حاجی مشهدقلی آقا باز شعر خواند؛ پیشخدمتها بودند. بعد از ناهار سوار شده از رودخانه گذشتم. شتر کلائی قدری بودند، بچه زاییده بودند؛ تماشا کردیم. از آنجا رفتیم دِیر، آنجا را تماشا کرده آمدیم منزل. یک خرگوش هم زدم. یک تکهآهو میرشکار [و] یک تکهآهو، ولی زدند. یک تکه هم غلامان شاهسون آوردند. چهار ساعت به غروب مانده آمدیم منزل... شب بعد از شام مردانه شد. طولوزون، یحییخان، محقق و ... آمدند. تارچی [و] سنتورچی آمده قدری زدند.
کد خبر: ۶۰۰۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۸