arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۷۸۴۱۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۰ - ۱۶ مهر ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه یکشنبه ۱۵ مهر ۱۲۴۵؛ رحمت‌الله‌خان را مأمور و محصل ده هزار خروار گندم اربابی کردم که به خباز بدهند

خیلی راه رفتم. تکه آهوی بزرگ هشت‌ساله تنها پایین دره می‌چرید. با تفنگ چهارپاره میرشکار انداختم، دو تیر، هر دو تیر خورد آن طرف افتاد. رفتم سرش را بریده، پیه زیاد داشت، برای موم روغن درآوردیم. بار کرده رفتیم سر چشمه، پنج ساعت به غروب مانده زده شد. از سر چشمه دست‌خط به دبیر و مستوفی‌الممالک نوشته، رحمت‌الله‌خان را مأمور و محصل ده هزار خروار گندم اربابی کردم که به خباز [نانوا] بدهند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ از قصر قاجار [قصری در محدوده سیدخندان کنونی که توسط فتحعلی‌شاه ساخته شد] صبح از خواب برخاستم. دیشب به حکم لاتاری [قرعه‌کشی – انتخاب] تاج‌الدوله بله شده بود، رفتم حمام بلغار. در بیرون رخت پوشیده، سوار اسب تیمورمیرزایی شده راندم پایین، سوار کالسکه شدم. کشیک‌چی باشی، رحمت‌الله خان، کلب حسین‌خان، یحیی‌خان و غیره بودند. حاجی شهاب‌الملک۱ [رئیس قشون خراسان] چهار روز است از خراسان آمده است، قدری با او صحبت شد. حاجی سعدالملک هم می‌رود به قزوین، برای نظم سواره ایلات، با او صحبت شد. آقا کشی‌خان تازه از خراسان آمده است، با او صحبت شد.

بعد راندیم برای دوشان‌تپه [محدوده پارک ملی سرخه حصار کنونی - انتخاب]. رفتم سردرِ پایین باغ، ناهار آوردند. نوری بود، حاجی میرزا علی، محقق، امین‌خلوت، عکاس‌باشی، علی‌رضاخان، موچول‌خان [و] شوهری. قدری نوشته‌جات عربستان را خوانده برای عین‌الملک فرستادم. افشاربیک، میرزا علی‌خان هم بودند. عین‌الملک ناخوش است در شهر است. میرزا علی‌نقی ناخوش است. حسین‌خان مدتی است ناخوش است. محمدعلی‌خان روضه‌خانی دارد، در خانه تازه‌کرایه.

خلاصه بعد از ناهار امان‌الله آمد که «در ماهور آهو هست.» سوار کالسکه شده راندم. کسانی که بودند در رکاب عکاس‌باشی، علی‌رضاخان، موچول‌خان، آقا ابراهیم، آقا دایی، ابوالقاسم بیک، آقا کشی‌خان، سایر تفنگ‌داران، حاجی نایب، رحمت‌الله هم آمد [و] سیاچی و آیی و غیره.

رسیدیم سرِ قنات، سوار اسب شده راندیم. میرشکار سرِ ماهور نزدیک مسگر‌آباد بود، ولی و غیره بودند. رفتم برای مارُق [شکار] آهو، نزدیکی آهو من پیاده شدم. خیلی راه رفتم. تکه آهوی بزرگ هشت‌ساله تنها پایین دره می‌چرید. با تفنگ چهارپاره میرشکار انداختم، دو تیر، هر دو تیر خورد آن طرف افتاد. رفتم سرش را بریده، پیه زیاد داشت، برای موم روغن درآوردیم. بار کرده رفتیم سر چشمه، پنج ساعت به غروب مانده زده شد.

از سر چشمه دست‌خط به دبیر و مستوفی‌الممالک نوشته، رحمت‌الله‌خان را مأمور و محصل ده هزار خروار گندم اربابی کردم که به خباز بدهند.

علی‌رضا‌خان یک پسرش سه روز قبل مرده است، از زن شیرازی. یک پسر دیگرش هم از دختر میرزا حسین ناخوش است و مردنی؛ با زنش هم دعوا کرده بود، اوقاتش تلخ بود. عکاس‌باشی از روضه‌خوانی محمدعلی‌خان تعریف می‌کرد. بعد از خوردن چای و هندوانه سوار کالسکه شده رفتم. دمِ آسیاب حشمت‌الدوله، سواره می‌رفتیم، یک یلوه [قرقاول] سیاه دیدم، پیاده شده با تفنگ مجلسی زدم. غروبی رسیدیم به قصر قاجار. الحمدالله بسیار خوش گذشت.

ایضا کاغذی از موچولو۲ [پدرزن ناصرالدین‌شاه] میرزا به دخترش [شمس‌الدوله زن ناصرالدین‌شاه]:

جویای عالم باشد، حال سگ، حال گربه، حال شغال، حال من تن‌خسته، حال شکسته زبان‌بسته خموش. خانه و اسباب خانه و مواجب و تیول را گلین [نخستین همسر عقدی ناصرالدین‌شاه] ضبط کرده، چند روزی پیش پیغام کردم که «ما فضیلت شما را فهمیدیم. زور بازوی تو را هم دیدیم، بیا و مثل همیشه به همان قدر مواجبی که داشتی دستی بگیر.» جواب داد: «هر وقت میانه من و تو حرفی بشود باید بفرستم سردار کل و اعتمادالسلطنه را بیاورم، ثالث و حَکَم باشند.» به او جواب فرستادم که «من و تو قجر، او مُکری و دیگری مراغه‌ای؛ به چه مناسبت باید آن‌ها باشند؟! گفت‌وگوی ما حرفی نیست که تیپ و سپاه بخواهد. فرضا ثالث هم لازم باشد، قول‌لر حاجی محمدقلی‌خان ایل و خویش ما هستند.» کجا به گوش همچه مادیان چموشی حرف فرو می‌رود! حبس کردن قاصد، و پول مرا از تاجر همدانی گرفتن، البته ننه شما گفته است دلم می‌خواهد از دست این زن هزار صفحه کاغذ درد دل نمایم. سلطان مجید که نویسنده من است می‌گوید: «بی‌جهت شاه‌باجی‌ام را هم از حالت خودمان غصه‌دار بکنیم چه لازم؟!» باری نمی‌دانم این رستم دستان است و نمی‌فهمم این دیو سیستان است. می‌گوید: «این تیول در عوض خون پدر من به من داده شده است.» گفتم: «خدا پدرت را بیامرزد. پس خوب است مرخصی مرا هم بگیری، بروم گنجه بر قبر پدرت قاری بشوم.» باری گفت‌وگوی این زنکه حرف بسیار است، تمام نمی‌شود، اما من تمام شدم.»

 

پی‌نوشت:

۱- شهاب‌الملک: حاج حسین‌خان شاهسون؛ در سال ۱۲۷۶ ق که در سمت چاپارباشی‌گری باقی بود به شهاب‌الملک ملقب گردید. در سال ۱۲۸۳ ق با منصب امیرتومانی که در سال ۱۲۸۲ ق به آن نایل شده بود به ریاست قشون و سرداری خراسان منصوب و اعزام گردید. (شرح حال رجال ایران، ص ۲۷۱).

۲- سلطان احمدمیرزا معروف به موچولو میرزا و ملقب به عضدالدوله، پسر چهل‌وهشتم فتحعلی‌شاه، و پدر شمس‌الدوله زن ناصرالدین‌شاه بود.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۵۶-۵۳.

نظرات بینندگان