پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : روزنامه روزنامه خراسان نوشت: برخی جریانات و چهرههای سیاسی که رفتار و کنشهایشان در ماههای اخیر با توصیههای آشکار رهبری همخوانی نداشته، تلاش میکنند تصمیمات اخیر خود را مبتنی بر برداشت شخصی از مواضع رهبری توجیه کنند.
نمونههای این ادبیات جدید کم نیست. از تعابیری نظیر این صحبت حمید رسایی که گفته بود : «من ضبط صوت رهبری نیستم، بلکه تبیین کننده سخنان ایشان هستم»، گرفته تا این گزاره که کامران غضنفری نماینده مردم تهران در مجلس گفته بود : «چیزهایی هست که رهبری به زبان نمیآورند اما ما میدانیم خواست ایشان چیست»، همگی نشانه یک تغییر معنادار در شیوه نسبتسازی سیاسی با جایگاه رهبری است. تغییری که در ظاهر، خود را وفادارانه معرفی میکند اما در عمل، پرسشهای جدی درباره مرز میان تبعیت، تبیین و تفسیر به رأی ایجاد میکند.
مسئله اصلی در این میان، نه اختلافنظر سیاسی است و نه الزام جریانهای مختلف به اجرای مو به موی توصیههاست. جمهوری اسلامی، همواره میدان تنوع دیدگاهها و اختلافنظرهای درونگفتمانی بوده و هیچگاه از سیاستورزان نخواسته است که به نسخهای واحد و مکانیکی عمل کنند. اما آنچه محل تأمل است، رفتار جریانی است که همواره خود را انقلابیتر و نزدیکتر به رهبری معرفی میکند، اما در بزنگاههای مهم، توصیههای علنی و شفاف را نادیده میگیرد و در عوض، به استنباطهای شخصی از سخنان ناگفته متوسل میشود.اگر توصیهها روشن بودهاند، چرا در عمل خلاف آنها رفتار شده است؟
اگر حمایت از دولت، پرهیز از دوقطبیسازی و جلوگیری از التهاب اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته، چگونه میتوان کنشهایی را که عملاً به تشدید شکافها و تضعیف سرمایه اجتماعی میانجامد،ذیل عنوان خواست رهبری بازتعریف کرد؟ درچنین وضعیتی، تبیین از جایگاه یک وظیفه روشنگرانه خارج و به سازوکاری بدل میشود که بار مسئولیت تصمیمات پرهزینه را از دوش کنشگران سیاسی برداشته و به سطحی بالاتر منتقل میکند.
تبیین، در معنای واقعی خود، مستلزم فهم دقیق سخن، التزام عملی و پذیرش هزینههای تصمیم است. اما وقتی تبیین به استنباط شخصی فروکاسته شود، دیگر نه روشنگری است و نه وفاداری به اصل آن پیام، بلکه نوعی تصاحب مرجعیت محسوب میشود. نسبت دادن تصمیمات پرهزینه، خطاهای محاسباتی یا رفتارهای جنجالی به صحبت های ناگفته رهبری، در واقع تلاشی برای سپر کردن جایگاه رهبری در برابر نقد سیاسی است. اقدامی که ناخواسته، همان جایگاه را در معرض هزینههای اجتماعی قرار میدهد.
جریان مدعی انقلابیگری، بیش از دیگران موظف است نشان دهد چگونه میتوان با عقلانیت، مسئولیتپذیری و درک واقعیتهای میدان، برای رهبری بسط ید ایجاد کرد، نه آن که با حاشیهسازی و تندروی، عرصه تصمیمگیری را پرهزینهتر کند. بسط ید، محصول رفتار مسئولانهای است که با درک شرایط، محاسبه هزینهها و پرهیز از التهابآفرینی، امکان تصمیمگیری مؤثرتر و کمهزینهتر را برای رهبری فراهم میکند.تجربههای تاریخی و معاصر نیز گواه همین واقعیت است.
شخصیتهایی چون شهید قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرا...، نه با ادعای فهم سخنان ناگفته رهبری، بلکه با دقت، انضباط سیاسی و التزام عملی به چارچوبهای کلان، به چهرههایی تبدیل شدند که عملاً میدان عمل رهبری را گسترش دادند. آنها مسئولیت تصمیمات خود را پذیرفتند و هرگز تلاش نکردند اشتباه یا هزینهای را به نام رهبری ثبت کنند.