arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۹۹۶۰
تاریخ انتشار: ۰۶ : ۰۱ - ۲۷ تير ۱۳۹۱

من شاگرد استاد «سمندريان» نبودم

هما گويا
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 اين ستون «کاغذ بي‌خط»اين عيب رادارد که گاه خط را گم مي‌کنيم .گاه فاصله سطرهاي انديشه‌مان، با هم يکي نيست و گاه نوشته‌مان بيراهه مي‌رود و کج مي‌شود.

شايد اين يادداشتي را هم که مي‌خواهم بنويسم، يکي از همين ضعف‌هاي نوشتن بر روي کاغذي باشد که خط ندارد.

استاد «حميد سمندريان» به رحمت خدا رفت.سمندريان از آن دسته هنرمنداني بود که راحت مي‌شود استاد خطابش کرد، بدون دلواپسي.

فکر مي‌کنم،من شاگرد استاد سمندريان بودم.فکر نمي‌کنم،بلکه مطمئنم که شاگرد حميد سمندريان بوده‌ام .اما نمي‌دانم چرا هر چه به حافظه‌ام فشار مي‌آورم، ياريم نمي‌کند که چه وقت شاگردش بودم و کجا!!

اين هم يکي از نقاط ضعف ما است که اتفاق‌هاي بد، هرگز از خاطرمان پاک نمي‌شود و اتفاق‌هاي خوب را راحت فراموش مي‌کنيم.

اصلا مگر مي‌شود که شاگرد او نبوده باشم . باور کنيد از پنجشنبه که استاد از دنيا رفته تا امروز،تقريبا همه ادعا کردند که بازيگري را از او، آموخته‌اند. لابد من هم چيزي از ايشان آموخته‌ام و يادم رفته است.آخر او همان استاديست که «پرويز فني زاده» اي را به صحنه آورد که يک سينما را به «رگبار» بست، البته اين اتفاق‌ها و حسن تصادف‌ها لزومي ‌هم ندارد که صرفا در زمينه بازيگري باشد، به هر حال وقتي، بزرگي مي‌رود، به يکباره خاطراتي را به ياد مي‌آوريم که بعضي،خاطره هستند و برخي ديگر،روياهائي که از آن خاطره مي‌سازيم

نگفتم ...اين کاغذ بي‌خط باعث مي‌شود که کلام را گم کنم! داشتم مي‌گفتم که از پنجشنبه هر بنده خدائي که يک روز از کوچه منتهي به خيابان شهيد بهشتي رد شده بوده و يا احيانا با دفتر «بيژن بيرنگ» که دو طبقه بالاي آموزشگاه استاد سمندريان، بود، کار داشته،مدعي است که شاگرد ايشان بوده است!

گاهي فکر مي‌کنم که برگشته‌ام به دوران کودکي.آن زمان، که طوبي خانوم و مش صفر،زوج سرايدار دبستان، عکسي را روي طاقچه اتاق گذاشته بودند و جفتي جلوي يک پرده نقاشي از حرم امام رضا(ع)، دست به سينه ايستاده بودند و کيف مي‌کردند.اما آنها از اين تصوير نمادين،نيت خيري داشتند و آن پرده هم جايگاه متفاوتي داشت تا اين تظاهر‌ها و ادعا‌ها .

حالا نيت ما چيست از اينکه بگويم، شاگرد استاد سمندريان بوديم و چه نفعي برايمان دارد،نمي‌دانم . شايد چون اين روزها، آنقدر به راحتي از کنار هم مي‌گذريم که دنبال بهانه اي هستيم براي ديده شدن .اما در مورد خودم ...از اين مطمئنم که حافظه ام کار مي‌کند و هرگز حميد سمندريان را از نزديک نديده‌ام، گر چه احترام به جايگاه وي به عنوان اعتبار تئاتر ايران هميشه در من بوده و خواهد بود.

شايد به نظر بيايد که آن چه مطرح کردم،اتفاق چندان مهمي براي پرداختن نباشد،اما به نظرم ريشه در خيلي اتفاق‌هائي دارد که در گذشته به راحتي از کنار آن گذشتيم وهشداري است براي اتفاقاتي که در آينده خواهد افتاد.

شايد شروع اين مدارک و مدارج قلابي هنرمندان هم از همين ناديده گرفتن‌ها باشد که حالا کلي هنرمند آکادمي رفته دانشگاه نديده داريم، با کلي تاريخ تولدهاي قلابي و ...

شايد از همين جا بود، که مراسم خاکسپاري‌ها و عزاداري‌هايمان، تبديل به «کارناوال» شد و هنرمندان آرزو کردند تا در سکوت و تنهائي تشييع شوند.

و شايد از همين جا بود که باب شد،حرفهايمان را از جانب بزرگاني چون «دکتر شريعتي»، «دکتر چمران» و يا«شهيد آويني»، کد کنيم.

شايد از همين جا بود که باب شد سر مزار بازيگران فيلم‌هاي فارسي،...سي دي اورژينال! فيلم‌هايشان را بفروشند، يک روز در«قطعه هنرمندان»و روزي ديگر در«بي‌بي سکينه»

و شايد از همين جا بود که ...

به هر حال، ما به عادت‌هاي بد،تازگي‌ها زود خو مي‌گيريم و حالا همه عکس‌العمل‌هايمان هم شبيه به هم،باسمه‌اي و تکراري شده،حتي تسليت‌هامان،آنقدر که آنهائي هم که حرفي براي گفتن دارند، در ميان هياهو گم مي‌شوند و يا خود ترجيح مي‌دهد که گم شوند.

استاد حميد سمندريان( 1310-1391)

در سن 81 سالگي در اثر ابتلا به بيماري سيروز کبد،بامداد پنجشنبه در منزلش، در حالي چشم از جهان فرو بست، که به سوداي نمايش آخرين کارش «گاليله» در سر داشت.مرحوم سمندريان،همسر بانوي هنرمند «هما روستا» ...هنوز هم حرفها، تجربه‌ها، دانسته‌ها و درسهاي زيادي براي گفتن و ياد دادن داشت که حالا، به جاي وي اين ما هستيم که بايد افسوس رفتنش رابخوريم، قدر بزرگاني چون پري صابري، پرويز پورحسيني، سعيد پورصميمي‌، ثريا قاسمي و ... که همراهش از گذشته‌ها بودند را بدانيم و دست از سر بزرگاني چون محمد رحمانيان و اسماعيل محرابي که از اوبسيار آموختند برنداريم.

نظرات بینندگان