entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - فرهاد
گفتگوی اختصاصی «انتخاب» با کولبر همراه "آزاد و فرهاد" و دهیار روستای نی؛
فرهاد گریه کنان «کاکه، کاکه (داداش، داداش)» می‌گفت و هر دو از سرما داشتیم یخ می‌زدیم. گفتم فرهاد بگذار من پایین بروم و شاید بتوانیم آزاد را نجات دهیم یا این‌که بیا با همدیگر برویم کمک بیاوریم. ما راه را اشتباه رفتیم و از دوراهی دیگر مسیر اشتباه را رفته بودیم. در این شرایط فرهاد به من گفت من برادرم را تنها نمی‌گذارم و تو برو کمک بیاور. من راه افتادم، تنها با چند قدم دور شدن از آن‌ها دیدم فرهاد هم‌چنان گریه می‌کند و با بخار دهان‌ و مالش دادن دست برادرش او را گرم می‌کند که شاید جان ندهد.
کد خبر: ۵۱۹۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین