arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰۱۳۵
تاریخ انتشار: ۵۲ : ۱۳ - ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۱

سارکوزی یا اولاند؛ کدامیک برای ایران بهترند؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
روز موعود برای فرانسه فرا رسید. چپ یا راست، هنوز کسی نمی داند آیا با تغییر ریس جمهور وضعیت اقتصادی مردم نیز تغییر خواهد کرد یا نه. اما آنچه که این بار در این دور از انتخابات جلب توجه می کند، کاهش میزان مشارکت فرانسویها است. به نظر می رسد فشارها و تبعات ناشی از بحران اقتصادی و کاهش تولید داخلی آنقدر طبقۀ متوسط را در تنگنا قرار داده و آنها را نسبت به سیاستمداران بدبین کرده که حاضر نشدن در پای صندوق های رأی را تنها راه اعتراض به سیستم فعلی می بینند.

به نوشتۀ روزنامۀ فیگارو از هر چهار فرانسوی یک نفر قصد شرکت در دور اول انتخابات ریاست جمهوری را ندارد که این رقم در مقایسه با دور اول انتخابات سال 2007 از افزایش قابل توجهی برخوردار بوده است.

خبرآنلاین در گفتگویی با پیروز مجتهدزاده، مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی، انتخابات فرانسه، تبعات و پیامدهای قدرت گیری سوسیالیست ها در فرانسه و تأثیر آن بر اروپا را مورد بررسی قرار داده است که در ذیل می خوانید.

روی کار آمدن دولت چپ و یا باقی ماندن راستی ها فرقی به حال فرانسویها دارد؟

نظام های حکومتی اروپا بیشتر بر توازن بین سوسیالیست و کاپیتالیست ها شکل گرفته اند و اصولاً در همین چهارچوب تغییر می کنند. احزاب سوسیالیست و یا کاپیتالیست همانند دوران جنگ سرد بسیار ایدئولوژیک و پرکشش نیستند. تغییر و تحولات فلسفی، جغرافیایی و اقتصادی هر کدام از این احزاب و گرایش ها را در طول چند دهۀ اخیر دستخوش تحولات بسیاری زیادی کرده است. این وضعیت نه تنها در کشورهای اروپایی بلکه در ایالات متحدۀ آمریکا نیز وجود دارد. مثلاً حزب راستگرای جمهوریخواه و یا چپ گرای دمکرات از نظر عملکرد و مدیریت اقتصادی- سیاسی کشور به طرف مرکز تحول پیدا کرده و حرکت می کنند. در بریتانیا نیز وضعیت به همین منوال است. لاجرم امروز بین طیف چپ گرا و راست گرا و در واقع بین سوسیالیست ها و کاپیتالیست ها تفاوتهای مطلق همانند سابق وجود ندارد. به همین دلیل است که وقتی در این کشورها، دولتها تغییر می کنند؛ دولت کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی روی کار می آید نه تفاوتی اساسی در مدیریت اقتصادی کشور و نه در روابط خارجی مشاهده می کنیم.

از سوی دیگر آنچه مسلم است اینکه کاپیتالیسم مطلق به صورتی که ریگان و تاچر در عصر جدید آن را مطرح کردند، در پروسۀ گسترش جهانی شدن، بازار اقتصاد آزاد ظرفیت های خود را نشان داد در حالیکه کارایی و بهره دهی مورد انتظار را کمی از دست داده بود.

اما در طول این مدت جنبه های منفی این سیستم و این نگاه هم خودنمایی کرد و با بروز بحران مالی در اروپا و آمریکا طبیعتاً برخی از احزاب، نظام کاپیتالیستی مطلق را مطرح کردند و از آن طرفداری می کردند اما در نهایت در اقبالشان میان رأی دهندگان تخفیف حاصل شد و این نوسان همیشه تداوم دارد. بدین معنا که در ساختارهای سیاسی در اروپا و آمریکا و اصولاً در دمکراسی ها نوسان میان دو حزب چپ و راست و یا دو حزب کاپیتالیستی و سوسیالیستی بسیار نامحسوس تر از آنچه که در نیمۀ دوم قرن بیستم شاهد بودیم، است.

این فرضیه وجود دارد در صورتی که سوسیالیست ها برندۀ انتخابات فرانسه باشند، روند همگرایی اروپا و اصولاً همصدایی اعضاء در حل بحران اقتصادی دستخوش اختلال خواهد شد. این فرضیه تا چه میزان قابل پذیرش است؟

ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد اما اگر این اتفاق رخ دهد، تفاوت عمل گرایی میان آن دو جریان چندان محسوس نیست که برخی تصور می کنند. سوسیالیست و کاپیتالیست ها در درازای حداقل سه دهۀ اخیر تغییر مواضع بسیار زیادی داشته اند اما در مجموع به سمت مرکز حرکت کرده اند و شباهت زیادی در مدیریت اقتصادی دو گرایش وجود دارد و اختلافات آنها بسیار مختصر است. ممکن است اگر سوسیالیست ها در فرانسه به قدرت برسند، سیاست های متفاوتی را در آغاز کار پیگیری کنند ولی همه آنهایی که با کارکرد عملی نظام های سیاسی جاافتادۀ امروز آشنایی دارند می دانند، این حرارت های اولیه در گذر زمان و نه چندان دراز تعدیل خواهد شد. برای اینکه مکانیزم اقتصادی موجود با گرایش های سیاسی و اقتصادی از نوع جنگ سرد دیگر نه وجود دارد و نه می تواند در تغییر وضعیت موجود موثر باشد.

اگر سوسیالیست ها مانند دوران جنگ سرد قاطع و و متعصبانه اهداف و منافع خود را نشان دهند، طبیعتاً همه چیز سقوط خواهد کرد. من گمان نمی کنم که چنین اتفاقی رخ دهد. برای مثال وضعیت بریتانیا را در نظر بگیرید. پس از سه دوره دولت کاپیتالیستی محافظه کار خانم تاچر و جانشین وی، جان میجر، دولت کارگر نو به رهبری تونی بلر و بعد گوردون براون روی کار آمدند. آنها در ابتدای کار مقداری گرایشات سوسیالیستی ازخود نشان دادند ولی در اندک مدتی شاهد آن بودیم که دولتهای کارگری که مثلاً دولتهای سوسیالیستی هستند به خصوص در زمان بلر حتی از کاپیتالیسم خانم تاچر نیز جلو رفتند. به این دلیل که طبیعت نظام دگرگون شونده و شکل گیرندۀ مدیریت اقتصادی در اروپا و دمکراسی ها به صورتی درآمده که دیگر افراط گرایی و تندروی در آن جایی ندارد و نمی تواند نظام ها را دچار اختلال کند و یا در آن حد تأثیر داشته باشد.

بدیهی است جناح هایی که سالها به دور از قدرت بوده اند در ابتدای کار برخوردهای ایدئالیستی از خود نشان دهند ولی در گذر زمان، واقع گرایی جانشین نگاه ایدئالیستی خواهد شد.

ایران با کدامیک تعامل بهتری خواهد داشت، سارکوزی یا رقیب سوسیالیست او؟

برای ایران هیچ تفاوتی در این مورد وجود ندارد. برای اینکه در دوران بعد از شیراک، لابی یهودی به ویژه در لایه های دولت سارکوزی آنچنان بر سیاست فرانسه غلبه کرد که فرهنگی ضدایرانی-ضداسلامی در سیاست آن کشور تا حدود زیادی ریشه دواند و آن را نهادینه کرد. لذا امروز وضعیت به گونه ای است که اگر کسی بخواهد در فرانسه به قدرت برسد باید مقدار زیادی نمایش های طرفداری از اسراییل و لابی یهودی را در فرانسه برای رأی دهندگان به صحنه بیاورد.

البته در شرایط فعلی این وضعیت مقداری تعدیل در آن حاصل شده است. چون رفتار سارکوزی و دولت وی تا حد زیادی دچار تحول شده است، اما در هرحال در وضعیت فعلی سارکوزی یا اولاند فرقی به حال ایران نمی کند.

به این مسئله نیز باید اشاره کرد که روابط عمومی اتحادیه اروپا و ایران در آخرین مراحلی که شاهد روند مذاکرات استانبول بودیم به آرامش زیادی دست پیدا کرده است. امیدوارم هر دوطرف از فرصت های به وجود آمده نهایت استفاده را ببرند و این آرامش به نتایج مطلوبی برسد. در این مرحله فکر نمی کنم که روی کار آمدن هر کدام از این جریانها تفاوت زیادی برای ایران داشته باشد.
نظرات بینندگان