امیر محبیان با انتقاد از اصالت پیدا کردن پیروزی در انتخابات برای اصولگرایان میگوید: به عنوان یک مسلمان معتقدم کسی که بتواند گره مشکلات مردم را باز کند، اولویت دارد.
آقای محبیان! اگر اصولگرایان خاطره خوبی از وحدت داشته باشند، به زمانی مربوط میشود که جامعتین، محوریت اصولگرایان را داشتند. بعد از آن حداقل تا انتخابات 96 که آن هم حاشیههایی داشت، هیچ وقت اصولگرایان به یک وحدت حداکثری نرسیده بودند. اصولگرایان چه باید بکنند که آن خاطرات قدیمی وحدت دوباره تکرار شود؟
من میخواهم همین مسئله را به بحث بگذارم. وحدت خوب است یا بد؟ اگر وحدت، وحدت افراد ناکارآمد برای غلبه باشد، قطعا همه را بدبخت میکند. در چنین شرایطی کثرت خیلی خوب است؛ یعنی هر چه اختلاف نظر بیشتر باشد، مردم راضیتر هستند.
مردم می گفتند اینها وحدت داشتند اما ما را بدبخت کردند
آیا کثرت خوب است؟ اگر برونداد کثرت حل مشکلات مردم باشد، خوب است؛ اما اگر چنین نباشد همه را بدبخت میکند. زمانی وحدت برای ما اصالت داشت و فقط مهم این بود که ما ببریم و همه یک حرف بزنند. ما نتایج چنین وحدتی را دیدیم که جنبه مثبتی نداشت، به این دلیل که فقط وحدت کافی بود. به قدرت میرسیدیم؛ اما بعد از آن هر کاری که میکردیم، دیگر کسی کاری به ما نداشت. مردم به کارنامه نگاه میکردند و میگفتند اینها خیلی وحدت داشتند، ما هم بهشان رأی دادیم؛ اما ما را بدبخت کردند. اصلاح طلبها هم همین گونه بودند.
درست است که اینها جابه جا میشدند؛ اما روز به روز از سرمایه اعتماد مردم خرج میشد. من معتقدم که نه وحدت اصالت دارد و نه کثرت. اگر ما هدف را رسیدن به اکثریت مجلس و برد در مجلس میگیریم، بله قطعا وحدت میتواند کمک کند؛ اما هدف نباید این باشد. هدف این است که ما وقتی پیروز شدیم، چه کار میخواهیم انجام بدهیم. حتی پیروزی هم اصالت ندارد. گاهی شما پیروز میشوید؛ اما برنامه ندارید و تمام سرمایه اعتباری را که در جامعه به دست آوردید، از دست میدهید. گاهی هم شما شکست میخورید؛ اما یک سرمایه اندوخته دارید و بعدا میتوانید با اعتبار در میان مردم زیست کنید. ما باید به تمام اینها با شاخصه کارکرد نگاه کنیم. به همین دلیل است که اولین چیزی که من دوست دارم از آن رها شوم، اسارت مطلق دیدن مفاهیم است. فقط یک نکته را میگویم، کارآمد بودن هم مطلق نیست؛ یعنی اگر یک جلاد کارآمدتر باشد، خیلی سریعتر گردن مرا میزند.
در اتحاد شوروی وحدت وجود داشت، آیا مفید بود؟
اما بدون وحدت هم نمیتوان کارآمد بود.
لزوما این گونه نیست. دلیل این است که ما فکر میکنیم طرف مقابل وحدت، اختلاف است. نقطه مقابل وحدت، کثرت است. در اتحاد شوروی وحدت بود، آیا مفید بود؟
منظور من این است که شما اگر وحدت نداشته باشید و به پیروزی نرسید، طبیعتا نمیتوانید به نتیجهای هم برسید؛ یعنی اگر اصولگراها وارد مجلس نشوند، هیچ اتفاقی هم نمیافتد. حرف من این است که حتی برای پیاده شدن برنامهها به فاکتور وحدت نیاز است.
وحدت چی؟ این مفاهیم باید ریز شود. آیا وحدت افراد؟ منظور شما از وحدت یکی شدن است؟
متاسفانه برای اصولگرایان پیروزی بر رقیب اصالت پیدا کرده است
منظور من یک لیست است و این که نیروها در کنار هم بر سر یک مسئله با هم اتفاق نظر داشته باشند. منظور من این نیست که همه با هم یکی شوند، منظورم این است که برای رسیدن به یک هدف با هم هماهنگ شوند.
هماهنگی خوب است؛ اما زمانی خوب است که شما نیروها را به یک سمت ببرید و بر اساس یک برنامه مشخص، ماشینی را به یک مسیر مثبت ببرید. حال اگر این وحدت موجود باشد، همه هم باشند، هماهنگی هم وجود داشته باشد؛ اما ماشین را در دره بیندازند. در این صورت آیا اختلاف بهتر است یا وحدت؟
ببینید مشکل من این است که جریان اصولگرای ما که نسبت به آن تعلق خاطر دارم و آن را قبول دارم، متاسفانه پیروزی بر رقیب برایش اصالت یافته است. ببینید مهم این است که شما وقتی که به قدرت رسیدید، میتوانید گرهای از کار مردم باز کنید یا خیر، وگرنه تمام اعتبار خود را قمار میکنید بر افرادی که هیچ توانایی خاصی ندارند. فرض کنیم شما وارد اتاقی میشوید و میگویند که اینها دارند در خصوص شما تصمیم میگیرند و تصمیم دارند که شما را در دره بیندازند و همه هم با هم وحدت دارند. آیا این وحدت برای شما مطلوب است.
باز کردن گره مشکلات مردم بر پیروزی اصولگرایان اولویت دارد
با این حال اگر اصولگراها به این نتیجه برسند که کارآمدی از سوی جناح مقابل محقق میشود، چه باید کرد؟
من به عنوان یک مسلمان معتقدم کسی که بتواند گره مردم را باز کند، اولویت دارد.
اگر کسی در جایگاهی باشد و بداند فردی دیگر بر او اولویت دارد، حرام است در آن جایگاه بماند
یعنی اگر شما به این نتیجه برسید که اصلاح طلبها میتوانند در این مقطع زمانی گره از کار مردم باز کنند، به عنوان یک اصول گرا به آنها رأی میدهید؟
ما این همه از شایستگی بحث کردیم. ما به عنوان مسلمان این را مطرح میکنیم که اگر کسی در جایگاهی باشد و بداند فرد دیگری بر او اولویت دارد و میتواند مشکلات را حل کند، حرام است که در آن جایگاه بماند. آنچه برای من اهمیت دارد، این است که مشکلات مردم حل شود، اعتماد مردم به نظام افزایش یابد، مقبولیت نظام افزایش یابد و مشروعیت آن امکان تحقق پیدا کند. این یا آن اصلاً اهمیت ندارد. مثل این است که من بگویم چون این فرد لباس پزشک پوشیده است، حتما پزشک است. من که نمیتوانم بر اساس ظاهر قضاوت کنم. باید طبق نتیجه کار قضاوت کنم. من اگر مسلمانم باید این مسئله برایم اولویت داشته باشد. اگر من مسئولیتی دارم و به این نتیجه رسیدم که فرد دیگری اصلح است، حتی اگر کسی هم به من اعتراض نکند و خود فرد هم به من بگوید شما بمان؛ ولی وقتی من بدانم که او کفایت دارد، باید کنار بروم.
باید اگر حق با اصلاحطلبها بود تائیدشان کنیم
فکر میکنید آیا اصولگراها و اصلاح طلبها به چنین نگاهی خواهند رسید؟
اگر مسلمان باشند، حتی اگر فقط عاقل باشند باید به این جا برسند. اگر هدف کسب و حفظ قدرت باشد، به نظر من هم اصولگراها و هم اصلاحطلبها انگشت کوچک غربیها هم نمیشوند؛ یعنی اصلاً وارد این میدان نشوند، چون اگر وارد این میدان بشوند، باختهاند. به یاد داشته باشید که یک مؤمن اگر بخواهد ادای یک کافر و فاسق را در بیاورد، از آن کافر خیلی کثیفتر میشود. باید خودش باشد. ما باید خودمان باشیم. دین و آیین ما آموزههایی برایمان دارد.
من وقتی از اصول گرا صحبت میکنم، منظورم کسی است که بر اساس یک سری اصول زندگی میکند و اصول بر شخص اصالت دارد؛ یعنی وقتی ما اصلی داریم مبتنی بر این که حق باید بر کرسی بنشیند، نه آن کسی که لزوما من فکر میکنم، سبب میشود که اگر یک اصول گرا خطایی مرتکب شود که حق نباشد، من آن را محکوم کنم و اگر در جایی حق با اصلاح طلب بود، آن را تأیید کنم. این چیزی است که اسلام به من یاد میدهد. به همین دلیل است که میگوید: شما به حرف نگاه کن نه به کسی که حرف را میزند. ما با اشخاص افکار را می سنجیم و این غلط است.