سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح زود از خواب برخاستم. دیشب انیسالدوله بله شده بود، رفتم حمام بهاءالدوله. حمام بزرگ مهیبی بود، به طور قدیم. حمام محکمبنایی بود، اما تعمیر لازم داشت. آب خوبی داشت. حمامش متعفن بود. بعد رخت پوشیده آمدم بیرون. ناهار خورده، روضهخوانها آمده قدری خواندند. نظربیک هم بود. بعد از روضه اسب آوردند سوار شدم. [با] اسبِ عربیِ یمینالدوله از راه دروازه ارک بیرون رفتم.
سوارهها و غیره هنوز حاضر نشده بودند. راندیم، کالسکه هم نبود. رو به شمال شهر سمنان جعده [جاده] خوبی بود که میرفت به گُلرودبار و سنگسر و غیره.
جعده را گرفته آرام میرفتیم؛ تیمورمیرزا، یحییخان، حسینخان، آقا علی، میرشکار، شهابالملک، رحمتاللهخان، امیننظام، سعدالملک، آقا وجیه، سیاچی، صادقخان، پسر امیرآخور، یوسف، محمدتقی، آیی و غیره بودند.
به قدر دو فرسنگ راه که رفتیم، به اول باغات گلرودبار که در میان دره واقع است رسیدیم. بعد بالای تپهها که مشرف به باغات بود گرفته میرفتیم. باغات زیر دست افتاده، چشمانداز بسیار خوبی داشت. درختهای باغات اغلب سنجد و بادام بود. زردآلو، سیب، توت، درخت مو که همه را جفت [چوببست] زده بودند هم بود. به قدر چهار پنج سنگ آب از دره وسط باغات میآمد اما گلآلود بود و دور، همه باغات قطعه قطعه، بزرگ و کوچک. هرکس مالک است دیوار کشیده است، بسیار بسیار باصفا بود. روبهرو کوههای بزرگ زیاد بود. این راه میرود به ییلاقات سمنان. در کوه ابر بود و باران میآمد.
از بالای تپه سرازیر شدیم، افتادیم توی باغات. رودخانه را گرفته قدری سربالا رفتم، خیال کردم که سیل خواهد آمد و اگر توی دره و راه تنگ، سیل ما را میگرفت، قطعا صدمه زیادی به همه میرساند، بلکه احتمال خطر داشت.
من برگشتم، باز از آن راهی که داخل باغات شده بودم بالا رفتم، روی تپهها. بعد راندم باز رو به منزل. در آخر باغات، لب رودخانه نمد انداخته، نشستم. چکمهها را کنده، کاهوی خوب سمنان را آورده بودند، میخوردم. تیمورمیرزا، سیاچی، آقا علی هم صحبت میکردند. یکدفعه دیدم از طرف پایین سرآسیمه پسر امیرآخور، یحییخان، حسن قهوهچی داد میزنند که «آمد، آمد، برخیزید!» من بسیار واهمه کردم، نمیدانستم چه چیز است. برخاستم پابرهنه دویدم، کاهو را هم تیمورمیرزا برداشت عقبسر من دوید. پاهای من با جوراب رفت توی گِل، شلوار همه گلی شد. رفتم بالای سنگچین زراعت. یکدفعه سیل آمد. عجب سیلی بود! اول آب رودخانه سه سنگ بود، یکدفعه سیصد سنگ آب شد. آب گلآلود متعفن. درختهای قوی را کنده بود از ریشه میآورد؛ خیلی مهیب و باتماشا بود.
به قدر یک ساعت سیل آمد؛ بعد از آن کمتر شد. چای خورده، نماز کرده سوار شده رفتم. سوار درشکه شده رفتم منزل.
عصری قُرُق شد. [در] تکیه[ای] که جنب خلوت است، تعزیه درمیآوردند. زنهای ما همه آمدند پشتبام گوش [میدادند]. تعزیه وفات حضرت امام رضا(ع) بود. تعزیهخوانهای سمنانی، معلوم است چه میشود. دیوار تیغه بام به تکیه سوراخ بود پیدا بودند. تعزیهخوانی که در تکیه دولت شهر، جبرییل و فرنگی و غیره میشد، اینجا بود. اباصلت شده بود.
خلاصه شب قُرُق شد، یحییخان آمد. روزنامه «دنکن» خواند. بعد خوابیدیم. این باغاتی که امروز رفتیم مسمی به درهگذین [درگزین/ درجزین] است، چسبیده به گلرودبار است.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۵۵-۱۵۷.