arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۸۶۴۰
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۱۱ - ۱۳ تير ۱۳۹۱

فرانسیس بیکن و شاه عباس

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
درباره تحولی که در غرب در قرون معاصر روی داد داستان مشهوری را از فرانسیس بیکن نقل می کنند و آن را نشانی بر آغاز تحول در فلسفه علم و رویکرد جدیدی می دانند که در علوم تجربی پدید آمد و ماجراهای بعدی را از قبیل انقلاب صنعتی به همراه آورد.

به گزارش شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، در یکی از مقالات منتشر شده در کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران آمده است: مقدمه داستان مزبور از این قرار بود که در قرون وسطی، روش های علمی، روش های کلی گرایانه و به عبارتی حاکمیت فلسفه و روش های آن در علوم تجربی بود به طوری که ارباب علم، در آن روزگار، به تجربه و استقراء باور نداشتند. از این رو علوم و معارف را یا با کلیات و قواعد فلسفی ثابت می کردند و هرکجا کم می آوردند به اقوال گذشتگان از فلاسفه استناد کرده و برای سخن آنان اعتباری بیش از تجربه و استقراء قائل بودند.

در این وقت پیدایش فلسفه تجربی تحول تازه ای به حساب می آمد و آغاز آن همین ماجرایی است که برای بیکن پیش آمد. این ماجرا درباره شمار دقیق تعداد دندان های اسب بود.

عقیده فلاسفه قدیم بر این بود که تعداد دندانهای اسب فلان عدد است. وقتی در محفلی در این باره صحبت شد و بیکن نیز حاضر بود، هر کس مطلبی گفت و از قول فیلسوفی از گذشتگان عددی را نقل کرد و این که مثلا ارسطو گفته است که اسب چهل دندان دارد.

فرانسیس بیکن (1561 - 1629) از این رویه برآشفت و گفت: بهتر است همین الان به طویله برویم، دهن اسبی را باز کنیم و تعداد دندانهای او را شمارش کنیم و اختلاف را برطرف سازیم.

معنای این سخن این بود که در امور علمی، «تجربه» مهم تر از کلی گویی یا نقل اقوال دیگران است حتی اگر ناقلان این اقوال از بزرگان یونان و فیلسوفان مشهور باشند.

رسول جعفریان، نویسنده این مقاله ادامه می دهد: این داستان را زمانی که در سال 1360 - 1361 در خدمت آقای دکتر احمد احمدی فلسفه غرب می خواندیم و مبنای ایشان کتاب «سیر حکمت در اروپا» از فروغی و یکی دو اثر دیگر بود، شنیدیم و برای ما بسیار جالب بود.

اخیرا هم کلمه «بیکن» و «اسب» و «دندان» را در گوگل جستجو کردم. دیدم خیلی ها این مطلب بیکن را نقل کرده اند و شبیه همین استدلالها را برای پیشرفت غرب عنوان نموده اند.

این که آن نقلها درست است یا خیر مطلبی است...

و این که این نگرش سبب نوعی تحول در غرب شده و تفکر علمی را بسط داده مطلبی دیگر...

و این که اگر همچنین اتفاقی در شرق می افتاد آیا موجب آن سبک و سیاق تحول می شد یا نه مطلب سوم....

اما نکته لطیف آن که اخیرا حکایتی را در یک نسخه خطی پیدا کردم که از ماجرای بیکن جالب تر بود و نشان می داد که در همان روزگار و تقریبا در همان سالها، مشابه آن داستان در شرق هم اتفاق افتاد، اما مع الاسف سبب تحولی در علم و روش های علمی در شرق اسلامی نشد.

داستان از این قرار است که ذیلا ملاحظه می کنید:

ملا جلال منجم – منجم باشی دربار شاه عباس اول – می نویسد:‌

در گرجستان در خدمت نواب گیتی ستان کلب آستان علی علیه السلام – یعنی شاه عباس اول که از 996 تا 1038 (1588 – 1629) سلطنت کرد - در وقتی که حضرت شیخ بهاءالدین محمد و صدرَین – صدر خاصه و صدر ممالک – حاضر بودند و از هر جا سخنی می گذشت. جلال منجم \[یعنی خود نویسنده]معروض داشت که:

قواعد کلیه حکماست که خانه های زنبور مسدّس می‌باشد و برهان بر طبق آن گفته اند.

نواب اشرف فرمودند که:

من به برهان نظری – شما بخوانید به تجربه عملی –  ثابت کنم که این صورت ندارد و امر فرمودند که چند عدد شانه عسل حاضر کردند. حقا که خانه های زنبور بسیار مدوّر و مخمّس به نظر رسید و مربّع نیز گاهی دیده شد.

بعضی عرض کردند که زنبورهای گرجستان از قواعد حکمت خبری ندارند. \[!]

مقارن آن عسلی چند از دارالارشاد اردبیل حاضر ساختند. آنجاها نیز مشاهده شد و گاهی به غلطی – اشتباهی – مسدّس نیز بود.

از مشاهده این – یعنی روش علمی تجربی – آن قاعده بر هم خورد.

***

ملاحظه می فرمایید که این دو ماجرا تا چه اندازه بهم نزدیک بلکه داستان شاه عباس جدی تر و تجربی تر است اما اولی پایه رویکرد جدید در غرب نسبت به علوم تجربی شده و اما حکایت دوم منشأ هیچ تحولی نشده است.

جالب است بدانیم که شاه عباس در اواخر سال 1628 و فرانسیس بیکن در سال 1629 درگذشتند.
نظرات بینندگان