arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۷۷۹۹۲
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۲۱ - ۱۳ مهر ۱۳۹۹
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۸؛

برای استالین دو قطب کاملا متمایز از یکدیگر بیش‌تر وجود نداشت: یا دوست و یا دشمن

استالین به هیچ وجه اجازه نمی‌داد کسی در قضاوت او دخالت کند و نظر او را تغییر بدهد. خصلت پدرم در این مورد خیلی عجیب و شنیدنی است هر وقت او یکی از دوستان و نزدیکانش را در دادگاهِ فکر خود محکوم می‌کرد و او را در صف دشمنان قرار می‌داد هیچ استدلال و کوششی نتیجه نداشت و حتی احتمال داشت شخص میانجی نیز به خشم او گرفتار شود. برای او دو قطب کاملا متمایز از یکدیگر بیش‌تر وجود نداشت: یا دوست و یا دشمن. استالین موقع ملاقات و هنگام گفتگو و مشاوره با دیگران افراد را در یکی از این دو صف جا می‌داد و رفتارش را نسبت به آن‌ها تعیین می‌کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ با گروه دسیسه‌ساز و توطئه‌گر خود و رابطه‌ای که با خانواده ما داشت چندین مرد برگزیده فامیل ما را نابود ساخت. تصور نمی‌کنم با این اشاره‌های صریح خواننده او را نشناسد، بلی او کسی جز «لاورنتی بریا» قصاب حکومت دیکتاتوری استالین و موجود مرموز و حیله‌گر دوره وحشت کس دیگری نیست.

اگر حمایت بی‌دریغ و خاص پدرم پشتیبان بریا نبود و رفتار و تصمیمات او را به این سرعت و یک‌جانبه قبول نمی‌کرد ممکن نبود او تا بدین حد جسارت نشان بدهد و در ارتکاب به اعمال و قیحانه خود اصرار بورزد. بریا با تکیه به این لطف و توجه مخصوص استالین و با اتکا به قدرت او زیرکانه نقشه‌های دور و درازش را به مرحله عمل درمی‌آورد و هیچ‌وقت از توجه پدرم غافل نبود و از آن به عنوان یک سلاح موثر استفاده می‌کرد.

شاید تکرار این مطلب باز هم خالی از فایده نباشد که اگر او استالین را در کنار خود نداشت هرگز نمی‌توانست به این آسانی و سهولت مردان صدر انقلاب را مانند «سرگی گیروف» و «گیرگوری اورد شنی گیدس» و جمع بسیار دیگری را از میان بردارد و نابود سازد. گیروف و شنی گیدس و چند تن از مبارزین اصیل دیگر که شرافت و ایمان خود را در ایام انقلاب و جنگ‌های داخلی نشان داده بودند مانع بزرگ ترقی و پیشرفت سیاسی او به شمار می‌آمدند و در حقیقت بالا رفتن از نردبان قدرت جز با قتل و کشتار این نوع مردان دلاور و در ضمن هشیار ممکن نبود و آن‌ها فقط قربانی شهوات و خیالات خام قدرت‌طلبانه بریا شدند.

عضویت بریا به کمیته مسئولین وزارت کشور و مسائل داخلی معروف به اداره «ان – کا – وا – د» در سال ۱۹۳۸ برای «ردنس» شوهرخاله‌ام خبر از حادثه شومی می‌داد، چون می‌دانست با قدرت جدیدی که بریا به آن دست یافته در آینده نزدیکی روز انتقام و کینه‌جویی فرا خواهد رسید؛ و این حدس او چقدر آگاهانه و درست بود، چون در فاصله کودتاهی ردنس از سمت خود در حکومت قزاقستان عزل شد و طبق حکم دستگاه رهبری به شهر دیگری موقتا منتقل شد. مدت زیادی از اقامت او در شهر جدید نمی‌گذشت که ردنس با خانواده‌اش به مسکو فراخوانده شد و چند روز پس از ورود او دیگر کسی او را ندید و ناگهان ناپدید گردید. در آخرین روز‌های آزادی، یعنی هنگامی که هنوز شوهرخاله‌ام گرفتار تار‌های عنکبوتی پلیس بریا نشده بود او هم مثل دایی‌ام پال آلیوویچ خیلی سعی داشت پدرم را ببیند و با او راجع به مسائل خصوصی صحبت کند و استالین را نسبت به قضاوت‌ها و تصمیمات اخیرش به یک تجدید نظر اساسی وادارد. ولی استالین به هیچ وجه اجازه نمی‌داد کسی در قضاوت او دخالت کند و نظر او را تغییر بدهد. خصلت پدرم در این مورد خیلی عجیب و شنیدنی است هر وقت او یکی از دوستان و نزدیکانش را در دادگاهِ فکر خود محکوم می‌کرد و او را در صف دشمنان قرار می‌داد هیچ استدلال و کوششی نتیجه نداشت و حتی احتمال داشت شخص میانجی نیز به خشم او گرفتار شود. برای او دو قطب کاملا متمایز از یکدیگر بیش‌تر وجود نداشت: یا دوست و یا دشمن. استالین موقع ملاقات و هنگام گفتگو و مشاوره با دیگران افراد را در یکی از این دو صف جا می‌داد و رفتارش را نسبت به آن‌ها تعیین می‌کرد.

دستگیری ردنس موجب شد که «آنا» خاله‌ام با بچه‌هایش به مسکو مراجعت کند. ملاقات‌های پیاپی و رفت و آمد دائم آنان به خانه ما برایم آن وقت‌ها که یازده سال داشتم نامفهوم بود و نمی‌دانستم علت این دیدار‌ها چیست. آنا حتی یک لحظه هم نمی‌توانست به خود بقبولاند که شوهرش ردنس دشمن مصالح کشور است و او را توقیف کرده‌اند. همچنین او باور نمی‌کرد که شوهر محبوبش به جرم خیانت و به اتهام عدم شرافت انقلابی تیرباران شده باشد. با وجود این‌که پدرم با قساوت قلب و خشونت زیاد این خبر را به او گفته بود، زن معصوم آن را دروغ و غیرممکن می‌دانست.

کتاب خاطرات آنا
خیلی مشکل است محرک اصلی آنا در نوشتن کتاب خاطراتش که سبب محرومیت و زندانی شدن او گردید، شناخت. عدم آشنایی او به ادبیات و نویسندگی و تسلط نداشتن به لغت و وسایل لازم برای نوشتن یک کتاب این تردید را قوی می‌سازد که یک عامل خارجی او را به این کار تشویق کرده است. این کتاب طرحی است از وقایع انقلاب به زبان دختری که در آن وقت دوره دبیرستان را می‌گذرانیده است. فصل‌های دیگر کتاب را به ترتیب می‌توان این‌طور نام برد: احساس شخصی نویسنده از زندگی خانواده «آلیوویچ»، اثرات اجتماعی انقلاب در روسیه و یادبود‌ها و خاطرات او از شورش‌ها و جنبش‌های داخلی و بالاخره برداشت او از همه این وقایع.

منبع: اطلاعات، یکشنبه ۹ مهر ۱۳۴۶، ص. ۵.

نظرات بینندگان