صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

يکشنبه - ۲۳ آذر ۱۴۰۴
کد خبر: ۸۹۹۹۰۵
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۱۶ - ۲۳ آذر ۱۴۰۴
در میان خبرهای منتشرشده در منابع غیررسمی و رسمی که از ابتدای فروردین‌ماه امسال تا اواسط آذرماه منتشر شده، فقط نام و خبر مرگ ۶۲ سوختبر در جاده‌های جنوب سیستان‌وبلوچستان دیده می‌‌شود که از میان آنها ۹ نفر نوجوان بودند، اما به این آمار باید سوختبرانی که در جاده‌های جنوب کرمان، میناب، هرمزگان، بندرعباس و همه جاده‌های استان‌های جنوب شرقی ایران تردد دارند را هم اضافه کرد که نامی از آنها در خبرها وجود ندارد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

هم میهن: در میان خبرهای منتشرشده در منابع غیررسمی و رسمی که از ابتدای فروردین‌ماه امسال تا اواسط آذرماه منتشر شده، فقط نام و خبر مرگ ۶۲ سوختبر در جاده‌های جنوب سیستان‌وبلوچستان دیده می‌‌شود که از میان آنها ۹ نفر نوجوان بودند، اما به این آمار باید سوختبرانی که در جاده‌های جنوب کرمان، میناب، هرمزگان، بندرعباس و همه جاده‌های استان‌های جنوب شرقی ایران تردد دارند را هم اضافه کرد که نامی از آنها در خبرها وجود ندارد.
 
آخرین تصویر از «مدثر» چهارساله در کنار یک آشنای خانوادگی دور است؛ در کنار فیصل، آخرین لحظه زندگی هم در کنار او تمام شد، وقتی که داخل یک خودروی حامل سوخت در مسیر ریمدان در حوالی سنگان‌باهو در شهرستان دشتیاری به خودروی (عارف) که آن هم لبالب از سوخت بود، برخورد می‌کنند و همه‌چیز همان‌جا تمام می‌‌شود و سه نام دیگر به نام‌های سوختبران کشته‌شده در جاده‌ها اضافه می‌شود؛ در جاده‌های سیستان‌وبلوچستان، بندرعباس، کرمان و هرمزگان. 
 
در میان خبرهای منتشرشده در منابع غیررسمی و رسمی که از ابتدای فروردین‌ماه امسال تا اواسط آذرماه منتشر شده، فقط نام و خبر مرگ 62 سوختبر در جاده‌های جنوب سیستان‌وبلوچستان دیده می‌‌شود که از میان آنها 9 نفر نوجوان بودند، اما به این آمار باید سوختبرانی که در جاده‌های جنوب کرمان، میناب، هرمزگان، بندرعباس و همه جاده‌های استان‌های جنوب شرقی ایران تردد دارند را هم اضافه کرد که نامی از آنها در خبرها وجود ندارد. 
 
مدثر، فیصل و عارف هر سه اهل روستای سولدان دشتیاری بودند. ندیم، دهیار جوان روستای سولدان است و تصویر ده‌ها نفر از آشنایان دور و نزدیک خود را به‌یاد می‌آورد، حتی نام آن سوختبری که وقتی هفت‌ساله بود، خبر کشته‌شدنش را شنید: «آن‌موقع که اول یا دوم ابتدایی درس می‌خواندم، یک‌نفر که می‌خواست گازوئیل ببرد، همان‌جا که می‌خواست گازوئیل را پر کند، گیر می‌کند و می‌سوزد. اسم‌اش دادرحمان بود، او هم سوخت.»
 
این تصویر را همه اهالی استان‌های جنوب شرقی به چشم دیده‌اند؛ تصویر یک خودروی سوخته رهاشده در کنار جاده‌ها. یکی از این سه‌نفر 27 ساله بود، یک‌نفر دیگر 30 ساله و یکی‌دیگر هم 25 ساله: «بیشتر اهالی روستای ما گازوئیل‌کش ‌هستند و سواد هم دارند. بعضی از هم‌کلاسی‌های خودمان که لیسانس دارند هم همین کار را می‌کنند. برای کار جای دیگری رفتند، آزمون دادند، قبول نشدند و رفتند دنبال گازوئیل‌کشی. 14-13 ساله که بشوند، می‌روند گازوئیل‌کشی. اول شاگردی می‌کنند و بعد پشت فرمان می‌نشینند؛ یعنی اول کنار راننده می‌نشینند و بعد خودشان پشت فرمان می‌نشینند.
 
از همان زمانی که درس‌شان را رها می‌کنند، شغلی که پیدا نمی‌شود، می‌روند دنبال گازوئیل‌کشی.» در روستای سولدان تا وقتی آب بود، کشاورزی هم بود، اما حالا «آب برای خوردن هم نیست؛ چه برسد کشاورزی کنیم. این جوان‌ها هم مجبور می‌شوند که بروند طرف سوختبری و گازوئیل‌کشی. ما شاهد این هستیم که هرروز این اتفاق می‌افتد. در روستاهای همسایه و هم‌جوار ما هم این اتفاق زیاد رخ می‌دهد که جوان‌هایشان را برای سوختبری از دست داده‌اند. این کار درآمد هم ندارد، نمی‌دانم چرا می‌روند؟ سرمایه‌ای ندارند که؛ برای یک لقمه نان می‌روند.»
 
فاصله سولدان تا مرز کلوکی و خاک پاکستان 30 کیلومتر هم نمی‌شود؛ مرزی که تا پیش از بسته‌شدن، مسیر اصلی سوختبری روستاهای نزدیک آن بود، اما حالا که مرز را بسته‌اند، سوخت را پشت ماشین‌ها می‌برند دریا. ندیم می‌گوید ما به آن می‌گوییم «اور»، همان مرز ریمدان است. فاصله‌اش کمی بیشتر است. آن مرز کلوکی قبلاً کوهستانی و شن بود. این مرز جدید بیشتر آسفالت است و کمی از آن خاکی است. چندروز پیش یکی‌دیگر هم در همین مسیر فوت کرد، ولی نسوخت. این سوخت‌ها را با قایق به‌طرف پاکستان می‌برند.»
 
آن کودک شش‌ساله که نام‌اش مدثر بود و در ماشین آشنای دورشان، یعنی فیصل نشسته و سوخته بود، فرزند «لیاقت» بود؛ معتمد روستا که حالا تعریف می‌کند: «در سولدان شغلی نداریم، فقط سوختبری و کشاورزی. موز کشت می‌کردیم که آب سد (پیشین) تمام شد. باغ‌های موز کم‌کم در حال ازبین‌رفتن‌اند و مجبوریم به سوختبری. هرروز سانحه، تصادف و سوختگی است. به خدا هیچ راهی نداریم که سوختبری را کنار بگذاریم.» ماشینی که خواهرزاده‌اش، فیصل، راننده آن بود و پسر کوچک‌اش مدثر هم در آن نشسته بود، متعلق به خودش بود.
 
آخرین‌باری که یک‌نفر دیگر از همین روستا جانش را در جاده‌ها و پشت فرمان یک خودروی حامل سوخت ازدست‌داد، 13 آذرماه بود. از میان چهار نفری که برای سوختبری رفته بودند، دوست‌محمد جانش را ازدست‌داد و عبدالرحمان، دوشنبه و عارف با بدن‌هایی مجروح برگشتند. این را فاروق 32 ساله، اهل همین روستا تعریف می‌کند که خودش تا دو سال پیش سوختبری می‌کرد، اما حالا در چابهار در یک رستوران سنتی کار می‌کند و پنج فرزند دارد.
 
فاروق هم روایت مشترکی با ندیم، دهیار روستا دارد: «ما به‌دلیل مرزنشینی مجبوریم سوختبری کنیم؛ دیگر کاری در روستایمان نداریم. آبی برای کشاورزی نداریم. آب برای خوردن نیست.» فاروق تا کلاس پنجم درس خواند و بعد از آن سوختبر شد، مثل باقی پسرهای روستا: «13-12 سالمان که می‌‌شود سوخت‌بری می‌کنیم. هربچه‌ای که باشد، حتی اگر پدرش نباشد، با عمو یا یک مرد دیگر رانندگی می‌کند.
 
بیشتر همکلاسی‌هایم سوختبری می‌کردند. در همین روستا در هر خانه‌ای از 10 نفر، 8 نفر سوختبری می‌کنند. به‌نظرم یک قبرستان پر از همین سوختبرهاست. از باهوکلات تا نگور، هرجا قبرستانی باشد، اکثرشان سوختبرند. همه مرزها بند (بسته) است و الان از جاده ساحلی گازوئیل را می‌برند آن‌طرف. اول با ماشین، بعد با قایق به سمت پاکستان.»
 
بنزین و گازوئیل درازای دلار و روپیه
 
مدتی پیش منصور بیجار، استاندار سیستان‌وبلوچستان،  در نشستی با علما، معتمدان و ریش‌سفیدان شهرستان‌های سراوان و گلشن، تاکید کرده بود: «مردم استان قاچاقچی نیستند؛ محدودیت در سرمایه‌گذاری و کمبود فرصت‌های اقتصادی باعث‌شده تا بخشی از مردم به شغل‌های غیررسمی روی بیاورند. طرح رزاق با هدف ساماندهی سوخت و ایجاد درآمد پایدار برای مردم اجرا شده است، این طرح با نظارت نهاد‌های قانونی اجرا می‌‌شود و منابع حاصل از آن در پروژه‌های عمرانی و زیربنایی سیستان‌وبلوچستان هزینه خواهد شد.
 
اجرای طرح‌های ساماندهی سوخت باید با دقت و به‌صورت تدریجی انجام شود تا مردم آسیب نبینند.» حالا دانش دادالله‌زهی، دبیر و فعال اجتماعی در ایرانشهر می‌گوید اولین دلیلی که کودکان، نوجوانان و جوانان به‌سمت سوختبری می‌روند، این است که این شغل بسیار در دسترس آنهاست و تفاوت قیمت سوخت بین ایران و پاکستان بسیار زیاد است: «برای مثال اینجا یک گالن 20 لیتری در پمپ بنزین با قیمت هر لیتر بنزین سه‌هزار تومان، درنهایت روبه‌روی همان پمپ بنزین، 460 هزار تومان می‌فروشد.
 
همان فردی که این گالن بنزین را 460 هزار تومان خریده است، آن را به آدم‌های عادی 650 هزار تومان می‌فروشد؛ یعنی کسانی که بخواهند بنزین آزاد بزنند، باید آن را لیتری 31 تا 32 هزار تومان بخرند؛ دقیقاً 11 برابر. آنهایی که به‌سمت مرز می‌برند، با همین میزان تفاوت قیمت‌ها، پولی که از آن سمت به روپیه و دلار دریافت می‌کنند، چندین‌برابر است.»
 
دادالله زهی می‌گوید یکی از اصلی‌ترین معضل‌ها، همین بی‌ارزش‌بودن پول ملی است: «آن کودکی که سوختبری می‌کند، می‌گوید یک‌هفته وقت می‌گذارم، بار گازوئیل را تهیه می‌کنم و 20 میلیون تومان درآمد دارم. بعضی‌ها مستقیم بار را تا مرز می‌برند و برخی هم در مسافت‌های کوتاه می‌برند و به بارانداز تحویل می‌دهند.
 
درصورتی‌که یک کارمند فوق‌لیسانس دارای شغل رسمی با سابقه‌ای به‌اندازه من، یعنی 19 سال، حدود 25 میلیون تومان دریافتی دارد. آن کودک می‌گوید اگر بروم کارمند و کارگر بشوم، ماهیانه 19 تا 20 میلیون تومان به‌دست می‌آورم، ازطرف‌دیگر می‌توانم ماهیانه 80 تا 100 میلیون درآمد داشته باشم؛ به‌همین‌دلیل آن خطر را به‌جان می‌خرد.»
 
سیستان‌وبلوچستان و کرمان، وسیع‌ترین استان‌های کشورند و جوان‌ترین جمعیت کشور را دارند اما هیچ کارخانه، شهرک صنعتی و صنعتی ندارند؛ این بخش دیگری از دلایلی است که از نگاه دادالله‌زهی باعث تمایل کودکان و نوجوانان به سوختبری شده است: «در همه حوزه‌ جنوب استان، یک کارخانه بافت بلوچ داریم که قبلاً دو هزار نیرو داشت، اما حالا به‌جای توسعه، به 200 تا 300 کارگر رسیده است. کسانی که سمت سوختبری و شغل‌های کاذب نمی‌روند هم برای کارگری به رفسنجان، بم، یزد، اصفهان و شهرهای دیگر برای کارگری فصلی در کارخانجات، باغ‌ها و مزارع می‌روند و با هزاران توهین، تحقیر و مشکلات فرهنگی در این مناطق کار می‌کنند؛ یعنی  شرایط مناسبی هم برای کسانی که به حقوق کارگری و کارمندی قانع‌اند، فراهم نیست.» 
 
سومین دلیلی که این فعال اجتماعی آن را عامل تمایل دانش‌آموزان به سوختبری می‌داند، وضعیت آموزشی استان است؛ در مطالعه «فرآیندهای تولید و بازتولید بازماندگی از تحصیل در استان سیستان‌وبلوچستان» که توسط آرش حیدری،‌ مریم صداقت و علی میرزایی در سال 1399 انجام شده است، دلایل این موضوع بررسی شده است.
 
طبق این مطالعه؛ سطوح ساختاری و زمینه‌ساز مثل پهنه جغرافیایی، فقر و محرومیت شدید، زمانی‌که با فرآیندهای فرهنگی میان‌برد همچون مردسالاری، فرقه‌گرایی، قبیله‌گرایی، نفوذ قدرت‌های محلی و زمینه‌های خرد همچون نگرش‌های منفی و بحران در احساس اعتماد و گستردگی خانواده تلاقی می‌کند، چرخه‌ای پدید می‌آید که منتج به بازماندگی می‌شود. عناصر مختلف این چرخه یکدیگر را تقویت می‌کنند و زمینه را برای بروز بازماندگی و دیگر بحران‌های هم‌ارز فراهم می‌کنند. 
 
دادالله‌زهی هم به‌عنوان فعال اجتماعی و فرهنگی استان سیستان‌وبلوچستان درباره تاثیر ساختار آموزشی بر ترک تحصیل دانش‌‌آموزان و درنتیجه اشتغال آنها در زمینه سوختبری توضیح می‌دهد. او می‌گوید تعداد کم مدرسه در استان، یکی از این مشکلات است: «ما در بسیاری از روستاها همچنان مدرسه نداریم. اگر یک مدرسه ابتدایی در روستا وجود داشته باشد، دانش‌آموز برای تحصیل در مقاطع متوسطه اول و دوم باید ده‌ها کیلومتر دورتر از روستایشان برود. علاوه بر این، تعداد خوابگاه‌ها هم بسیار کم و ناکافی است.
 
آنهایی که ساخته شده‌اند هم سرانه اندکی دارند. سال گذشته که این موضوع را بررسی می‌کردیم، متوجه شدیم سرانه هر دانش‌آموز در این خوابگاه‌ها، روزانه 10 هزار تومان بود. با این رقم باید نان، صبحانه، قند، چای، ناهار و شام او از شنبه تا چهارشنبه تامین شود. درحال‌حاضر همه مدارس دولتی سیستان‌وبلوچستان به مدارس غیرانتفاعی تبدیل شده‌اند و خانواده کودک باید برای کتاب، کلاس و خوابگاه هزینه کند؛ در این شرایط چون شرایط اقتصادی خانواده‌ها نامساعد است، دانش‌آموز مجبور به ترک تحصیل می‌‌شود و به‌سمت سوختبری می‌رود.»
 
طبق آماری که خبرگزاری مهر در تاریخ 12 شهریورماه امسال منتشر کرده است، شمار بازماندگان از تحصیل در این استان بیش از ۱۰۰ هزار نفر برآورد می‌شود؛ عددی‌که به‌دلیل دشواری‌های شناسایی ازجمله نداشتن شناسنامه، ثبت‌نشدن اطلاعات بسیاری از دانش‌آموزان در ثبت‌احوال و حضور اتباع بیگانه غیرمجاز، عدد دقیقی نیست و کمتر از واقعیت است.
 
به تفکیک مقاطع، حدود ۴۰ هزار کودک ابتدایی (۳۳ درصد از کل)، بیش از ۳۳ هزار نفر در متوسطه اول (۲۷ درصد) و نزدیک ۴۰ هزار نفر در متوسطه دوم ( ۳۳ درصد) از چرخه آموزش در سیستان‌و‌بلوچستان بازمانده‌اند. آنطور که مدتی‌پیش معاون حقوق عامه دادستانی سیستان‌وبلوچستان گفته است، «علت اصلی بازماندگی از تحصیل، به‌ویژه در پنج‌سال اخیر، بیش از هرچیز به مشکلات معیشتی خانواده‌ها بازمی‌گردد؛ درحالی‌که دانش‌آموزان علاقه فراوانی به ادامه تحصیل دارند.»
 
داد‌الله‌زهی می‌گوید آمار ترک تحصیل در استان بسیار بالاست؛ بااین‌حال ریزش‌ها در مدارس خاص به‌دلیل مسائل اقتصادی و فرهنگی کمتر است، اما در برخی مدارس عادی دولتی به‌خصوص هنرستان‌ها، سطح ریزش وحشتناک است: «در شهرهای مختلف استان، این آمار بسیار متفاوت است. در زاهدان و ایرانشهر که کمی از مرز دورتر و فرهنگی‌تر هستند این ریزش‌ها کمی پایین‌تر است، اما هرچه به‌سمت مرز می‌رویم، دشتیاری و سراوان و... آمار ترک تحصیل‌ بسیار بیشتر است.
 
یکی از دلایل دیگر، مرز است که می‌تواند فرصتی بسیار عالی برای مردم منطقه باشد، اما استفاده‌نکردن از آن باعث‌شده که فقط برای سوختبری مورد استفاده قرار گیرد. همین دانش‌آموزان به‌جای اینکه سوختبری کنند، می‌توانستند محصولات دامداری و کشاورزی را به پاکستان، افغانستان و عمان صادر کنند؛ روندی که می‌توانست به کاهش معضل سوختبری کمک کند.
 
مدارس سمپاد، نمونه دولتی و دبیرستان‌های وابسته به دانشگاه‌ها نیز در این استان بین 12 تا 30 میلیون تومان شهریه دریافت می‌کنند؛ رویه‌ای که کاملاً برخلاف علت تاسیس آنها یعنی حمایت از دانش‌آموزان مستعد بی‌بضاعت است: «با حساب همه هزینه‌ها، هر خانواده سالیانه باید برای فرزند خود بیش از 50 میلیون تومان هزینه کند، اما از عهده آنها برنمی‌آید. درنهایت این دانش‌آموز با وجود استعدادی که دارد، مجبور می‌‌شود درس را رها کند، ابتدا در کنار یک راننده به‌عنوان کمک‌راننده بنشیند و مسیرهای مختلف سوختبری را برای روزی 500 هزار تا یک‌میلیون تومان یاد بگیرد. بعد از آن می‌تواند یک ماشین قسطی تهیه و به او اعتماد کند و به راننده تبدیل شود.»
 
او توضیح می‌دهد که در برخی موارد هم سوختبری و تکدی‌گری به‌طور سازمان‌یافته دیده می‌شود: «در دوره‌ای دلایل آمار بالای تکدی‌گری و سوختبری را بررسی کردیم، درنهایت به جایی رسیدیم که دیدیم فردی، یک ساختمان را اجاره کرده و همه متکدیان برای او کار می‌کردند؛ کودکانی که اهل بنگال، هند، پاکستان و حتی ایران بودند. این رویه را همان چندسال پیش در زمینه سوختبری هم دیده بودیم.»
 
«یا دار، یا تویوتای خط‌دار»
به آمار همه سوختبرهای کشته در جاده‌ها، باید تعداد مسافران عادی را هم اضافه کرد که در برخورد با خودروی آنها سوخته‌اند. 23 آبان‌ماه امسال، برخورد یک وانت سوختبر با یک خودروی پژو 405 در جاده قلعه‌گنج به رمشک و برخورد یک دستگاه پراید با این وانت، باعث مرگ 13 نفر شد؛ شاهدان ماجرا دیده بودند که «شعله‌های آتش به‌قدری شدید بود که هیچ‌یک از سرنشینان خودروها نتوانستند جان خود را نجات دهند». مرتضی خیرزاده، فعال فرهنگی اهل کرمان است و بعد از این حادثه کارزاری برای پایان‌دادن به این چرخه ثبت کرده است.
 
او می‌گوید به‌واسطه سوختبری، جان سوختبر و مردم عادی در خطر است و خانواده‌های زیادی نگران تردد در مسیرهای جنوب کرمان ‌هستند: «ما سه دانش‌آموز داشتیم که به‌دلیل همین تصادفات، در خودرو سوختند. از ابتدای امسال تا امروز شاید در همین منطقه 200 نفر در این تصادفات جان خود را ازدست‌داده‌اند. ما فقط مسیر  قلعه گنج تا رمشک را می‌بینیم اما سردشت، بشاگرد، میناب، کهنوج، جیرفت و همه جنوب شرق کشور درگیرند. در بلوچستان هم جوان‌های زیادی را به‌دلیل سوختبری از دست می‌دهیم.
 
بسیاری از آنها علاقه زیادی دارند که پولی دست‌شان برسد و یک وانت سایپا بگیرند و این کار را شروع کنند. بسیاری از آنها هم از تحصیل بازمانده‌اند و اگر جلوی آن گرفته نشود، به آسیب بزرگتری تبدیل می‌شود. دانش‌‌آموزانی که ترک تحصیل می‌کنند ابتدا کارگر دیگران می‌شوند. کسانی هستند که 10 تا 12 خودرو دارند و جوانان و نوجوانان برای آنها سوختبری می‌کنند. خانواده‌ها هم نگرانند که فرزندشان وقتی به مرز می‌رود، می‌تواند برگردد؟ مثل این است که با یک بمب زندگی می‌کنند.»
 
او می‌گوید از سال 1392 بیشتر شاهد سوختبری در این منطقه است: «از این‌سال به‌بعد آمار مشغول‌شدن به این کار بسیار زیاد است. این موضوع هم فقط به شرایط اقتصادی برنمی‌گردد؛ بعضی از‌ آنها می‌خواهند به‌سرعت پول زیادی به‌دست بیاورند، در غیر این‌صورت فرصت‌هایی برای کشاورزی نیز وجود دارد، اما چون این راه بازدهی بیشتری دارد، تصمیم می‌گیرند که به سوختبری مشغول شوند. آمار ترک تحصیل هم در این منطقه بسیار بالاست. شعارشان این است که (یا دار، یا تویوتا خط‌دار)؛  یعنی فکر می‌کنند درنهایت باید  به این کار مشغول شوند.»