arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۵۱۶۹۶
تاریخ انتشار: ۲۸ : ۱۵ - ۱۸ دی ۱۳۹۷

سیاست خارجی ترامپ در قبال بحران سوریه

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

علیرضا علیپور: ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با خروج از راهبرد انزواگرایی، به اتخاذ راهبرد مداخلات ‏گسترده در سطح بین الملل اقدام کردند. تعدادی از تحلیلگران و متخصصان در حوزه روابط بین الملل بر این ‏عقیده هستند که با توجه به سیاست های اعلانی و اعمالی آمریکا در دوران ترامپ به خصوص دیوار مکزیک، ‏خروج از پیمان نفتا، برجام، توافق آب و هوایی پاریس و ... ما شاهد بازگشت مجدد ایالات متحده آمریکا به ‏راهبرد انزواگرایی هستیم. اما با تدقیق در عقاید و ویژگی های شخصیتی ترامپ( سطح خرد) نشانگر این ‏است که چنین دیدگاهی سطحی نگری و فاقد پشتوانه علمی لازم است. بنابراین اولویت های استراتژیک ‏ایالات متحده آمریکا نسبت به تحولات منطقه ای خاورمیانه با تغییر روسای جمهور با تحول بنیادین و ‏گسست مطلق روبرو نخواهد شد.‏
‏ برای تبیین تداوم و تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در دوران پرزیدنت دونالد ترامپ باید از ‏سطوح تحلیل خرد – ملی – کلان بهره ببریم.‏

سطح خرد
‏ از منظر سطح خرد، ترامپ را بیشتری شخصیتی اقتدارگرا، زن ستیز، خودشیفته، نژادپرست، ثروتمند و موفق ‏در عرصه اقتصاد سنتی قلمداد می کنند. آن ها ترامپ را شخصی می دانند که ارزشی برای ساختارها و اصول ‏پذیرفته شده در سیاست خارجی آمریکا قائل نیست و آن را به شدت ضد ساختار و خودمحور می دانند. ‏برکناری مک مستر و تیلرسون و در نهایت جیمز متیس شاهدی بر چنین مدعاست. در این راستا مایکل ورز ‏از اندیشکده مرکز پیشرفت آمریکا بر این عقیده است: « ترامپ فردی است با گسترده دیدی بسیار محدود، ‏فاقد آموزش، کنجکاوی و تمایل به فهم جهان.نیروی محرکه او یکی خودشیفتگی است و دیگری نیاز مفرط ‏به پذیرش خود از سوی دیگران.» در این راستا اغلب رسانه ها و تحلیلگران داخلی و خارجی او را به ‏تناقض گویی و پیش بینی ناپذیری متهم کرده اند و از او به عنوان « پدیده ترامپ» نام می برند. ‏

سطح ملی
‏ اما در سطح ملی ما باید سیاست اقتصادی و نظامی ترامپ را مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم. رهیافت ‏اقتصادی وی در خاورمیانه ترکیبی از نظامی گری و ناسیونالیسم اقتصادی است. وی واگرایی تجاری را بر ‏همگرایی ترجیح میدهد و بر این عقیده است که افزایش همگرایی در حوزه اقتصادی در نهایت زمینه تضعیف ‏اقتصاد آمریکا را فراهم می کند و این به ضرر شهروندان این کشور است. مخالفت وی با نفتا و سایر ‏نهادهای بین المللی در چنین چارچوبی قرار می گیرد. اما برخی دیگر با توجه به شعار « نخست آمریکا» ‏معتقدند که منطق سیاست خارجی ترامپ ترکیبی از انزواگرایی، یکجانبه گرایی و برتری جویی است. وی ‏همچنین با چنین منطقی مخالف مداخله گرایی همه جانبه نظامی و همچنین مداخلات بشردوستانه با هدف ‏دموکراسی سازی است و آن را یک اشتباه بزرگ توسط دولت های پیشین آمریکا قلمداد می کنند. وی ‏همچنین با تغییر رژیم از طریق قدرت نظامی مخالف است و بر همین اساس است که وی تصریح دارد که ‏کشورها و متحدین آمریکا باید در هزینه های تامین امنیت منطقه سهیم گردند. از منظر وی:« آمریکا توسط ‏دوستان و دشمنانش به صورت مشابهی گروگان گرفته شده و متحدینش از سخاوتمندی آن سواستفاده کرده و ‏از آن سواری رایگان می گیرند... به گفته ترامپ حالا نوبت آمریکا است تا عقب بنشیند و بقیه دنیا هزینه ‏بپردازد.»‏

بنابراین در کنار نقش عوامل فردی و قدرت تاثیرگذاری شخصی وی نباید تاثیرگذاری عوامل سطح ملی از ‏قبیل کنگره؛ لابی های مهمی همچون آیپک و مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی از قبیل بنیاد هریتیج، بروکینگز، ‏شورای روابط خارجی آمریکا را بر روی سیاست خارجی این کشور دست کم گرفت. ‏

سطح کلان
از بعد کلان عوامل سطح بین الملل یکی از مولفه های تاثیرگذار بر سیاست خارجی آمریکا به عنوان هژمون ‏است. پس از هزینه های گسترده مشارکت درجنگ های خاورمیانه و افزایش نفوذ چین، راهبرد چرخش ‏استراتژیک به سمت آسیاپاسیفیک مورد توجه مقامات آمریکا قرار گرفت. استفان والت و جان میرشایمر دو ‏رئالیست بزرگ و برجسته بزرگترین رقیب هژمونیک آمریکا در آینده را چالش آمریکا در اوراسیا و ‏آسیاپاسیفیک می دانند. در این راستا پرزیدنت ترامپ همراستا با اوباما غیردوستانه ترین رویکردها را در قبال ‏چین اتخاذ کرد و حتی عبارت « تجاوز بازرگانی به عنف» را در مورد روابط چین با آمریکا به کار برده است. ‏ترامپ گرچه منطق متفاوتی نسبت به اوباما در حوزه سیاست داخلی و خارجی دارد اما دست کم راجع به ‏خاورمیانه او همانند اوباما می خواهد بار اصلی حفظ امنیت منطقه و هزینه های آن را بر دوش متحدان سنتی ‏امریکا قرار دهد. وی در مورد خاورمیانه بر این باور است که « این منطقه یک باتلاق بزرگ است که ایالات ‏متحده باید از آن دور بماند.»‏

سوریه
بحران سوریه بزرگترین منازعه ژئوپلتیکی پس از پایان جنگ سرد است. پس از جنگ سرد، هیچ بحران منطقه ‏ای مانند بحران سوریه بر ژئوپلتیک منطقه ای و بین المللی اثرگذار نبوده است. اهمیت اثرگذاری بحران ‏سوریه چنان است که به باور گروهی، شکل گیری خاورمیانه جدید در گرو روشن شدن تکلیف بحران سوریه ‏است. واشنگتن در دوران ریاست جمهوری اوباما رویکرد سیاسی همراه با نظامی گری کم مایه در بحران ‏سوریه را در دستور کار خود قرار داده بود، این شیوه با توجه به پرشمار بودن تعداد بازیگران در بحران و ‏عدم تمایل به بهره گیری از نیروی هژمون در برابر تصمیمات در پیش گرفته شده بود. ‏
پرزیدنت ترامپ در طی مبارزات انتخاباتی ، هرگونه مداخله در سوریه را رد کرد و اعلام نمود که در پی ‏براندازی رژیم اسد نخواهد بود. وی قبل از پیروزی در انتخابات در توئیتی در 30 اوت 2013 نوشت: « اگر ‏اوباما به سوریه حمله کند و شهروندان بیگناه آن زخمی و کشته شوند، او و آمریکا در چشم دیگران بد جلوه ‏خواهند کرد.». ترامپ چه در جریان انتخابات و چه پس از به دست گرفتن قدرت، آشکارا اعلام کرده بود که ‏اولویت وی در سوریه پیروزی بر داعش است نه نظام حاکم بر این کشور. بنابراین ترامپ نگرانی اصلی خود ‏در خاورمیانه را اسلام افراطی دانست و گفت « تمام اقدامات باید در محور این هدف باشد و هر کشوری که ‏این هدف را دارد متحد ما است.»‏
‏ در این راستا علی رغم فشار متحدان منطقه ای برای تهاجم همه جانبه آمریکا در بحران سوریه، اما این کشور ‏با این تصمیم مخالفت می کرد و تنها در مواقع تاکتیکی حملاتی محدودی را علیه مواضع دولت سوریه اجرا ‏می کرد. در واقع آمریکا در دولت ترامپ نیز موازنه مطلوب منطقه ای را بر محور حفظ نظم هژمونیک در ‏خاورمیانه در لوای کنش غیرمستقیم و در صورت لزوم کنش محدود در متن سیاست خارجی خود پیگیری ‏می کند. ‏

جمع بندی
تصمیم آمریکا در خروج نیروهایش از سوریه را می توان مبتنی بر راهبرد « تجاری سازی امنیت» دانست. ‏یعنی مخالفت با ادامه حضور نظامی آمریکا در نقاطی از منطقه و جهان است که منافع مادی برای آمریکا ‏نداشته و صرفا متضمن هزینه‌های مالی و انسانی باشد. از دیدگاه ترامپ این اقدام به معنای تعهدات بی‌حاصل ‏برای آمریکا و در واقع ادامه سیاست "سواری مجانی" به متحدان این کشور در منطقه است. لذا رئیس ‏جمهور آمریکا خواهان این است که متحدانش تعهدات منطقه‌ای این کشور را برعهده بگیرند و هزینه آن را ‏نیز بپردازند. بنابراین بر اساس چنین راهبردی، خروج آمریکا از سوریه می تواند این پیام را به ایران به عنوان ‏بازیگر مداخله گر در بحران سوریه مخابره کند تا بر گستره عملیاتی خود در این کشور بیفزاید. چنین ‏تصمیمی برای پر کردن این خلاء می تواند زمینه افزایش کارایی تحریم های آمریکا علیه ایران را فراهم کند؛ ‏زیرا که ایران پس از تحمیل تحریم های ثانویه با محدودیت های مالی گسترده ای همراه است و مداخله ‏بیشتر در سوریه به صورت ذاتی خود پرهزینه است. در واقع می توان گفت که سوق دادن ایران به گسترده ‏دایره عملیاتی اش به معنای تلاشی برای فرسایش منابع ایران دانست و علاوه بر این خلأ آمریکا در میدان ‏سوریه به معنی افزایش هزینه‌های تهران در مقابله با داعش است و تمامی اینها در شرایطی است که اسرائیل ‏نیز آزادی عمل بیشتری برای اقدام مستقیم علیه ایران در سوریه پیدا می‌کند.‏

* دانشجوی دکترای روابط بین الملل

نظرات بینندگان