پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : همواره يكي از چالشهاي اساسي كه مذاهب مختلف با آن دست و پنجه نرم كرده و سعي در زدودن آن از چهره خود دارند، آسیبهایی است كه تفکرات افراط گرایی مذهبی به اصل دین وارد كرده و ميكنند و اين آسيب ميتواند تا جايي پيش رود كه اصل دين را مورد خدشه قرار داده و با ايجاد گمان هاي مختلف، جوامع را به انحراف و انحطاط بكشاند.
در اين زمينه دکتر عماد افروغ، از نمایندگان طیف اصولگرا در دوره پیشین مجلس ایران که فعالیت های دانشگاهی را به پست های سیاسی ترجیح می دهد و در دانشگاه تربیت مدرس تهران به تدریس جامعه شناسی مشغول است، با ارائه تحلیلی، تفسير غلط از دین را موجب از دست رفتن شجاعت و نقادی مردم و فراهم شدن زمينه افراطگرايي ديني می داند و شرایط موجود را با اتفاقات دوره قرون وسطی قابل قیاس خوانده و پیش بینی می کند در صورت انجام نشدن مراقبت های لازم در معرض این اتفاق مجدد هستیم.
دکتر عماد افروغ در گفت و گو با خبرنگار شفقنا درباره دلایل به وجود آمدن افراط در ادیان به ویژه دین اسلام بیان می کند: افراط برميگردد به اينكه ما قدرت لايهبندي ابعاد شناختي، اعتقادي، احكامي و اخلاقي را از دست ميدهيم؛ مثلا از بين سه لايه احكام شرعي، اخلاقات و اعتقادات يا ابعاد شناختي متوجه نميشويم كدام فضل تقدم بيشتري دارند؛ اين اشتباه و غلط، كاري نيست كه توسط دين صورت گرفته باشد بلكه خلطي است كه از سوي طرفداران و متوليان ديني صورت گرفته است.
او با اشاره به اینکه انبیا در روش تربيتي دچار اين مغالطه نبودند، توضیح می دهد: براي آنها گام اول، ابعاد اعتقادي و شناختي در كنار توجه به مباني عقلي و اخلاقي بود و از اين منظر مبحث احكام جلوه ديگري پيدا كرده است؛ علاوه بر اين لايهبندي، يك لايهبندي عطف به جذب مخاطب است وگرنه اينها كه در ماهيت تعارضي ندارند، مهم اين است كه در شيوه تربيتي، اجتماعي و سياسي ما كدام تقدم رتبي پيدا ميكند و كدام اولويت پيدا ميكنند. اگر ما اين اولويتها را متوجه نشويم هم روح دين را از دست ميدهيم و هم دچار افراطگري ميشويم.
این استاد دانشگاه در ایران، بيتوجهي به قابليت فرد مخاطب و كرامت و عزت او و بيتوجهي به احكام و بيتوجهي به عقل و قدرت فهم مخاطب و توجه ظاهرگرايانه به دين را از عوامل جدي افراط در دين عنوان و بیان می کند: ما در ادبيات ديني خود از اينها به عنوان اشعريون يا اخباريون ياد ميكنيم. اشعريون در اهل سنت و اخباريون در اهل تشيع؛ اين دو دسته صرفا به ظاهر دين توجه ميكنند تا جوهر دين و بيشتر نگاه تكليفگرا به انسان دارند نه حقگرا. انسان نزد آنها قدر و منزلتي ندارد و آنها فقط بايد مقلد باشند و تقليد كنند درحالي كه قرآن به انسان حرمت مينهد و با او گفتوگو ميكند و به او شخصيت ميدهد و او را به تدبير و تعقل دعوت ميكند و از او ميخواهد كه بنگرد و ببيند و گوش دهد و مفهوم اوالالباب را به كار ميبرد و اوالالباب كساني هستند كه گوش شنوا دارند و اهل تفكر هستند و حسب استعداد از بين اقوال مختلف بهترين قول را انتخاب ميكنند.
این جامعه شناس یادآوری می کند: گاهی وقت ها ما با اسم خدا كار غيرخدايي ميكنيم، اين ترجماني از يك نگاه غيرتوحيدي است و ميتواند منتج به افراط شود؛ چيزي كه با سيره نظري و عملي بزرگان دين و با توصيههاي برهاني مخالفت و مغايرت دارد.
افروغ معتقد است: هرچه از لايههاي شناختي و اعتقادي به سمت لايههاي رفتاري و منفكي دين نزديك ميشويم به ميزاني كه بر بعد رفتاري و منفكي تاكيد ميكنيم بستر را براي افراط و دعواي تودهها فراهم كرده ايم و هر چه از اين لايهها به سمت ابعاد شناختي و اعتقادي برويم دعوا را به گفتوگو تبديل كرده ايم و در زمان گفتوگو پاي علما و فيلسوفان به ميان ميآيد و عالمان بحث ميكنند و دليل ميآورند و سعي ميكنند دعوا را به آشتي تبديل كنند.
این استاد دانشگاه با یادآوری اینکه عالمان بهتر از تودهها ضرورت هاي زماني و مكاني را فهم ميكنند می گوید: اگر عالمان هم تودهاي شوند، تفرقه و افراط مضاعف ميشود و نفس اين افراط و دعوا يك امر غير ديني است ولو اينكه لعاب ظاهر ديني داشته باشد حالا در هر نظامي و زمينهاي و فضايي ميتواند ميزان و گسترهاي از اين وضعيت نمود داشته باشد.
او این وضعیت را درباره ایران چنین توضیح می دهد: در جامعه ایران به دليل بافت ايدئولوژيك حكومت، خطري كه وجه دينداري موجه و قابل قبول را تهديد مي كند، خطر سياست زدگي و استفاده ابزاري از دين هم است.
افروغ نتیجه اینکه دين در جاي خود قرار نگيرد و تفسيري غلط از آن شود را گرفته شدن قدرت انتخاب، اختيار، شجاعت، نقادي و امر به معروف و نهي از منكر از مردم نسبت به حاكمانشان، فراهم شدن زمينه افراطگرايي ديني، ایجاد بستري براي توجيه ديني رفتارهاي غلط و شکل گرفتن مقدمهاي براي فرار مردم از حكومت در كوتاه مدت و از دين در درازمدت می داند و نسبت به آن هشدار می دهد
استاد دانشگاه تربیت مدرس، این موضوع را با اتفاقي كه در قرون وسطا رخ داد قابل مقایسه می داند و معتقد است که در معرض اين اتفاق مجدد هستيم مگر اينكه مراقبتهاي لازم صورت گيرد. البته او به این مراقبت ها امیدوار نیست و می گوید: برداشت من اين است، آن طور كه بايد و شايد مراقبتي صورت نميگيرد؛ اين مراقبت بايد از سوي صاحبان قدرت، نهادهاي ديني، روشنفكران متعهد و كساني صورت گيرد كه به هر حال زمامدار اصلي حكومت و مراقبان مبناي حكومت اسلامي محسوب ميشود.