است که بعدها استالین در سال ۱۹۵۳ روی یکی از تخت‌های آن جان سپرد.

در سال‌های آخر عمر استالین اشتیاق زیادی به «تراس» قسمت‌ غربی ساختمان نشان می‌داد زیرا از آن‌جا غروب آفتاب را می‌توانست ببیند.

بخش غربی تراس تا میان باغ ادامه داشت و بالکن شیشه‌ای آن مستقیم به درختان سپیدار و گل‌های رنگارنگ متصل می‌شد.

 

منبع: اطلاعات؛ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۴۶، ص ۵.

نظرات بینندگان