arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۴۰۳۵
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳

یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۴۸: ماجرای سفیر پاکستان که به خاطر سخن گفتن به نفع ایران برکنار شد

یادداشت‌های اسدالله علم: امشب مهمانی یحیی خان به افتخار شاهنشاه در کاخ گلستان بود. دسته موزیک پاکستانی [هم] بود. طیب حسین، سفیر سابق آنها در ایران که همراه یحیی آمده و ایوب خان به علت اینکه بر علیه اعراب و به نفع ایران درمورد خلیج صحبت کرد او را عزل کرده بود، همراه یحیی خان است. به من می گفت یحیی خان می خواهد به طور خصوصی مطالب زیادی، حتی مشکلات داخلی خودش را با شاهنشاه صحبت کند. [این موضوع را] به عرض شاه برسان، من هم عرض کردم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  
 
«انتخاب» هر شب یادداشت‌های روزنوشت علم را منتشر می‌کند.
 
پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۴۸: صبح به مجلس سنا رفتم. پرزیدنت یحیی خان آن جا نطق کرد. نمی خواستم بروم ولی شاهنشاه امر فرمودند: قطعا برو مبادا به او بربخورد. نطق یحیی خوب بود. سیاست خارجی خودش را تشریح کرد، مقدّمه خوبی گفت و نتیجه خوبی گرفت. مقدّمه اش این بود که ما روی تحولات سیاسی جهان سیاست خارجی خودمان را تعیین می کنیم. همیشه سیاست ما نمی تواند بر یک منوال باشد. ما دشمن و همسایه بزرگی مثل هند داریم و این عامل در تعیین سرنوشت سیاست خارجی ما رل اساسی دارد. بنابراین دوستی ما با چین روی منافع اساسی خودمان است. احیانا از این جهت نیست که از چین بر علیه آمریکا یا شوروی بخواهیم استفاده کنیم. روی همین اصول هم راجع به اهمیت دوستی ایران و پاکستان حرف زد. بعد دیگر شرفیاب نشدم. چند مطلب بود با تلفن به عرض رساندم و جواب گرفتم.
 
امشب مهمانی یحیی خان به افتخار شاهنشاه در کاخ گلستان بود. دسته موزیک پاکستانی [هم] بود. طیب حسین، سفیر سابق آنها در ایران که همراه یحیی آمده و ایوب خان به علت اینکه بر علیه اعراب و به نفع ایران درمورد خلیج صحبت کرد او را عزل کرده بود، همراه یحیی خان است. به من می گفت یحیی خان می خواهد به طور خصوصی مطالب زیادی، حتی مشکلات داخلی خودش را با شاهنشاه صحبت کند. [این موضوع را] به عرض شاه برسان، من هم عرض کردم.
 
آخر شب رفتم دیدن مولای عبدالله... آن قدر خسته بودم که با ایشان تعارفی کردم و منزل آمدم...
نظرات بینندگان