پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : هوالعزیز
تذکره الوزراء ـ دفتر ثانی ـ مولانا دکتر سیدحسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداری (انارالله برهانه)
(وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی و غیره قدیم)
آن وزیر با کفایت، آن صاحب لیاقت، آن اهل تقیه، آن زننده بخیه، آن با کلاس فریمانی، آن پزشک مؤدب ایرانی، سوزن الکابینه و اختر الآبگینه طبیب الاطباء عالمی، مولانا و دکترنا سیدحسن قاضی زاده هاشمی (اطال الله عمره الشریف) پیراشکی می خورد و پیراپزشکی درس میداد و پزشکی می خواند و بس ناز بودی و ثروتمند و بی نیاز بودی!
مصرع: تمام دنیا یکطرف تو یکطرف عزیزم!
گویند به مکتب خانه سوزن خیاطی به هم مکتبی هایش بزد و بگفت من حکیم باشیام!
شکایت به مکتب دار بردند! فلکش بکرد و او می خندید گفتند از چه می خندی؟ واو (سلمه الله تعالی) بگفتا: حال فهمیدم که طب سوزنی چقدر می سوزه! و دانستند که او طبیب ارتوپد می شود و شد! منتهی به قاعده یک متر و ده سانتی متر بالاتر و چشم پزشک شدندی . شعر : به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه!!!
و کلمات قصار از وی به کثرت در کتب صحیه و طبیه و طبیعیه منقول است و منها هذه الجمله المبارکه «الطبابه هو الاسرار الخفیه و مشتمل علی الجراحی والبخیه و السوزن و الآمپول و الحبس البول! و الوازلین و الپنی سیلین و الخیلی چیزها که جیزهها» ترجمه:
خیلی وقته که دیگه دلم برات تنگ نمی شه!
گل ابریشم من گل که دلش سنگ نمی شه!
روزی مخالفانش پاپیچش شدند که طبیب الچشم چه می خوری؟
گفت: غم بیماران را! گفتند: دیگر چه؟ گفت: نان و ریحان را!
گفتند چه پوشی؟ گفت: خلعت یاران را! گفتند: به کجا می غنودی؟ گفت: یکصد تختخوابی بیمارستان را! گفتند: به کجا می شوی؟ گفت: ساختمان بهارستان را! گفتند برای چه؟ گفت: پاسخ گفتن استیضاح کنندگان را! گفتند: چپی هستی یا راستی؟ گفت: چپ اندر راست کنان قیچی وار! گفتند: ما نی فهمیداندی! و او «کثرالله امثاله» بفرمود: « از بس فضولید»!!!
شعر: سرکوچه کماچه (1) به من چه به من چه!!
گویا دعوای ماچه! به من چه به من چه!!
منادیان گفته اند: اربابان کاغذ اخبار و روزنامه چی ها از مولانا وزیر بهداری (ایده الله علی سبیل الطبابه) پرسش کردند: یا ایها الوزیر! طبابت تو را خوشتر است یا وزارت؟ و او (سلمه الله) بفرمود: هر دو بابت!!
نقل است در جوانی طبابت سنتی بکرد! به جوانکی ناخوش نسخه دادی که عرق ریحون (2) با زیتون بیامیز و بنوش و عرق شاتره از خاطرت نره با عرق گلپونه در هم آمیز و بیاشام.!!
بیت: گلپونه های وحشی دشت امیدم!
که من خود از وزارت ناامیدم!!
راپورت او به شهربانی دادند! احضارش بکردند و توبیخ! که تو عرق و نوشیدن و آمیختن فرمایی که این سه مثلث گناه ساختندی! و سیدنا الوزیر (غفرالله ذنوبه) فرمودی: دبیا! این عرق که نیست اون عرق! فاصله اشان هست صدورق! گفتندش: پس بایستی عبارات مستحسن به جای کلمات مستهجن بیارائی! از فردای آن روز (خدایش بیامرزاد) در محکمه طبابت جلوس بکردی و به ناخوشان (شفاهم الله) می فرمودی: روغن زیتون را با «اسمش رونبر» بکوبان و ماکول دار! و الله عالم بلاصل الماجرا و القضایا!!
فقد تمت هذه المقالت فی شرح احوالات سیدنا الوزیر الحسن القاضی زاده هاشمی بید عبد العاصی فی التاریخ یهویی همین حالا و این مقاله را مأخوذ دار وهمینطوری برو بالا!!
تا روایت بعدین بدرود ـ خادم الملک اناری
زیر نوشته ها:
1ـ کماچ یا کماج نان محلی استان کارمانیا یا کرمان قدیم!
2ـ ریحون: سبزی است که داد می زنند: آی تربچه، پیاز، گشنیز، ریحون