arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۲۳۴۰۹
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۱۶ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۴
34سال از شهادت رجایی و باهنر گذشت؛

ساعت 15، انفجار دفتر نخست وزیری

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
34 سال پیش در همین روز، و در اولین ساعات بعد از ظهر، صدای مهیبی در اطراف دفتر نخست وزیری پخش شد. با بمب گذاری منافقین یک انفجار مهیب در دفتر نخست وزیری به وقوع می پیوندد و فریاد های "الله اکبر" از داخل ساختمان به گوش می رسد. پس از آن، همه دست به دست هم می دهند تا آتش را خاموش کنند. آتش‌نشانی، شهربانی، کمیته‌ها، سپاه و گروهی از مردم آتش خاموش را می کنند، اما این فقط یک انفجار و آتش سوزی نیست. این آتش پردود، 2 تن از مسئولان کشور به همراه چند تن از مسئولان ارشد را با خود به همراه می برد. 7تیر ماه و درست 2 ماه قبل از این واقعه، شهید بهشتی و تعدادی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه با بمب گذاری که توسط منافقین صورت می گیرد، شهید می شوند و حالا 8 شهریور رییس جمهور، نخست وزیرش و تعدادی از مسئولان کشوری قربانی بمب گذاری دیگری می شوند. ابتدای انقلاب بسیاری از سرمایه های انقلاب اسلامی یا به شهادت رسیدند و یا ترور نافرجام علیه شان صورت گرفت.

خبرنگار روزنامه اطلاعات که این رویداد را در فردای روزانفجار دفتر نخست وزیری در گزارشی با عنوان گزارش لحظه به لحظه در این روزنامه نوشت، درباره زمان و نحوه ی بمب گذاری می نویسد: « حادثه انفجار در ساعت ۳ بعدازظهر دیروز روی داد و در این ساعت، آقایان محمدعلی رجایی رییس جمهوری و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر، و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور در یک جلسه فوق‌العاده شرکت داشتند. در پی انفجار بمب که گفته می‌شود در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمت‌هایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخست‌وزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضای محل انفجار را فرا گرفت. در این حادثه محمدعلی رجایی رییس جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند، به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک ماموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستان‌ها انتقال یافتند و تحت مراقبت‌های درمانی و پزشکی قرار گرفتند.» در اولین لحظات پس از وقوع انفجار در محل نخست‌وزیری آتش‌نشانی، شهربانی، کمیته‌ها، سپاه و گروهی از مردم حاضر شدندتا آتش را خاموش کنند. تعدادی از افراد که زیر آوار مانده بودند از زیر آوار خارج شده و به بیمارستان انتقال یافتند. جنازه چند شهید نیز از زیر آوار خارج شد که به علت شدت سوختگی قابل شناسایی نبود. بر اساس آنچه که در گزارش روزنامه اطلاعات آمده است، پس از اطفاء حریق، ماموران انتظامی حاضر کنترل نظم را بر عهده گرفتند و پیکر پاک شهدا از محل نخست‌وزیری با آمبولانس و هلی‌کوپترهای نظامی خارج شد.

روایت روزنامه اطلاعات از انفجار دفتر نخست وزیری

اطلاعات در ادامه این گزارش می نویسد: «به گزارش خبرنگاران ما از محل حادثه تعداد مجروحین و شهدا تا ساعت ۱۲ شب، ۸ شهید و ۲۳ مجروح گزارش شده بود. خبرنگار ما طی این گزارش اشاره کرد که از این تعداد مجروحین تنی چند از مقامات مسئول مملکتی هستند که عبارتند از آقایان سرهنگ وحید دستگردی سرپرست شهربانی جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ سیدموسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع، تیمسار شرف‌خواه جانشین فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ وصالی، سرهنگ اخیانی رییس ستاد ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ کتیبه‌ای نماینده ستاد مشترک ارتش و عده‌ای از کارکنان نخست‌وزیری و چند عابر که در لحظه انفجار بمب از مقابل ساختمان عبور می‌کردند.»

همه می کوشند تا تعدادت تلفات به کمترین حد خود برسد. مجروحان بلافاصله با کمک مردم و نهاد‌ها و امدادگران به بیمارستان‌های فیروزگر، مصطفی خمینی، انقلاب، سوانح سوختگی، سینا، امیراعلم و امام خمینی انتقال داده می شوند و تحت عمل جراحی قرار می گیرند. از این عده مجروحین تعدادی سرپایی مداوا شدند و بیمارستان را ترک کردند. بقیه مجروحین در بیمارستان‌ها بستری می شوند. در این میان یک پیرزن عابر که از مقابل ساختمان نخست‌وزیری می‌گذشت، زیر آوار ماند و شهید شد. طبق گزارشی که در رسانه ها و روزنامه های آن روز ها منشر می شود آمده است که در این حادثه تعدادی دست و پای قطع شده توسط ماموران و نهاد‌ها جمع‌آوری شد. بعد از انفجار بمب 2 فروند هلی‌کوپتر بر فراز نخست‌وزیری برای اطفای حریق و حمل اجساد و مجروحان به پرواز درآمدند و پس از خروج تدریجی مجروحین از ساختمان، امدادگران آتش‌نشانی با کمک پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران به پاکسازی منطقه مشغول شدند.

روزنامه اطلاعات علاوه بر گزارش لحظه به لحظه میان مردم رفته تا این حادثه را از دید شاهدان عینی هم روایت کند. در همین زمینه یک شاهد عینی می گوید:«پس از انفجار ناگهان دود غلیظی توام با آتش از طبقه اول و دوم ساختمان نخست‌وزیری به چشم خورد و پس از مدتی ماموران و عده‌ای از مردم که در نزدیکی ساختمان نخست‌وزیری بودند با فریاد «الله اکبر» به طرف نخست‌وزیری دویدند. از طرف دیگر ماموران آتش‌نشانی و سپاه و کمیته‌ها و شهربانی نیز در محل حاضر شدند و برای نجات مجروحین به تلاش پرداختند. وی افزود: این حادثه دست کمی از فاجعه ۷ تیر دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی نداشت.»

شاهدان عینی چه گفتند

یکی از کارمندان قسمت آبدارخانه نخست‌وزیری که از ناحیه دست مجروح شده بود هم درباره واقعه انفجار می گوید: «وحشتناک بود! در طبقه دوم داشتم به طرف آبدارخانه می‌رفتم که صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و بلافاصله زبانه‌های آتش را دیدم که از اطاق کنفرانس به بیرون تنوره می‌کشید. از وحشت نمی‌دانستم چه کنم. هرچه سعی کردم فکرم را متمرکز کنم و ببینم چه اتفاقی رخ داده است، موفق نشدم، چون دود غلیظی تمام سالن طبقه دوم را فرا گرفته بود. از وحشت از طبقه دوم به اتفاق یکی دیگر از همکارانم به کوچه کنار نخست‌وزیری پریدیم و در این موقع بود که دستم مجروح شد، وقتی در کوچه مقداری بر اعصابم مسلط شدم، صدای «الله اکبر» را از داخل ساختمان همراه با شکستن شیشه‌ها می‌شنیدم، نمی‌دانستم چه کنم، هنوز آتش‌نشانی نیامده بود، وقتی ماموران آتش‌نشانی رسیدند و آتش را خاموش کردند به درون ساختمان رفتیم و به کمک امدادگران پرداختیم.»

یکی از پاسداران محافظ نخست‎وزیری هم که شاهد عینی ماجرا بود می گوید:« بیرون ساختمان نخست‌وزیری مشغول پاسداری بودم که صدای انفجاری شنیدم سراسیمه خود را به نزدیک در ورودی خیابان پاستور رسانیدم و متوجه شدم که چند تن از امرای ارتش در حالی که یکی از آن‌ها خون از سرش جاری بود از پله‌های نخست‌وزیری به پایین می‌دویدند و از طرفی صدای «الله اکبر» نیز که از داخل ساختمان شنیده می‌شد، مرا متوجه ساخت که کسانی احتیاج به کمک دارند. بلافاصله خود را به طبقه‌ای رساندم که آتش‌سوزی از آنجا جریان داشت و در همانجا پایم نیز زخمی شد، اما فوری محل را ترک کردم و پایین آمدم و در همین زمان بود که ماموران آتش‌نشانی به محل رسیدند و به انجام عملیات خاموش کردن آتش پرداختند.»

نحوه شناسایی اجساد شهداء

اجساد شهدای این فاجعه به صورتی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آن‌ها ممکن نبود. از سوی دیگر در میان زخمی‌های این حادثه اثری از برادران رجایی و باهنر به چشم نمی‌خورد و بدین ترتیب حدس زده می‌شد که ۲ جسد از 3 جسد به دست آمده متعلق به رییس جمهور و نخست‌وزیر باشد. بالاخره در آخرین ساعت شب پیکرهای قربانیان حادثه ۸ شهریور از روی علائمی که در دندان‌های هر کدام از آن‌ها وجود داشت شناسایی شدند.

محمد علی رجایی ۴۸ ساله، پس از پیروزی انقلاب ابتدا به وزارت آموزش و پرورش رسید و سپس در سال ۱۳۵۹ به نمایندگی مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد. در ۲۰ مرداد ۱۳۵۹ به نخست‌وزیری و پس از عزل بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری در انتخابات دوم مرداد ۱۳۶۰ با بیش از ۱۳ میلیون رأی مردم به عنوان دومین رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد و اما نخست وزیر او، محمد جواد باهنر هنگام شهادت ۴۸ ساله بود. او پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌هایی از جمله عضویت در شورای انقلاب، نمایندگی مردم کرمان در مجلس خبرگان، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، وزیر آموزش و پرورش در کابینه شهید رجایی و دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی پس از شهادت دکتر بهشتی را برعهده داشت.

واکنش امام خمینی(س) به شهادت رجایی و باهنر
صبح روز بعد از انفجار دفتر نخست وزیری، امام خمینی(س) در دیدار با جمعی از اقشار مردم که در حسینیه جماران انجام شد به تجلیل از شخصیت شهیدان رجایی و باهنر پرداختند.
ایشان در این دیدار در رابطه با شهادت شهیدان رجایی و باهنر گفتند: «منطق ملت ما، منطق مؤمنین، منطق قرآن است: إِنا للَّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. با این منطق، هیچ قدرتى نمى‏ تواند مقابله کند. جمعیتى که- ملتى که- خود را از خدا مى‏ دانند و همه چیز خود را از خدا مى‏ دانند و رفتن از اینجا را به سوى محبوب خود، مطلوب خود مى ‏دانند، با این ملت نمى ‏توانند مقابله کنند. آن که شهادت را در آغوش، همچون عزیزى مى‏ پذیرد، آن کوردلان نمى‏ توانند مقابله کنند. اینها یک اشتباه دارند و آن اینکه شناخت از اسلام و شناخت از ایمان و شناخت از ملت اسلامى ما ندارند. آنها گمان مى‏ کنند که با ترور شخصیت ها، ترور اشخاص، مى ‏توانند با این ملت مقابله کنند؛ و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعى که ما شهید دادیم ملت ما منسجمتر شد.»(صحیفه امام، ج‏15، ص: 134)

حضرت امام در ادامه می فرمایند :«... گرچه خود واقعه و خود این افرادى که شهید شده ‏اند در نظر همه ما عزیز و ارجمندند؛ و آقاى رجایى و آقاى باهنر هر دو شهیدى که با هم در جبهه ‏هاى نبرد با قدرت هاى فاسد همجنگ و همرزم بودند. و مرحوم شهید رجایى به من گفتند که من بیست سال است که با آقاى باهنر همراه بوده ‏ام و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوى او هجرت کنند. کسى که هجرت را به سوى خدا مى‏ داند و شهادت را فوز عظیم مى‏ داند، و شهدایى که در صدر اسلام و از صدر، اسلام تا کنون داده است عالیتر و بالاتر از تمام افرادى هستند که در این قرن موجودند»(همان، ص: 135)

بنیانگذار انقلاب در ادامه سخنی هم به منافقین دارند و می گویند: «...آن کوردلانى که گمان کرده ‏اند که جمهورى اسلامى با نبود چند نفر از بین خواهد رفت و سقوط خواهد کرد، آنها افکارشان، افکار اسلامى نیست و از اسلام خبرى ندارند و از ایمان اطلاعى ندارند و افکارشان، افکار مادى [است‏] و براى دنیا کار مى کنند و به هواى دنیا هستند.»(همان، ص: 136)

انگیزه منافقین از ترورها
حضرت اما در ادامه درباره انگیزه این ترور ها می گویند: «...باید دید که اینهایى که این طور کارها را انجام مى‏ دهند، انگیزه آنها چیست. انگیزه آنها این است که براى این ملت، بعد یک دسته دیگرى از صنف خودشان بیایند و حکومت کنند؟ اینها مگر نشناخته ‏اند این ملت را که کسى که انحراف دارد از اسلام و کسى که سر کرده تروریست‏ هاست، کسانى که سر کرده اینها هستند و اینها را وادار به خرابکارى مى‏ کنند، در بین ملت جاى ندارند؟»(همان، ص: 136)

همبستگى دولت و ملت در ایران‏
ایشان در ادامه صحبت هایی را در راستای همبستگی دولت و ملت مطرح می کنند و می گویند: « ... جمهورى اسلامى ما وضعى دارد که خود ملت یک فردى را مى ‏آورند و خود ملت یک فردى را کنار مى‏ گذارند و خود ملت [اگر] فردى شهید شد، به جاى او باز یکى را انتخاب مى ‏کنند و خود را از دولت مى‏ دانند و دولت را از خود مى‏ دانند و خود را از رئیس جمهورى مکتبى مى‏ دانند و رئیس جمهورى مکتبى را از خود مى‏ دانند. از این جهت، و لو اینکه رئیس جمهور شهید بشود، نخست وزیر شهید بشود و هر مقامى شهید بشود ملت ما هیچ خم به ابرو نمی ‏آورند و کسان دیگر را به جاى آنها انتخاب مى ‏کنند.» (همان، ص: 136)

عاملان ترور شهیدان رجایی و باهنر آزادانه در غرب جولان می دهند

روز گذشته  پروفسور «کوین برت» استاد دانشگاه و پژوهشگر آمریکایی در یادداشت خود که در سایت رنز تودی  منتشر شد از اینکه عاملان ترور شهیدان رجایی و باهنر به راحتی در غرب به فعالیت خود ادامه می دهند خبر داد.

برت در این یادداشت می نویسد:«تروریست های سازمان مجاهدین خلق {منافقین} که رجایی، رئیس جمهور ایران و هزاران نفر از دیگر ایرانیان را کشته اند، هنوز هم تحت حفاظت و حمایت مقامات غربی هستند. از آنجایی که غرب به دنبال توافق هسته ای در جهت عادی سازی روابط با ایران گام بر می دارد، مشروعیت داشتن حقوق هسته ای جمهوری اسلامی را پذیرفته و قصد همکاری با این کشور برای مقابله با داعش را دارد، شاید دیگر وقت اعلام یک «جنگ اطلاعاتی علیه تروریسم» باشد. حقیقت در مورد تروریسم باید خیلی زودتر از اینها گفته می شد: با توجه به این واقعیت غیر قابل انکار که اکثریت قریب به اتفاق موارد تروریسم از زمان جنگ جهانی دوم با حمایت دولت های غربی و یا توسط خود آنها صورت گرفته است.»

این استاد دانشگاه در ادامه می نویسد:«محمد علی رجایی» به دنبال محبوبیتی که قبلا در میان مردم در زمان تصدی خود در دفتر نخست وزیر به دست آورده بود، به سمت ریاست جمهوری رسید. سبک ساده زیستی نخست وزیر رجایی، سیاست های محبوب وی و قدرت و اثربخشی وی تا حدی حسادت رئیس جمهور غرب گرا (بنی صدر) را برانگیخت که وی در موارد متعددی و برای دور کردن وی از دولت، آشکارا به رجایی توهین می کرد.

اما حمایت مردم و مجلس (پارلمان) مانع از تلاش های وی می شد. بر خلاف بنی صدر، که پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشته بود و در زمان شکل گیری انقلاب اسلامی برای سال های بسیاری در پاریس زندگی کرده بود، رجایی یک انقلابی با سابقه طولانی در مبارزه علیه رژیم شاه بود که در موارد متعدد در زندانهای این رژیم بازداشت، زندانی و شکنجه شده بود.

اگرچه او یک معلم (و نه عضو روحانیت) بود، برای رهایی کشور از سلطه آمریکا با از خود گذشتگی ویژه و عشق به امام خمینی تلاش بسیاری کرد. او نخستین بار در سال 1342 (1963) توسط ساواک (پلیس مخفی شاه) دستگیر شد و برای 50 روز در بازداشت بود و به محض آزاد شدن اش، دوباره وارد میدان نبرد شد.

وقتی که او دوباره در سال 1353 (1974) بازداشت شد، 4 سال را در حبس گذراند. او در طول این زمان از هیچ تلاشی از سوی توطئه گران در امان ماند. او نزدیک به 20 ماه را در سلول انفرادی گذراند؛ محدوده زمانی که به ندرت برای حبس انفرادی استفاده می شود (که نوعی شکنجه است) و در موارد خاص علیه انقلابیون استفاده می شود. هنگامی که این روش نیز با شکست مواجه شد، آنها شهید رجایی را به گروه ضربت ضد براندازی منتقل کرده و تحت سخت ترین شکنجه ها قرار دادند.

اثرات این شکنجه برای سال ها بر روی بدن شهید رجایی باقی ماند. او در نشست شورای امنیت و در مصاحبه با خبرنگاران هنگامی که از وی در خصوص وضعیت گروگان های آمریکایی سوال شد، این اثرات را به عنوان شواهدی به سازمان ملل متحد نشان داد و گفت:«من چندین سال را در زندان کارتر و آمریکا در سیاه چال های شاه ملعون شکنجه شده ام. این اثرات شکنجه است که پس از 4 سال هنوز می توانید مشاهده کنید ... اما ما با گروگان ها کاملا انسانی رفتار می کنیم».

مردی که از چنین کلمات درشت و بدون کنترلی در برابر تجاوز آمریکا در قلب امریکا صحبت می کرد و از تجاوز امپریالیستی امریکا علیه دیگر کشورها صحبت می کرد، همان شخصی است که در جای دیگری گفت: «اگر امریکا و متحدانش به ما بگویند به سلطه ما در آیید تا ما گندم مورد نیاز شما را تامین کنیم، ما تکه نان خود را در میان 36 میلیون نفر تقسیم خواهیم کرد، اما زندگی زیر یوغ استعمار شما را نمی پذیریم.»

رئیس جمهور 48 ساله پیش خود طعم تلخ فقر را چشیده بود. او پدرش را در سن 4 سالگی از دست داده بود و از زمانی که هنوز یک نوجوان بود کارش را با دستفروشی آغاز کرده بود. دستفروش گذشته، در انتخابات ریاست جمهوری سال 1360 (1981) با اکثریت 90 درصد آراء رای دهندگان ایرانی پیروز شد و در 8 شهریور 1360 (1981) ترور شد و به شهادت نائل آمده است.

رجایی به دلیل ساده زیستی، تولد از بطن بخش ستمدیده جامعه و تشنگی غیر قابل وصف اش برای مبارزه علیه امپریالیسم و برقراری عدالت اجتماعی، از محبوبیت فوق العاده ای در میان ایرانیان برخوردار بود. عاملان ترور رجایی - سران منافقین - در حال حاضر آزادانه در اروپا زندگی می کنند و حتی از تریبون های پارلمان های غربی با تروریست ها صحبت می کنند و دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی برای آنها کف می زنند.
*جماران
منابع:
صحیفه امام خمینی،جلد15
روزنامه اطلاعات
تاریخ ایرانی
نظرات بینندگان