arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۱۴۰۶
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۵ - ۲۳ مهر ۱۳۹۰

فلسفه در ميان ايرانيان، از بندر گناوه تا تبريز

نزديك به سه هزار سال است كه فلسفه نزد غربي ها جايگاه قدسي دارد. آنچنان فلسفه نزد يونانيان باستان داراي جايگاه بلندي بود كه در قبال آموزش آن پول دريافت نمي داشتند و بر اين باور بودند نبايد فلسفه را تا سطح خريد و فروش تنزل داد. اما پس از سه هزار سال اكنون اگر بخواهيم در ايران تحقيقي پيرامون فلسفه داشته باشيم به زحمت غيرلازم و ضروري خواهيم افتاد. چون كه به جاي سطح اجتماع بايد به لايه هاي اجتماع و زيرپوست شهرها رفت تا توانست فهميد فلسفه نزد ايرانيان چه جايگاهي دارد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اعتماد نوشت: نزديك به سه هزار سال است كه فلسفه نزد غربي ها جايگاه قدسي دارد. آنچنان فلسفه نزد يونانيان باستان داراي جايگاه بلندي بود كه در قبال آموزش آن پول دريافت نمي داشتند و بر اين باور بودند نبايد فلسفه را تا سطح خريد و فروش تنزل داد. اما پس از سه هزار سال اكنون اگر بخواهيم در ايران تحقيقي پيرامون فلسفه داشته باشيم به زحمت غيرلازم و ضروري خواهيم افتاد. چون كه به جاي سطح اجتماع بايد به لايه هاي اجتماع و زيرپوست شهرها رفت تا توانست فهميد فلسفه نزد ايرانيان چه جايگاهي دارد.

    تحقيقي پيرامون فلسفه در سه استان بوشهر، خوزستان و فارس به انجام رسانده ام كه آن را در اختيار خوانندگان روزنامه اعتماد قرار مي دهم. پيش از پرداختن به اين مطلب بايد اين واقعيت را در نظر داشته باشيم كه ميل و رغبت قشر باسواد و روشنفكر ايراني به جانب فلسفه و فلسفه سياسي در رواج روزافزون است و بر همين اساس شهرهاي جنوبي ايران نيز همپاي ديگر نقاط كشور در اين مسير و كشش قرار دارند. اما آن چيزي كه مسلم است راغب بودن قشر جوان و باسواد جنوبي نسبت به فلسفه بيشتر حالتي زيرپوستي دارد. به عبارتي روشن تر گرايش به جانب فلسفه و فلسفه سياسي در جنوب ايران نسبت به شهرهايي چون تهران و تبريز نمود كمتري دارد و بيشتر اين گرايش در لايه هاي اجتماع و زيرپوست شهر است.

    در استان بوشهر به دو شهر يكي مركز استان يعني بندر بوشهر و ديگري به بندر گناوه مي پردازيم. در دانشگاه هاي استان بوشهر همانند هر دانشگاه ديگري دانشجويان علوم نظري واحدهايي فلسفي را پاس مي كنند اما متاسفانه رشته خاص فلسفي در دانشگاه هاي اين استان وجود ندارد البته همين واحدهاي فلسفي كه دانشجويان در كنار ديگر دروس و واحدها پاس مي كنند از لحاظ كيفيت و محتوا در سطحي نازل و غيرمطلوب قرار دارند. اما متاسفانه تاكنون هيچگونه سمينار و نشست فلسفي در اين استان برگزار نشده و اكثريت قريب به اتفاق سمينارها و نشست هاي فرهنگي متعلق به شعر بوده است كه بيشتر اين سمينارهاي شعر براي شعرهاي آنچناني و كم مايه بوده و هست. البته چند شاعر بسيار خوب در اين استان هستند كه هم با درد و هم با فلسفه آشنا هستند. از آن جمله ايرج شمسي زاده (ايرجو) و فرج الله كمالي هستند. جمعيتي قابل توجه از قشر جوان در استان بوشهر به جانب فلسفه و فلسفه سياسي گرايش دارند كه مي توان صدق اين ادعا را در خريد و تهيه كتاب هاي فلسفي دانست.

قشر روشنفكر اين استان اگر همگي كتاب «جامعه باز و دشمنان آن» را نخوانده باشند اما روي هم رفته همگي با محتويات اين كتاب آشنايي دارند و بسياري از اين جوانان هر دو ترجمه كتاب جامعه باز را كه يك ترجمه از آقاي فولادوند و نشر خوارزمي است و ترجمه ديگر از آقاي اعلم و نشر نيلوفر است را در اختيار دارند. يكي از مدارك قابل توجهي كه سند علاقه مندي جوانان استان بوشهر به فلسفه است و به خوبي گواهي خواهد داد كه فلسفه زير پوست شهرهاي اين استان جريان دارد وجود چند كتابفروشي بسيار غني است كه اين كتابفروشي ها هرچند از لحاظ وسعت چندان وسيع نيستند اما از لحاظ كيفيت همپاي كتابفروشي هاي ميدان انقلاب تهران هستند. نخستين كتابفروشي «فروشگاه پاركر» در خيابان ليان بندربوشهر قرار دارد كه مديريت آن را آقاي شهبازي فرد برعهده دارند. دومين كتابفروشي «فروشگاه مركزي» نام دارد كه در خيابان فرمانداري بندرگناوه قرار دارد و مديريت و مالك آن آقاي خدرپور است. از كتاب هاي غيرفلسفي كه بگذريم اين دو كتابفروشي مهم ترين كتاب هاي فلسفي جهان را عرضه مي دارند كه از آن جمله هر دو ترجمه «جامعه باز و دشمنان آن» از «كارل پوپر» و «جمهور» و «ضيافت» از «افلاطون» و «سياست» از «ارسطو» و «اخلاق» از «باروخ اسپينوزا» هستند.

    اما وضعيت و جايگاه فلسفه در استان خوزستان نسبت به استان بوشهر متفاوت و حتي برتر است. در اين تحقيق به دو شهر اهواز و آبادان از استان خوزستان مي پردازيم. اهواز و آبادان از لحاظ مسافت هشتاد كيلومتر از يكديگر فاصله دارند اما از لحاظ گرايش به فلسفه مردمان اين دو شهر نسبت به يكديگر بسيار متفاوت هستند. شهر اهواز بيشتر داراي يك بافت سنتي است و بر همين اساس مردمان و جوانان اين شهر بيشتر به جانب علوم ديني گرايش دارند. برخلاف اهواز بندر آبادان به علت حضور مهاجرين خارجي و ايراني در اين شهر داراي بافت سنتي آنچنان زمخت و پيچيده يي نيست و بر همين اساس مردم به خصوص جوانان اين شهر گرايش فراواني نسبت به فلسفه دارند و فيلسوف ها و فلسفه هاي بزرگ و حتي نه چندان مشهور در ميان جوانان آباداني و حتي قشر ميانسال و پيرسال شناخته شده هستند.

فعاليت احزاب و گرايشات چپ در پيش از انقلاب و حتي پس از انقلاب در آبادان به خوبي گواه اين مدعاست و وفور كتاب هاي فلسفي در ميان كتاب هاي كتابفروشان اين شهر نيز مدرك معتبري براي اثبات اين ادعا است. البته چنين برداشت نشود كه گرايش به جانب فلسفه را در شهر اهواز تخطئه بايد كرد، بلكه گرايش به جانب فلسفه و فلسفه سياسي را در ميان مردم به خصوص قشر جوان اهوازي نسبت به مردم و قشر جوان آباداني پايين تر مي دانم و از نظر نبايد دور داشت كه گرايش مردم اهواز به جانب فلسفه به غير از آبادان بسيار بيشتر از ديگر شهرهاي استان خوزستان است. وجود كتابفروشي هاي فراوان و وجود حجم بالاي كتاب هاي فلسفي در كتابفروشي هاي اهوازي و حتي وجود كتاب هاي فراوان فلسفي در دست فروشي هاي اين شهر بزرگ معرف گرايش مردم به خصوص جوانان اين شهر به جانب فلسفه است.

برخلاف استان بوشهر در دانشگاه هاي اين دو شهر خوزستاني فلسفه به صورت رشته يي مستقل تدريس مي شود. اما متاسفانه همانند استان بوشهر نشست ها و سمينارهاي رسمي فلسفه در اين دو شهر خوزستاني هم چندان رونقي ندارد. اما سواد عمومي در استان فارس به مراتب نسبت به استان هاي بوشهر و خوزستان در سطح بسيار بالاتري قرار دارد. شهر شيراز با داشتن شخصيت هاي بسيار بزرگي چون حافظ و سعدي نه فقط يك قطب فرهنگي ملي بلكه يك قطب فرهنگي جهاني است. سواد عمومي در ميان مردمان ديگر شهرهاي استان فارس همچون فسا و مرودشت نيز در سطح قابل قبولي اگر نباشد در سطح اميدواركننده يي است. اما واقعيتي مسلم كه وجود دارد تمامي شهرستان هاي استان فارس در برابر شيراز مشي ارادت و چاكري پيشه كرده اند.

در ميان شهرهاي جنوبي تا آنجايي كه آگاهي يافته ام فقط شيراز است كه در سال چند نشست رسمي و سمينار كوچك و بزرگ درباره فلسفه و حول موضوعات فلسفي و فلاسفه برگزار مي كند. هر چند اين نشست ها در حد و اندازه نام و آوازه ايران و شهر شيراز نيستند اما با ملاحظاتي بايد نيمه پر ليوان را ديد.

وفور كتابفروشي هاي كوچك و بزرگ در سطح شهر شيراز به خصوص در خيابان هاي «زند» و «ملاصدرا» گوشزد اين واقعيت مسلم است كه سطح مطالعه در اين استان و در اين شهر در سطح بسيار خوب و حتي مطلوبي قرار دارد. دو كتابفروشي بسيار بزرگ در خيابان ملاصدراي شيراز كه يكي به نام «كتابفروشي محمدي» و ديگري به نام «شهركتاب» است سند معتبري براي تاييد سطح مطالعه مردم اين شهر است كه همراه با چند شهر بزرگ ديگر جور مطالعه اندك ديگر شهرها و استان هاي ايران را به دوش مي كشند و با تقسيم سطح مطالعه خود با ديگر شهرها و استان ها، ميانگين مطالعه در 24 ساعت چند دقيقه (3 الي 10 دقيقه) در عرصه جهاني را به نمايش مي گذارد.

بايد خداوند بزرگ را به خاطر داشتن شهرهاي شيراز و تبريز و اصفهان و چند شهر ديگر سپاس گوييم و الاسطح مطالعه ايرانيان را در 24 ساعت X ثانيه اعلام مي كردند. هرچند 3 الي 10 دقيقه هم شرم آور است اما گناهي به گردن شيراز و اصفهان و تبريز... نيست. وقتي پي خواهيم برد كه ميانگين مطالعه 3 الي 10 دقيقه در 24 ساعت چه اندازه شرم آور است كه ميانگين مطالعه كشورهاي اسكانديناوي و آلمان و سويس را ميان 5/2 تا 3 ساعت اعلام مي كنند و آن هم مي شود سطح زندگي شان، پس به نتيجه يي مسلم دست مي يابيم كه سطح زندگي و سطح مطالعه با يكديگر در ارتباط مستقيم هستند.

در ميان كتابفروشي هاي شيراز «كتابسراي قائم» به مديريت آقاي خادم بالاتر از بيمارستان نمازي در ميدان دانشجو قرار دارد كه هرچند از فضاي بسياري برخوردار نيست اما يك كتابفروشي اختصاصي براي فلسفه است و آثار فلاسفه طول تاريخ چه شرقي و چه غربي را به فراواني دارا است. اما چنان كه بايد و توقعي كه از شيراز مي رود فلسفي نيست و بيشتر يك شهر ادبي است. تا آنجايي كه تحقيق كرده ام و خود برداشت دارم باور عمومي بيشتر روشنفكران ايراني اين است كه شهر شيراز فلسفي ترين شهر ايران است. البته اين باور به استثناي تهران است. تهران كلانشهري است كه داراي جمعيتي بسيار زياد است و بر همين اساس به مراتب رشد جمعيت در يك محيط تعداد انسان هاي فلسفي هم افزايش خواهند يافت. از جانبي ديگر تهران چكيده ايران است و معمولان روشنفكران شهرستاني و به خصوص اهالي فلسفه براي رشد و ترقي به اين كلانشهر مهاجرت مي كنند.

وجود نشرهاي بزرگي چون «خوارزمي» و «طرح نو» و «حكمت» و «اميركبير» و «ققنوس» و «علمي فرهنگي» و «نگاه» و «ني» در تهران كافي خواهد بود تا تهران پشت هر شهري از شهرهاي ايران را در رقابت فلسفي به زمين بزند. اما براساس تحقيقي كه كرده ام و تا آنجايي كه توانسته ام و جلب آگاهي داشته ام پس از تهران فلسفي ترين شهر ايران بايد خال هندوي شير (ايران) شهر تبريز باشد.
نظرات بینندگان