arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۷۱۴۹۵
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۲۵ فروردين ۱۴۰۱

خاطرات رئیس آمریکایی اداره‌ی نمایش ایران در دهه‌ی بیست؛ قسمت ۳: سیاست اداری اقتضا می‌کرد که با آزاد گذاردن نمایش‌ها و غیره از دسته‌ي دست‌چپ جلب توجه شود

در آن موقع سیاست اداری چنان اقتضا می‌کرد که با آزاد گذاردن نمایش‌ها و غیره از دسته‌ي دست‌چپ جلب توجه شود. اتفاقا وزیری که دست راست افراطی بود این دستورها را به من می‌داد. همین قسم، دولت دست راست افراطی به منظور انحراف از یک خط‌مشی سیاسی مجری این نظر بود. در نتیجه اداره‌ی شهربانی نمایش‌ها را آزاد گذارد...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

در آن موقع سیاست اداری چنان اقتضا می‌کرد که با آزاد گذاردن نمایش‌ها و غیره از دسته‌ي دست‌چپ جلب توجه شود. اتفاقا وزیری که دست راست افراطی بود این دستورها را به من می‌داد. همین قسم، دولت دست راست افراطی به منظور انحراف از یک خط‌مشی سیاسی مجری این نظر بود. در نتیجه اداره‌ی شهربانی نمایش‌ها را آزاد گذارد و چندین نمایش‌نامه‌ی عالی در هجو دولت و فساد دستگاه حاکمه تنظیم گشت.

یکی از این نمایش‌نامه‌ها به نام «مدیرکل» تمام مفاسد وزارت‌خانه‌ها را در شخص فاسد بانفوذ مقتدری مجسم می‌ساخت. این شخص که با قلم تیز و تند نویسندگان هجائی نقاشی شده بود کسی بود که برای منافع شخصی خویش تمام کارهای اداری را فلج می‌کرد. این شخص نمونه‌ی کاملی از حرص و طمع و شرارت و خیانت می‌نمود و هیچ نوع صفت خوبی در او پیدا نمی‌شد. یکی از این نمایش‌نامه‌ها به قدری تند بود که جوانی از اعضای اداره‌ی من آن را برای رفع خطر به نظر مدیرکل بودجه رسانید زیرا مدیرکل بودجه شخص مهمی بوده و هست و بقای اداره‌ی من بسته به مخالفت و یا موافقت این شخص بود ولی آقای مدیرکل بودجه فوری آن را امضا و تصویب کرد و مرا از حمله و تعرض مدیرکل‌های دیگر راحت ساخت. از آن به بعد هر وقت که نمایش‌نامه‌ی زننده‌ای برای ما می‌آوردند فوری به نظر مدیرکل بودجه می‌رساندیم، او هم بدون معطلی آن را امضا و تصویب می‌کرد. از آن روزها من درباره‌ی این مدیرکل مظنون شدم، نه از این بابت که با وجود راست بودن از چپ‌ها حمایت می‌کند، بلکه از آن جهت که بهتر از من هم‌وطن‌های خود را می‌شناسد. بالاخره داستان هجو مدیرکل‌ها فراموش شد و نویسندگان این‌جور نمایش‌نامه‌ها به استثمارچیان خارجی حمله‌ور شدند.

پیش‌پرده‌ که اصلا برای پر کردن زمانی که جهت تغییر صحنه‌ها لازم بود، به وجود آمده بود کم‌کم از آزادی استفاده‌ي بیش‌تری برد و بر قدر و منزلت خود افزود و مرکز اصلی توجه تئاترها گردید. تهیه‌کنندگان اشعار پیش‌پرده‌ها هرکه را می‌خواستند هجو می‌کردند، ما هم به آن‌ها اجازه می‌دادیم هرچه می‌خواهند از دربار و ادارات و ملاها انتقاد کنند به شرط این‌که نام کسی را نبرند و فقط درباره‌ی کلیات حرف بزنند. خلاصه این‌که در آن موقع هم همه‌کس و همه‌جا مسخره و انتقاد می‌شد. یک شب وقعی که «تارتوف» مولر که به لباس ملاها در صحنه‌ي تئاتر ایران درآمده بود، مسخره‌بازی می‌کرد یکی از هواخواهان ملاها از بالا مقداری آب به سر «تارتوف» ریخت. همین قسم شهردار تهران خشمگین شده بود چون ظاهرا یکی از همین مسخره‌ها در حضور ملوکانه از شهرداری انتقاد کرده بود و اعلیحضرت همایونی از قرار معلوم به آن خندیده بودند.

پلیس سانسورچی سابق از این پیش‌آمدها به عقیده‌ی خود استفاده می‌کرد یا می‌خواست استفاده کند لذا شرحی توسط شهربانی به وزیر کشور نوشت که «چگونه یک زن خارجی که زبان فارسی نمی‌داند می‌تواند نمایش‌نامه‌های فارسی را رسیدگی کند و خوب و بد آن را تشخیص بدهد» و یا «زنی که هر شب مشغول آراستن و پیراستن مجالس بالت است چطور وقت دارد که سینماها را کنترل کند.»

وزیر کشور در پاسخ به این اعتراضات بی‌جا اداره‌ی ما را تبریک گفت که با اعضای کم و بودجه‌ی مختصر توانسته‌ایم چنان کارهای مهمی انجام بدهیم، در صورتی که اداره‌ي شهربانی و آقای پلیس سانسورچی ده برابر اداره‌ی ما اعضا و بودجه می‌خواستند.

ایرانیان از عیب‌جویی و انتقاد خودشان خشنود می‌شوند و همین سیرت نیکو در قرن‌های متمادی آن‌ها را در مقابل حکومت‌های دیکتاتوری حفظ کرده است. فردوسی شاعر رزمی ایران مکرر از ارتش ایران انتقاد کرده که هنگام حمله‌ی دشمن سست و یا خواب بودند و از آن رو شکست خوردند.

ادامه دارد...

منبع: نیلا کرام کوک، خواندنیها، شماره‌ی شصت‌ودوم ، سال دهم، شماره‌ی مسلسل ۵۶۹، دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۲۹، صص ۲۳.

نظرات بینندگان