اسلام سالهای مظلومیت و غربت خود را می گذراند. پیامبر با خانواده و یاران اندکشمار اما با صلابت و صبورش در شعب ابوطالب با فقر و رنج و محنت دست و پنجه نرم میکنند. ده سال تمام از طلوع فجر اسلام گذشته است؛ ده سال پر از مرارت و سختی ولی سرشار از ایمان و عشق و امید. «اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچکی پدید آمد. آن روز که حضرت محمد(ص) از کوه حرا به زیر آمد در حالی که با عالم غیب و ملکوت اتصال یافته و از فیوضات الهی لبریز شده بود، این موج شروع شد و در روزهای اول از چهاردیوار خانه ای که تنها سه تن: محمد(ص) و خدیجه(س) و علی(ع) را دربر میگرفت تجاوز نمیکرد»[1].
«خدیجه(س) نخستین همگام و بزرگترین همدرد مردی است که بار سنگین رنجزای رسالت را بر دوش نهاده بود؛ رسالت روشنگری جاهلیت سیاه و بخشیدن آتش خدایی به انسانهای قربانی شب زمستان. محمد بیست و پنج ساله پس از دوران یتیمی و چوپانی و سختی و فقر، در کنار خدیجه، هم با عشق یک همسر آشنا میشد و هم با ایمان یک همدرد و همفکر، هم در او از سختی فقر و زندگی پناه میجست و هم در کنارش از محبت یک دوست برخوردار میشد. آری این خدیجه(س) بود که از نخستین تماس وحی، گام به گام در کنار دل و روحش با او آمد و تمام زندگی و عشق و ایمان و فداکاری و همه ثروتش را به او بخشید... و اکنون در سال دهم بعثت، محمد(ص) حامیاش، همدم و همدردش، نخستین گروندهاش، بزرگترین تسلیتبخشاش و بالاخره مادر فاطمهاش را از دست داده است و فاطمه(س) مادرش را»[2].
به راستی خدیجه(س) چگونه زنی است و شناخت جامعه مسلمان ما از او تا چه اندازه است؟ آیا ما حق شناخت بانوی بزرگ اسلام را نه در خور شأن والای او که حتی در حد وسع و ظرفیت خودمان ادا کردهایم؟ همان بانویی که پیامبر اکرم(ص) او را جزو چهار بانوی برگزیده تاریخ در کنار آسیه و مریم عذرا و فاطمه زهرا(س) نام برده و تا آخر عمر هرگاه از وی یاد میکردند اشکشان جاری میشد[3]؛ همو که «در شرایطی که مسلمین و پیغمبر اکرم(ص) در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند، مال و ثروت خودش را در اختیار پیغمبر گذاشت، که اگر چنین نمیکرد چه بسا فقر و تنگدستی مسلمین را از پا درمیآورد»[4] و سرانجام از آن همه ثروت حتی کفنی برایش نماند و در عبای شویش به خاک سپرده شد.
خدیجه(س) مادر زهرای مرضیه(س) است و زهرا در دامان پر مهر چنین مادری درس عشق و ایمان و فداکاری آموخته است؛ به گونهای که خود پس از مرگ مادر، خلأ وجودی خدیجه در حیات پیامبر را باید پر کند تا لقب پرافتخار «امّ ابیها» را از آن خود سازد. و خدیجه این روزهای مرارتبار را پیشبینی کرده بود، چه «در آخرین روزهای عمر به دخترش فاطمه رو میکند و میگوید: دخترکم، پس از من چهها که خواهی دید! غرقه در سختیها، آماج رنجها و دردهای پیاپی و روزافزون!»[5].
خدیجه(س) مادر علی(ع) نیز هست؛ چه «علی(ع) در خانه محمد(ص) بزرگ شده است و در دامن خدیجه، مادر فاطمه، پرورده است. خدیجه او را مادری میکرده و پیغمبر پدری»[6]. پس علی و فاطمه هردو از یک سرچشمه محبت و الهام و ایمان یعنی چشمه سار زلال بیت وحی و نبوت سیراب شدهاند. آری اینچنین تقدیر دست به کار شد و این دو میوه شجره رسالت را که مشام جان از شمیم عشق و ایمان سرشار ساخته بودند، به هم پیوند داد تا بیت «عترت»، استوار و مستحکم بنا شود و امت اسلام «بر گرد در و بام این خانه، یک فرهنگ پدید آورد»[7]؛ فرهنگی غدیری و عاشورایی.
[1] . مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی،ص 24.
[2] . علی شریعتی، فاطمه فاطمه است، ص 136، 176.
[3] . مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1 / ص 379.
[4] . سیری در سیره نبوی، ص 215-216.
[5] . فاطمه فاطمه است، ص 138.
[6] . همان، ص 142، 158.
[7] . همان، ص 23.