entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - اعتمادالسلطنه
محمدعلی فروغی و تبار وی به قلم خودش؛
در تمام مدتی که پدرم متصدی عمل روزنامه‌های دولتی بود همواره سعی داشت در ضمن آن روزنامه‌ها یا در روزنامه‌ی دیگری که بالاختصاص تاسیس شود مطالب و مقالات سودمند برای روشن ساختن افکار مردم درج گردد و برای این مقصود گاه‌گاه اعتمادالسلطنه را وادار می‌کرد روزنامه‌ی علمی و ادبی تاسیس کند و اهمّ آن‌ها که تاسیس شد موسوم به «روزنامه‌ علمی» است و فکر تاسیس روزنامه‌ی «تربیت» را از همان اوقات داشت...
کد خبر: ۶۳۷۸۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

محمدعلی فروغی و تبار وی به قلم خودش؛
هر سال همراه سالنامه و منضّم به آن کتاب مفیدی نیز طبع کند و اکثر مولفات اعتمادالسلطنه که به دست و قلم پدرم صورت می‌گرفت همان است و هیچ‌کدام از کتب منضّم به سالنامه به قلم دیگری نوشته نشده، مگر «مآثر والآثار»... کتاب «مرآت‌البلدان» را که نظیر «معجم‌البلدان» یاقوت حموی است شروع کردند و یک جلد آن را نوشتند، چون به حرف «تاء» رسید برای خوش‌آمدِ ناصرالدین‌شاه «طهران» را با تاء اختیار کرده آن جلد را به تهران منتهی کرد و به مناسبت این‌که طهران پای‌تخت قاجاریه است از جغرافیا به تاریخ قاجاریه و ناصرالدین‌شاه انصراف حاصل شد...
کد خبر: ۶۳۷۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

محمدعلی فروغی و تبار وی به قلم خودش؛
تهدیدات اعتمادالسلطنه پدرم را مجبور کرد در اداره‌ی او بماند و برای او کار کند.... سبب بی‌میلی پدرم به مصاحبت اعتمادالسلطنه صفات رذیله‌ی او بود. کج‌خلق و بدزبان، کوتاه‌نظر و بخیل، طماع و حریص، بدنفس مفتری، حسود و بی‌رحم، چنان‌که یکی از مشاغل او این بود که پیش شاه از مردم سعایت کند و تفتین نماید.
کد خبر: ۶۳۷۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

این کرملین یک قلعه‌ایست در حقیقت دروازه دارد، توپ دارد، مزغل دارد، ارگ بزرگی است. یک نوع پرتقال در این‌جاها دارد که مغزش هم قرمز است پیش نوشتیم، رفتیم به حمام. بلی رفتیم به حمام، خیلی هم دور بود کالسکه نشستیم، میرزا محمدخان هم پهلوی ما نشست. حمامی بود، فرش کرده بودند. خزانه مرمری داشت دراز، دو شیر یکی آب گرم یکی آب سرد ول کردند تا خزانه پر شد، یک دوش هم بود که آب از آن‌جا می‌آمد. اکبرخان و حاجی حیدر هم در حمام لخت شده بودند. اول حمام سرد بود، شیر آب گرم را ول کردیم بخار کرد. خوب بود، قدری گرم شد، خودمان را شسته بیرون آمدیم.
کد خبر: ۵۵۰۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۱

حقیقتا وطن و دوری از آن و غربت خیلی اثر می‌کند. اگر متصل چیز تازه آدم نبیند یقینا دلش می‌ترکد. ماشاالله عزیزالسلطان [ملیجک دوم] با این طفولیت و دوری از ده‌ده و نه‌نه، امین‌اقدس و آد‌هایش خوب ایستادگی کرده است الی حال و چندان دل‌تنگی نکرده و ان‌شاالله الی آخر هم با صحت مزاج دل تنگ نخواهد شد.
کد خبر: ۵۵۰۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۹

اول رفتیم مدرسه «اِکُل دُکادِه» به قدر چهارصد شاگرد داشت. تمام مشغول تحصیل بودند. موزیک زدند. اطاق‌ها را یکان یکان گردش کردیم. جانشین احوال‌پرسی می‌کرد. از آن‌جا بیرون آمده رفتیم به مدرسه «ژی‌میناس». در این مدرسه به قدر هشتصد شاگرد مشغول تحصیل بودند. مثل همان مدرسه گذشت. بعد آمدیم به مدرسه دختر‌ها که در زیر حمایت «مادام جنرال شِرماتف» است. خود جنرال ناخوش بستری است، حاضر نشده بود...
کد خبر: ۵۴۹۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۶

رسیدیم به یک دره وسیعی که طرفین دره کوه بود. رودخانه‌ای از میانش می‌آید. همین رودخانه است که می‌رود به صوفیان. این رودخانه از کوه مِشو تشکیل میابد. از ده «سیوان» می‌گذرد و می‌آید. وقتی به سیوان رسیدیم، سیوانی‌ها شکایت داشتند که صوفیانی‌ها آب ما را می‌برند. صوفیانی‌ها هم شکایت داشتند که سیوانی‌ها به ما آب نمی‌دهند.
کد خبر: ۵۴۷۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۸

بعد رسیدیم به دریاچه «قوری‌گل» که طرف دست راست چسبیده است به جعده [جاده]. دور دریاچه چمن است، بعضی کوه‌ها دارد. از حاجی آقا تا دریاچه دو فرسنگ، دو فرسنگ و نیم راه است. طرف دست چپ جعده در دامنه کوه هم یک دهی است که اسمش «یوسف‌آباد» است مال مجتهد تبریز است. بعضی جا‌ها دور دریاچه باتلاق است، ده یوسف‌آباد هم جزء حول و حوش دریاچه حساب می‌شود. دریاچه خیلی بزرگی است، دو قد دریاچه «مومج» دماوند است، موج می‌زند و گود است و دریاچه حسابی است.
کد خبر: ۵۴۶۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴

ده «تیکمه‌داش» طرف دست چپ خیلی دور از جعده [جاده]در دامنه کوه نرمانی واقع شده است. ده معتبر بزرگی است، ملکی مجتهد تبریز است. بالای کوه نزدیک ده برف داشت. از دور که نگاه کردم، درخت‌های تبریزی تیکمه‌داش سفید بود هیچ برگ نداشت، هنوز بوی بهار نشنیده است. در حقیقت بالای کوه است، خیلی مرتفع است. زمین این‌جا هم خیلی ارتفاع دارد بلند است. یک شب باید در تیکمه‌داش می‌ماندیم خوب شد که منزل شکستیم نماندیم و الا آدم از سرما می‌میرد.
کد خبر: ۵۴۶۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳

از پیچ و خم راه که گذشتیم باز سوار کالسکه شدیم. از توی ده «سرچم» راندیم، کوچه کثیف طولانی داشت. این ده مثل این است که از زیر قتل و غارت چنگیزخان درآمده است و بقیه‌السیف پس‌مانده لشکر چنگیزخان است! دو سه دکان بسیار بسیار کثیف مثل سوراخ مغار [غار]داشت. دکان‌دار‌های ریش‌سفید کثیف، توی دکان‌شان قدری کره و روغن داشتند؛ یعنی بازار بود، خیلی کثیف بود. خلاصه از توی ده سرچم گذشتیم، افتادیم به صحرا.
کد خبر: ۵۴۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹

عزیزالسلطان [ملیجک دوم] آمد، بلدرچین، یلبه، غازالاق، پارت، ماشاءالله همه چیز شکار کرده بود. آورد ریخت. عزیزالسلطان ماشاءالله امروز همه این کوه‌ها را به هم زده بود.
کد خبر: ۵۴۵۲۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۸

... دیدم عجب باغی است، زمین همه چمن است و درخت زیاد دارد، تمام زمینش گل زرد روغنی است که کوه‌های شهرستانک دارد، حالا بحبوحه شکوفه امرود این‌جا است که بیست‌و‌پنج روز پیش از این بحبوحه شکوفه امرود [گلابی] در طهران بود. هوای این‌جا با طهران بیست‌وپنج روز توفیر دارد، شکوفه سیب اولش است. کوزکلاغ [میوه درخت سرو] زیاد داشت اما کوزکلاغ‌های این‌جا خیلی بزرگ است هیچ نسبت به کوزکلاغ‌های طهران ندارد. باغش خیلی باصفا بود، اسمش باغ لیلی‌آباد است
کد خبر: ۵۴۴۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۶

رسیدیم به قریه سلطانیه... رعیت این‌جا خیلی فقیر و مفلوک‌اند. همه آمده بودند جلو. قدری با کالسکه از توی ده راندیم. بعد گفتم کالسکه را نگاه داشتند، پیاده شدم. من و پیشخدمت‌ها همه پیاده از کوچه‌های کثیف و خرابه رفتیم تا رسیدیم توی گنبد. همه سادات و علما و مردم هم بودند. گنبد خیلی خرابه و کثیف شده است. به قولر‌آقاسی، حاکم خمسه، گفتم تعمیر کلی بکند، هرجا کاشی لازم دارد کاشی کند و بیرون و توی گنبد را مثل روز اول بسازد. ان‌شاءالله تا برگشتن ما از فرنگ باید تمام بشود.
کد خبر: ۵۴۴۳۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۴

دوربین انداختم به نظر من صاین‌قلعه هزار خانوار آمد، خانه‌های تو هم و باغات زیاد دارد و خیلی بزرگ است. بعد دوربین انداختم به چرگرِ میرشکار که دامنه کوه است، آن هم به نظر من پانصد خانوار آمد، اما کم‌درخت است، درخت زیاد ندارد.
کد خبر: ۵۴۴۱۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳

سیاه‌دُهُن هفده هجده هزار نفر جمعیت دارد. خانه‌های ده جلوی باغات‌شان است. یک تپه هم دارد بعضی خانه‌هاشان را روی هم روی هم ساخته‌اند. بعضی زمین است. توی خانه‌ها درخت ندارد. پشت ده باغات زیاد دارد. همه رعیت سیاه‌دهن شکایت از بی‌آبی داشتند چون آب این‌ها باید از رودخانه خررود از خمسه بیاید امسال بارندگی نشده است آب کم است و بالاها آب را برده‌اند، به این‌جا کم می‌رسد...
کد خبر: ۵۴۳۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱

حقیقتا این مهمانخانه عمارت بسیار خالی [؟] خوبی است که این‌طور مهمانخانه در فرنگ کمتر دیده می‌شود. قلیان مهمانخانه‌ای هم کشیدیم. این مهمانخانه بیست کالسکه دارد که هر کدام لایق نشستن امپراطور است.
کد خبر: ۵۴۳۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۰

دامنه کوه دهات «هیو» و «خور» بود که مالِ میرآخور است... بعد ده آبیک مال نایب‌ناظر قدیم است. طرفِ دستِ راست دهات ساوجبلاغ همه از دور پیدا بود... همه صحرا سبز و خرم است و تمام گل وَرَک است اما هنوز باز نشده است، همه غنچه است،‌ تک توکی باز شده است... خلاصه راندیم رسیدیم به تپه... این ده مال حاجی میرزا نصرالله مستوفی است. اسم ده محمودآباد است... قُرق شد، زن‌ها آمدند دوباره غروب باد بلند شد، باز تجیرها خوابید تا یک ساعت از شب رفته کم‌کم آرام شد، اما این آرامی هیچ اعتبار ندارد، باد قاقازان [نام یک آبادی] پدرسوخته است و خاک قزوین.
کد خبر: ۵۴۲۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷

بیرون آمدیم. نایب‌السلطنه، معین‌نظام، نصرالملک، جلیل‌خان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر و نجس‌تر در دنیا آدم نیست، پسر به این تلخی پیدا نمی‌شود، آدم می‌خواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایب‌السلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایب‌السلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت.
کد خبر: ۵۴۲۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶

زن‌ها در اندرون به واسطه رفتن ما به فرنگ خیلی اوقات تلخ می‌کنند و متصل عرض می‌کنند، کاغذ می‌دهند. بیرون هم که می‌آییم هرجا که می‌رویم خلوت باشد و راحت کرده قدری آسوده شویم دو آدم از زمین می‌جوشد و کاغذ می‌دهد. اوضاع غریبی است!
کد خبر: ۵۴۰۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶

امروز عید است و سلام است و سرور است... رخت پوشیده آمدم بیرون قدری گردش کرده از شدت سرما رفتیم توی گرم‌خانه... حاجی حیدر آمد، ریش تراشید. بعد رفتیم سردرب شمس‌العماره، امین‌السلطان بود صحبت کردیم. بعد تماشای کوچه را کردیم. مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه می‌کردند. بعد ناهار خوردیم. اعتمادالسلطنه بود روزنامه خواند.
کد خبر: ۵۳۷۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۲

entekhab | وب سایت انتخاب

آخرین اخبار پربحث ترین