پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سر میز صبحانه مثل همیشه در کنار
دستیارانش ، لبخندی بر لب دارد و حسابی مصمم است. چهره اش دیگر شباهتی
ندارد به روزهای پر استرس تهران . روزهایی که تیمش را در اختیار نداشت و
مدام می نالید. حالا هیچ شباهتی ندارد به روزهای قبل از بازی دوستانه با
گینه ، جایی که حتی انگار فرصت نکرده بود ریش هایش را بتراشد . روزهای پر
تلاطم رسیدن به بهترین راهکار. روزهایی که باید رمز ساختن تیمی را پیدا می
کرد که میانگین دویدن استانداردش 7 کیلومتر بود و باید این شرایط تا 10
کیلومتر افزایش می یافت. روزهایی که نیجریه و سبک بازی اش به دغدغه بزرگ
ذهن سرمربی تبدیل شده بودند و می گفت:« نصف شب یکباره با کابوس استفان کشی
از خواب می پرم.»
به گزارش انتخاب، حالا اما چند ساعت مانده به بازی رو بروی دوربین ها می ایستد لبخندی می
زند ومی گوید فردا روز ماست. او کلید حل معمایش را یافته. کارلوس کروش
استرس ندارد. حالا شاید همان حسی را دارد که روزهای قبل از بازی کره جنوبی
داشت. می گوید:« به یک چیز ایمان دارم. هر اتفاقی در زمین بازی بیفتد، حتی
اگر نتیجه آنی نباشد که ما خوشحال باشیم ، سرافکنده نیستیم. » مربی در
اردوها مدام با بازیکنانش حرف می زند. بازیکنانی که به 6 هدف ترسیم شده
برای شان ، به پنج تایش دست یافتند و حالا فقط باید برای آخری بتازند:« گل »
یا «اسکور» آنها روزهای سخت را با احساس مسئولیت پشت سر گذاشته ، رنج
کشیده و حالا باید به میدان برود تا مزد زحماتش را بگیرد.
استادیوم شهر کوریتیبا ، شهری خنک تر و دور تر از فضای شرجی سائوپائولو
یا سالوادور حاشیه دریا ، مجالی است برای بچه های ایران. آنها که دیگر
سرمربی شان نمی ترسد از اینکه در جام جهانی اسم بازیکنان حریف برای شان
بزرگتر از خود مسابقات باشد. حالا دیگر جان اوبی میکل یا اونازی و آمنیکه .
آنها شاید تیم قدرتمندی باشند اما خیلی دست نیافتنی نیستند. سرمربی از
تیمش این را می خواسته . باوری که حالا همه گیر شده است. از خانزاده
تماشاچی بازی ها تا جواد نکونام ، همگی این باور را دارند و می دانند که
باید بایستند و بجنگند. پس سرمربی آرامش دارد. حالا به همان نقطه ای رسیده
که ماه ها قبل دنبالش بود:« باید راهی پیدا کنم. راهی که بتواند همه لحظات
بازی را در بر بگیرد. شاید خیلی ها برای تماشای جام جهانی بروند اما من
آدمی نیستم که بروم و تماشاچی باشم. تا وقتی می توانم تلاش می کنم که بعدا
پیشمان فرصت از دست رفته نباشم.»
او حالا در آستانه آن لحظه طلایی است. او ، تیمش ، چند هزار ایرانی آمده
از سراسر دنیا به کوریتیبا که در شهر باران زده به انتظار نشسته اند.
نشسته اند به تماشای ساق های بازیکنانی که دو ماه است دور از همه چشم ها
تمرین کرده اند. یوزپلنگ های آماده حمله به شکار. پناه گرفته در لابلای
غبار ها . حالا آنها باید از این شجاعتی خرج کنند که درباره اش بارها حرف
زدند. کروش آماده است. آماده رونمایی از تیمی که قرار است بازی های جام
جهانی 2014 را سورپرایز کند . تیمی که قرار است کابوسی شود برای حریف
سرشناس. آیا کروش و تیمش آماده تحقق این آرزوی بزرگ هستند؟ اینکه کارلوس
ارامش دارد یعنی او دیگر کابوس مربی حریف را نمی بیند اما آیا این بار هم
پایان کابوس های کروش مثل بازی با کره در بوسان ، آغاز کابوس های مربی تیم
حریف است؟ او اگر این بار هم به وعده اش عمل کند ، تنها چند ساعت تا یک جشن
بزرگ ملی مانده است.
منبع: خبرآنلاین