entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - قصرفیروزه
بعد از ناهار رفتیم به عمارتِ سرِ قنات که مشهور است به قصرفیروزه .... نصف‌شب خوابِ مهیبی دیدم. از جا برخاستم؛ به انیس‌الدوله گفتم: «ببین چه چیز است؟»... انیس‌الدوله نگاهی به سقف کرد... گفت بخاری سقف را سوزانده است. برخاستم نگاه کردم، دیدم سقف می‌سوزد... خواجه‌ها را بیدار کردم... حاجی کلبعلی بسیار خنده داشت؛ چهار ساعت به دسته [شش] مانده بود، حاجی کلبعلی را هِی می‌گویم: «برخیز، اتاق آتش گرفته است چاره کن.» هِی می‌گوید: «لا اله الا الله، آتش آتش؛ اگر یک غرابه سرکه می‌شد خوب بود.»
کد خبر: ۶۵۳۲۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۳۰

بعد از ناهار رفتیم به عمارتِ سرِقنات که مشهور است به قصرفیروزه ... اولِ شب بخاری را کنیز‌ها زیاد آتش کردند. نصف شب خواب مهیبی دیدم، از جا برجستم؛ به انیس‌الدوله گفتم: «ببین چه چیز است؟» بلند شد، گفت: «چیزی نیست، باد است یا موش است.» بعد سرم را باز گذاشته روی نازبالنج (نازبالش) خوابیدم. باز صدای تق‌تق شنیدم. باز گفتم: «ببین چه چیز است؟» این دفعه انیس‌الدوله نگاهی به سقف کرد –، چون سقف از تخته بود – گفت: «بخاری سقف را سوزانده است.» برخاستم نگاه کردم، دیدم سقف می‌سوزد. آمدم بیرون، خواجه‌ها را بیدار کردم... بالاخره بعد از های‌هوی زیاد و خرابی، آتش خاموش شد. خداوندِ عالم بسیار بسیار ترحم فرمود؛ اگر از خواب برنمی‌خاستم سقف روی ما می‌ریخت؛ الحمدالله تعالی. همه زن‌ها بیدار شدند آمدند بالا – کنیز‌ها و ... -. رفتم اطاق دیگر خوابیدم. الحمدالله. شب چله بود.
کد خبر: ۵۹۱۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۱

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین