arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۳۷۴۶۸
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۲۰ - ۲۸ آبان ۱۳۹۴

سفرنامه عاشورا

*غلامعلی رجایی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
ورودم از فرودگاه به مهمانسرای ستادبازسازی عتبات- شاخه نجف- ساعت حدود یازده شب بود. مکانی نزدیک صافی صفا درغرب حرم حضرت امیر که پیاده از آنجا تا حرم حداکثر ده دقیقه راه است.

ترجیح دادم شام نخورم.مردد ماندم چند ساعت بخوابم  و سحر به حرم بروم یا اینکه شرط ادب اقتضا می کند بدون اینکه بخوابم به حرم مشرف شوم ودوباره پس اززیارت به مهمانسرا برگردم وپس از استراحتی کوتاه دوباره برای نماز جماعت صبح به حرم بروم .

ریسک این تصمیم خیلی بالا بود.آدمی که حدودساعت سه می خوابد غالبا نمی تواند ساعت چهار دوباره بلند شود و به حرم برود . غسل سریع زیارتی کردم وبه حرم مشرف شدم .درحرم هنوز مردد بودم ، برگردم یانه تا صبح بمانم . تصمیم گرقتم تا سحربمانم وخواب را بگذارم برای بعد ازآفتاب!

دراین دو دلی ها آدم بهتراست جنبه دنیایی مساله را رها کند وبچسبد به جنبه ی آخرتی تصمیم یا عمل خود.حتی اگر شده به نفسش وعده بدهد ! من هم به نفسم که می گفت توخسته ای وبه خواب نیازداری  وببین دیگران هم خوابیدند وعده دادم که بلافاصله پس از نماز صبح به مهمانسرا برمی گردم واستراحت می کنم! باید سرنفس را کلاه گذاشت ومثل بچه با وعده دادن به او- البته وعده صادقانه- اورا باخود همراه کرد! والاچموشی می کند.

چه بسا بعضی درچنین مواقعی باخود استدلال می کنند که بهتراست بخوابند  وصبح سرحال به حرم بروند ولی  نمازشان هم قضا شود.

نیمه شبها حرم جناب امیر صفای خیلی خاصی دارد تقریبا خلوت میشود.

وقتی می خواهم به حرم وارد شوم به اولین درکه می رسم برخاک می افتم وآستان می بوسم این اذن ورود من است.

داخل هم که می شوم تا از ایوان طلا به کنار ضریح مشرف شوم غالبا به زمین می افتم وعتابه در را می بوسم. گاهی وسط ایوان طلا روبه ضریح به سجده می روم. درسجده مکثی می کنم واینگونه از حضرت اذن  ورودی دیگر می گیرم.

هذه جنات عدن فادخلوها خالدین!

رسم همیشگی من این است که  در حرم حضرت ،زیارت امین الله  و زیارت جامعه را می خوانم.

هروقت به حرم  حضرت امیر علیه السلام مشرف می شوم پس از زیارت ایشان وجناب آدم ونوح از  پشت سر حضرت به بالاسر حضرت که می گویند سربریده سیدالشهدا درآنجا دفن شده است اشاره می کنم وزیارت مختصر ابا عبدالله را قصد می کنم همانگونه که امام صادق دراین مکان چنین می کردند .

از امام خمینی آموخته ام که به احترام محل دفن سر مطهر حضرت سیدالشهدا به بالاسرقدم نگذارم و از کنار آن رد شوم.

درروایتی دیدم امام صادق درسفر به حیره دراطراف نجف به کسی بنام یزید بن عمر گفت:آیا می خواهی به وعده ای که به توداده ام عمل کنم وقبرامیرالمومنین رابه تونشان بدهم؟ .وی گفت:آری .امام سوار شد واسماعیل فرزندش نیزکه باوی بود سوار شد. رفتند تا از تلی گذشتند ومیان نجف وحیره کنار تل سفیدی فرودآمدند .حضرت نماز خواند واین دو هم نماز خواندند .حضرت به اسماعیل گفت: برخیز و برجدت حسین بن علی سلام کن. یزید بن عمرگفت: فدایت شوم مگرامام حسین درکربلا نیست؟ امام فرمودند: بله اما هنگامی که سر مبارک آن حضرت را به شام می بردند یکی از شیعیان ما آن را مخفیانه برد وپهلوی امیرالمومنین دفن کرد. (بحارالانوار /ج45/ص 178 به نقل از کامل الزیارات ص 34 وکافی ج 4 ص 571)

در روایتی دیگر همچنین آمده که وقتی سرمطهر از دمشق به کوفه بازگشت این زیاد از ترس شورش مردم دستورداد آن را از کوفه ببرند ودرکنار قبر امیرالمومنین دفن کنند.(بحارالانوار /ج 45/ ص 178)

 پس از اتمام زیارتها 8 رکعت به نیت نماز زیارت جناب امیر و جناب آدم و جناب نوح و حضرت سیدالشهدا می خوانم .

هر وقت درحرم حضرت امیر مشرف می شوم تا می توانم به نیابت والدین وصاحبان حق وفرزندان ودوستان وسفارش کنندگان زیارت امین الله را می خوانم و پس از هر زیارت دو رکعت نماز تحیت زیارت و ثواب آن را هدیه می کنم به کسی که برای او زیارت خوانده ام.

همیشه در صدر زیارتهایم و اولین ورودم به حرمها نیابت ازآقا ومولایم امام زمان است و زیارتهای بعدی برای پدر ومادرم وبعد عرفایی همچون مرحوم امام مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی، سیدهاشم حداد، آقاسیدعلی قاضی و شیخ جعفرآقای مجتهدی وعارف بزرگی که در دزفول است وبه من مددهای روحی خاصی می رساند که عمرش دراز باد.

گاه هم به نیابت جناب زینب زیارتی می کنم وگاه به نیابت امام رضا وائمه مدفون درسامرا وکاظمین.

درهرزیارت بطور خاص برای آقای هاشمی ومهندس موسوی وجناب کروبی واین سفربرای بهزاد نبوی ودیگران هم زیارت امین الله و نماز زیارت خاص خواندم.

مجالی که پیدا می شود به ضریح می چسبم وبا حضرت با القابی که برایم بسیار زیبا هستند تکلم می کنم :

السلام علیک یا اخا رسول الله

السلام علیک یا زوج البتول

السلام علیک یا ابالاحرار

السلام علیک یا ابالشهدا

السلام علیک یا ابالحسن والحسین

السلام علیک یا منزل المن والسلوی!

السلام علیک یا مقلب القلوب

السلام علیک یا میزان الاعمال

السلام علیک یا قسیم الجنه والنار!

السلام علی اسم الله رضی و وجهه المضیء.

السلام علیک یا صرا ط المستقیم ویا نباءعظیم.

لطافت حرم حضرت علی را هیچ حرمی ندارد .

همیشه قبل از رسیدن به داخل حرم به تابلوی سبزی که باخطی زیبا بر سر در ورودی آخرین در منتهی به ضریح است می نگرم و با دیدن این حدیث از رسول  خدا که آن را زینت وبلاگم کرده ام به وجد می آیم :

لوان السموات والارضین وضعتا فی کفه و وضع ایمان علی فی کفه لرجح ایمان علی .

غالبا به کلمه لرجح ایمان علی خیره می شوم و از شدت شادی و سرور مست می شوم و مست وارد بر امیر می شوم.

خدایا این علی نزد توچه مقامی دارد.

گاهی که درسخنرانی هایم مست می شوم ومستم می کنند می گویم همه پیامبران آمدند که محمد بیاید و پیامبر آمد که علی بیاید!

زبان عشق است دیگر و استدلال سرش نمی شود! باید درون سینه های مستان را شکافت و برای این حرفها  سند جست!

 روزی به کسی گفتم ذکر علی عباده ! او که مست بود گفت: ذکرعلی فوق عباده ! ومن ساکت شدم و دم فرو بستم .

دانستم با مست نمی شود  دهن به دهن شد!

با مستانی که دست صدها عاقل به دامان دارند و آنها را به سمت مقصد ومقصود راه می برند جای چه بحث وگفتگواست؟!

علی ساقی جانهای  تشنه بشریت است و طالبان مستی را باده ی بیخودی می دهد و مستِ مست می کند.

 خداکند این شعرحافظ زبان حال و قال و غایت من وما با مولا باشد که به حضرتش عرض کنیم:

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن            

            دور جهان درنگ ندارد شتاب کن

زآن پیشترکه عالم فانی شود خراب               

           ما را ز جام باده گلگون خراب کن!

اصلا به نجف می برندت که خرابت کنند !

از دیگراعمالم درحرم خواندن ذکر 110 مرتبه سوره قدر و 110 مرتبه سوره توحید است که توصیه آن عزیز بزرگ است که می  فرمود درحرم سرپا بایست و به ضریح نظر کن واین ذکرها را بگو.

درحرم گاه  ذکری نمی گویم و به چهره ی افراد می نگرم و این گفته را در ذهنم مرور می کنم که هرکس به زیارت علی مشرف شود نگاهش به چهل نفرکه می افتد می تواند آنها راشفاعت کند وآن چهل نفرکه او به آنها نگریسته هم حق شفاعت پیدامی کنند و به گمانم برای چهل نفر دیگر!

گاهی هم برای اینکه بدانم درکجا ایستاده ام حدیث امام صادق را درذهنم مرورمی کنم که به  "ابن مارد" که از او پرسید ثواب کسی که به زیارت جدتان علی می آید چیست؟ فرمود:

 ای ابن مارد، هرکه زیارت کند جدم را و عارف به حق او باشد ، خداوند در ازای هر قدمی که بردارد ثواب یک حج مقبول و یک عمره مبروره برای او بنویسد ، به خدا قسم ای ابن مارد ، خداوند طعمه آتش نمی کند قدمی را که در زیارت امیرالمومنین (ع) سواره یا پیاده غبار آلود گردد ،امام سپس به او فرمود: ای ابن مارد، این حدیث را با آب طلا بنویس. ( انوار البهیه/ محدث قمی/ص 71)

کار از این بهتر می شود؟

درحرم امیر علیه السلام داشتم زیارت نامه می خواندم که سر و صدایی توجه من و بقیه زوارغالبا ایرانی را به خودش جلب کرد. اعتنا نکردم .بعد فهمیدم مردی جن زده را به حرم آورده وبه ضریح بسته اند .مردنعره های عجیبی می کشید .جنی به درونش حلول کرده بود.قبلا در اینترنت نمونه آنرا در یک دختر جوان- وبه گمانم در جمهوری آذربایجان دیده بودم - چهره این دختر بسیاروحشتناک می شد.چهره به چهره حیوان درنده ای می ماند که می خواهد شکار خود را باخشم تیکه پاره کند.بعدکه اطرافیانش با خواندن قرآن وبرافروختن آتش  وگرفتن آن جلوی چشمان از حدقه درآمده دخترتوانستند جن را از درونش بیرون کنند جنی که دربدن وی حلول کرده بود  از بدنش خارج شد و  وضع دخترکاملا بحال عادی برگشت اما از فرط خستگی بلافاصله بخواب رفت.این مرد سی وچندساله هم بیش از نیم ساعت بیشتر فریاد می کشید و شکلک های عجیبی از خوددرمی آورد  ودر رفتارش هیچ اختیاری از خود نداشت.اطرافیانش سعی می کردند به او اذکاری مثل یا الله  و یا علی و..را تلقین کنند که بگوید که به سختی می گفت ولی جن که احتمالا از اجنه کافربود دست بردار او نبود .

زیاراتم که تمام شد به وی نزدیک شدم ودست به سرش گذاشتم وحمد خواندم وبرای شفایش به حضرت متوسل شدم . یک نفردیگر هم که عراقی بودچنین می کرد ودستش را از سر وی برنمی داشت.نزدیکانش او را بلندکردند و دور ضریح حرکت کردند .به همان حال بود.پس از یک ساعت که به داخل صحن آمدم  تا اندکی رفع خستگی کنم چشمم به اوافتاد که سر برپارچه ای گذاشته و درمیان اطرافیان و زنی که احتمالا مادرش  بود رو به ضریح حضرت آرام خوابیده بود .بگمانم شفا یافته بود.گوارایش باد این موهبت علوی .

امروز پنجشنبه است.شب زیارتی سیدالشهدا که در روایات به بودن درچنین شبی نزد قبرحسین در آن بسیار سفارش شده است. .پس اززیارت به محل استقرار برمی گردم ومیزبان ر ا ناراحت می بینم . نشسته و درخود فرو رفته است .چند روزقبل که درایران بودم بمن تلفن زد و گفت حاج احمد - که درکربلا فهمیدم خواهرزاده اوست- به شهادت رسیده است .علامتی داد که فهمیدم بمنظورش چه کسی است.می گفت الآن در وادی السلام نجف هستیم وازنعمانیه برای دفن اوتعداد زیادی ماشین آمده اند وداریم به کربلا برمی گردیم .

شهید حاج احمد را بیش ازیک سال بود که می شناختم.درهرمناسبت که به کربلا می رفتم او را درمنزل میزبان می دیدم. ناگهان دیدم زد زیرگریه .علت را پرسیدم گفت: یک دفعه متوجه شدم امروزپنجشنبه است واین اولین پنجشنبه ای است که حاج احمد دراینجا نیست و به کربلا نیامده است. گفتم: شهادت گوارای اوباد. بعد گفتم : شایسته این خلعت بود.گفت:همینطوراست .متاثرپرسیدم :یعنی هرهفته به کربلا می آمد؟ گفت: بله حتی در زمان صدام هم هرپنجشنبه اینجا بود و از نعمانیه – شهری دربین راه کربلا به مهران که از کربلا به آنجا حدود دو ونیم تا سه ساعت راه است - میزبان ادامه داد:حاج احمد در زمان صدام درهراربعین مخفیانه پیاده به کربلا می آمد وچون پیاده روی به دلیل حضورمامورین عراقی درروزمشکل وبلکه غیرممکن بود. شبها ازلابلای راههای فرعی و روستاها وباغها خود را به کربلا می رساند.

عمرمبارک این شهید حدودا چهل وسه ساله بود ودربیجی عراق به شهادت رسید.درسفر قبلی ام درعرفه کلی با هم حرف زدیم.درباره قدرتهای زبان عربی درباره نوری مالکی درباره حضورایرانیها درمیان عراقیها که وی با اعجاب ازاین نقش وحضورصحبت می کرد. یک شب که بحث زبان فارسی بود ومن به شوخی گفتم زبان فارسی بعد اززبان فارسی دوم اهل بهشت است درحسینیه که نشسته بودیم جلومی آمد وچند کلمه فارسی را که ازبچه های رزمنده تهران شنیده بود. برایم با لهجه ی شیرینی تکرارمی کرد.می گفت یکی از رزمندگان تهرانی تک تیرانداز بسیارماهری است و25داعشی را با قناسه زده است .می گفت این کلمات را ازاو و دیگرایرانی ها یاد گرفته است.

ازحاجی پرسیدم :حاج احمد چرا زن نداشت؟ گفت: دخترعمویش را می خواست ولی عمویش با این وصلت موافقت نکرد. بعد گفت : دخترعمویش گفته حالا که احمد شهید شده دیگرتا آخرعمرازدواج نمی کنم. پرسیدم یعنی این اجازه را دارد؟ گفت: بله درعرف ماعراقیها اجبار پدر به دخترحرام است! پرسیدم شغل چی بود؟ گفت: حاج احمد درکارخیرموفق بود وتعداد زیادی ازیتیم های نعمانیه را اداره می کرد.بعد گفت :حاج احمد خیلی حسینی بود وتکیه بزرگی داشت وعده زیادی ازمردم به هیات اومی آمدند.

به حاجی گفتم او را دراین حسینیه مکرردرحال دعا ونماز شب دیده ام.انس خاصی با مفاتیح داشت. ابتدا فکرمی کردم کسی که دراینجا این همه دراوقات فراغت بعد از حرمش قرآن ودعا می خواند یک طلبه است.

فردا تاسوعاست.روزی که حسین در آن محاصره شد .چه بد مردمی بودند این کوفیان درباب رفتارشناسی کوفیان پیمان شکن وامام کشف خیلی کم سخن از واقعیتها گفته شده است .

بنظرمن یکی ازمهمترین دلایل تغییر رفتارکوفیان که درابتدا به امام نامه نوشتند که به کوفه بیاید- ولی بعد که ابن زیاد ازبصره به کوفه آمد ودردارالاماره مستقرشد وجریانی را که مسلم بن عقیل فرستاده وشوهر خواره امام حسین- در کوفه با گرفتن بیعت دههاهزار نفراز مردم با حسین ایجاد کرده بود کاملا خنثی کرد واو را هم مظلومانه به رغم امانی که موقع تسلیم شدن  به وی داده بود به شهادت رساند- نامه هایی که درتاریخ آمده روزانه پیکهایی خاص همراه با نامه هایی با 600 امضا به مدینه به محضرامام از مردم کوفه عرضه می داشتند، این بود که کوفیان نگاهشان به امام  به عنوان  یک امام مفترض الطاعه و واجب الاطاعه نبود، بلکه نگاه آنان به وی به عنوان شخصیتی بعنوان زمامدار بود وچه بهتر که این زمامدارپسر پیغمبر وخلیفه قبلی شان علی باشد .همین .

کوفیان همین نگاه را به علی هم داشتند اکثر کوفیان او را خلیفه وپیشوای سیاسی واچرایی ادری کوفه می خواستند ئمی شناختند نه امامی که اطاعت وفرمانش واجب ودرحد اطاعت خدا ورسول وی است والا چه داعی دارد این همه امام به منبر برو وخطبه بخواند وآنها  را به جنگ با معاویه - که ازاولین اقدامات ایشان پس ازرسیدن به خلافت بود- تحریض کند ولی آنها جزعده کمی این دعوت ها را اجابت نکنند ومرتب بهانه بیاوردند که حالا هوا گرم است !حالا فصل چیدن میوه ها وخرماهاست و..تا که امام زبان به شکوایه بگشاید که دل مرا خون کردید خدا مرا ازشما بگیرد وبدترازمن را بر شما مسلط کند وکرد.حجاج بن یوسف ثقفی که دماراز روزگارکوفیان وعراقیها در آورد. امام اینقدر از این رفتارکوفیان خون دل می خورد که می گفت کاش اطاعت پذیری سپاه شام را ازمعاویه نسبت به من داشتید ومی فرمود حاضرهستم شما را که درحق خود متفرق هستید  با آنها که در باطل خودثابت قدم هستند  معاوضه کنم.

دلیل این ادعای من این است که وقتی امام در روزعاشورا چند باربا کوفیان صحبت کرد که مگر من بدعوت شما به اینجا نیامده ام؟ آیا به گمان شما حلال خدا راحرام و یا حرام خدا راحلال کرده ام؟ جوابی که این دنیازدگان به امام می دادند این بود که نه.

امام ازآنها پرسید پس چرا با من می جنگید و ریختن خون مرا مباح می دانید؟ گفتند: طاعه الامیر! برای اینکه ازامیرمان اطاعت کنیم! یعنی که ازامیربودن شما پشیمان شده ایم وامیرجدید قبل ازتو آمد وبا تهدید ما را از اطاعت توبازداشت وبا تطمیع وتهدید به جنگ شما فرستاد !

اینجا کربلاست وامشب شب عاشورا. به همه کسانی که کربلا نرفته اند یا رفته اند ولی عاشورا را دراین شهر بهشتی نبوده اند توصیه می کنم حتما لااقل شده یک عاشورا را هم که شده درکربلا باشند. بعضی دراین راه بسیار موفقند مثل جوانی که موقع بازگشت درهواپیما درردیف کناری من نشسته بود وبنحوی توجه مرا درباره قمه زنی بخود جلب کرد . با اوسرصحبت راباز کردم و پرسیدم چند بار عاشورا عراق بوده ای؟ گفت بیست وپنج بار! جوانی بود از اهالی تهران که همه ساله برای قمه زنی به کربلا می آید .

تصمیم می گیرم شب عاشورا را درخیمه گاه باشم سالهاست به خیمه گاه نرفته ام.به خیمه گاه می روم  و از ابتدای آن که چادروخیمه اباالفضل العباس است وارد می شوم. دراین نحوه ورود هم شاید راز و رمز هایی نهفته باشد فراتراز آنچه که  گفته ومی گویند که نزدیکترین خیمه به دشمن ،خیمه عباس بوده بریا یانکه جناب ایشان نگهبان وحارس حرم حسینی بود وبالطبع اگر کسی از سپاه دشمن به هرتقدیرمی خواست خودرا به خیمه گاه یا امام حسین برساند ،می بایست ابتدا با او مواجه بشود. وچه دلگرمی یی داشته اند اهل حرم که چنین تکیه گاهی داشته اند .مگر تکیه گاه ازاین بهترهم می شود؟ خدا را شکر که من عباسی ام.

سالها قبل شاعری عرب بنام عذری ، که دوست دارم درباره او بیشتر بدانم شعری گفت که دراواسط آن به دلیل مضمونی که درشعرش آورده  ومعنایش این بود که روزعاشورا با وجودی که حرم حسین را درکنارخود داشت اما به عباس پناه آورد، ازشدت ناراحتی بتصوراینکه با این مضمون به ساحت امام معصوم بی ادبی کرده است، قلم را کنارگذاشت وبا خود گفت این شعررا ادامه نمی دهم .در رویا حضرت سیدالشهدا را دید که به اوفرمود :عذری چراشعرت راتمام نمی کنی؟عذری  عرض کرد :آقا من از شما معذرت می خواهم بخاطراین بی ادبی که به ساحت تان روادشته ام . شما امام معصوم وحجت خداهستید  و همه به شما پناه می برند وبه کسی پناه نمی برید.بنا به نقلی امام  به او فرمود :نه. خوب نوشته ای. شعرت را اینگونه ادامه بده که روزعاشورا نه تنها اهل حرم به عباس من پناه آوردند خود من هم به برادرم عباس، پناه بردم.

 درزیارت حضرت عباس یک عبارت زیبا وجود دارد که عین این عبارت را برای مولای متقیان بکارمی برند: یا کاشف الکرب عن وجه الرسول. به عباس هم خطاب می شود یا کاشف الکرب عن وجه الحسین ،اکشف کربی بحق اخیک الحسین.شنیده ام-  اما ندیده ام-  که اگر کسی به تعداد 133 بار این ذکر رادرحرم عباس بگویذد وبه جناب ایشان متوسل شود حاجتش برآورده می شود.

با اینکه غالبا این ذکر را درحرم این بزرگوارخوانده ام اما اعتقاد قلبی من این است که این ذوات مقدسه چنان احاطه ای از جانب خدای متعال برعالم وجود دارند که نیازی به بازگوکردن خواسته  های زایرندارند زایر را می شناسند ازنقطه ای که حرکت می کند تا زمانی که برمی گردد برگ برگ دفتردرونش را ورق می زنند وسر وخواسته او را می دانند وبرای اجابتش به درگاه خدا متوسل می شوند.  ازبزرگی نقل شده است اینکه می گویند درروزها وساعات خاصی - مثلا شب قدر یا شبهای دیگر درحرم ائمه دعا کنید برای یان است که  لااقل زبانتان بیکارنباشد وبه اینطرف وآن طرف متوجه نباشید ! نیازی به ذکرنیست به خدای علام الغیوب چه می خواهی یادآوری کنی که نداند! البته این درست که خود خدا گفته است :ادعونی استجب لکم یعنی مرا بخوانید تا شمارا اجابت کنم ولی این خواندن فقط لفظ نیست. مگر کسانی که زبان ندارند ودعا می کنند دعایشان شنیده نیم شود؟!

حیفم می آید حال که سخن به اینجا رسید این خا طره راکه ساعات آخر تشرفم درحرم  امام حسین شاهد آن بودم ودرسفرهای قبلی نظیرش راندیده بودم بازگونکنم. دربالای سرمطهر حضرت ناخودآگاه متوجهم کردند .حین نماز زیارت سروصدای لبهای بی صدای زایری که درنزدیکی من روبه ضریح ایستاده بود مرامتوجه خود کرد. نماز را که تمام کردم وبرای نماز بعد بلند شدم مردی کرولال تقریبا شصت ساله با موهای سفید وقدی متوسط را دیدم که روبه روی ضریح حضرت دستهایش را گشوده ودرست مثل کسانی که صوت دارند با حضرت حرف می زند و دعا می کند . فقط صدای بهم خوردن لبهایش بهم وزبانش به سقف دهان به گوش می رسید .

درفکرفرو رفتم وگریستم .این هم جلوه ای ازساحت بیکرانه معصومین است .حسین چگونه این گفتگوهای بی صوت را می شنود.همین قصه است  دیدن زایرینی که به زبانهای مختلف با حضرت تکلم می کنند از زبان فارسی با لهجه های مختلف گرفته تا زبانهای ترکی ،اردو و پشتو تا انگلیسی وفرانسوی وچینی و..

عجیب باوراین مساله نیست! عدم باورکسانی است که نمی توانند این قدرتهای خدادادی رابرای این ذوات مقدس باورداشته باشند.بزرگی  به کسی که درمقام جمع الجمعی حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب سلام الله علیهما تردید داشت با ناراحتی وتاسف می فرمود :توچطورقدرت شیطان را باورداری که گفته می شود یجری فی بنی آدم مجری الدم فی العروق شیطان دربنی آدم مثل خونی است که دررگهای او جریان دارد! وباورداری درهرنقطه وهرلحظه می تواند به سراغ فرد یا افرادی برود وآنهارا فریب بدهد ولی وقتی به توگفته می شود علی هرلحظه می تواندهمه جا باشد وهمه چیزرا بشنود می گویی نستجیربالله ! علی را خدا کردی! این شرک است!آن بزرگ گریست وگفت  مردم این قدرتها را برای شیطان که عدوالله است باور می کنند اما دراین مقامات برای علی وفرزندانش تشکیک می کنند .کج فهمی وبد فهمی ازاین بیشتر نمی شود.اینکه درزیارات ائمه مکرر گفته میشودهرکس امام را عارفا بحقه زیارت کند یکی معنایش این باید باشد که امام را دارای چنین مقاماتی بداند.

آدم نمی داند با سطح درک معرفت این افراد چه باید بکند!

وقتی درقرآن درماجرای درخواست سلیمان نبی از اجنه ای که دراختیارش بودندوبرایش کار می کردند وساختمان می ساختند و..! مبنی براینکه کدام یک از شما می تواند تخت بلقیس رابرایم حاضرکن؟ از زبان یک جن عادی خطاب به سلیمان نقل شده که من می توانم تخت مرمر وسنگین بلقیس ملکه سبا را برایت قبل ازاینکه از جایت برخیزی بیاورم - که سلیمان گفت نه زودتر ازاین می خواهم!-  ودیگری گفت تخت ملکه را قبل از آنکه تو پلکهایت را بهم بزنی با آن همه مسافت نزدت حاضرمی کنم وحاضر کرد! آمده که اجنه  درخدمت سلیمان چنین قدرتهایی داشتند اگر کسی عین این مقامات رابرای علی واولادش قایل شود چه شرافتی برای آنها دارد که تازه عده ای بخواهند دراین مقامات تردید هم بکنند!اصلا مگر سلیمان با علی قابل مقایسه است که بخواهیم تشبیهی درمقامات اجنه کارگراو با ائمه قایل شویم ؟ خاک برفرق من وتشبیه من!

راز دوم درورود ازخیمه عباس به خیمه گاه این است که هرکس با حسین کاردارد باید از باب العباس بر او وارد شود.

از بزرگی شنیده ام که تمام اموری را که در هرسال برای شیعیان از ناحیه حضرت معین می شود جناب اباالفضل تقریرمی کنند وبه امضای برادر بزرگوارشان می رسانند.

دراین میان تجربه ای عینی دارم بسیارزیبا که ازگفتننش معذورم.

چه کرده است خدا با این جوان 34 ساله .نمی دانم!

عالم را گرفتارحسین کرده است وحسین را گرفتاراو!

اشک امانم نمی دهد .

مگرجزبا زبان اشک می شود با عباس سخن گفت ؟

ببین من که ازخیمه گاه می گفتم  ناگاه به کجا برده شدم.

همین است دیگر.اختیارقلم با من نیست انگار!

وچه بهتر!

ای کسی که این عبارات را که با اشک نوشته شده ،با اشک می خوانی.پرده اشک را کناربزن وقطرات زلال اشک را به پهنای صورتت بکش تا "آبِ رو" پیدا کنی!

باخواجه شیرازهمنوا شو که فرمود:

غوطه دراشک زدم کاهل طریقت گویند    

                          پاک شو اول وپس دیده برآن پاک انداز!

 حال که " آبِ رو" یا فته ای با رویی شسته شده ازاشکی که جانت را شست برعباس واردشو و سلام ک:

.السلام علیک یاابا الفضل العباس!

                 السلام علیک یا کفیل الزینب الحورا!

                           السلام علیک یا ساقی عطاشا کربلا!

چه پیوندی است بین این دوبرادرو خواهربا اشک .

این همه سال ازاین همه آدم دراین همه مکان ومحل، این همه اشک؟

اینجا خیمه گاه حسینی است وامشب  شب عاشورا!

والفجرولیال عشر! شاید یک تعبیرش به شبهای دهه اول محرم باشد!

چه کرده است خدا با آفرینش حسین و این دهه وحوادث آن با عالم هستی!

 ومن امشب خودم را به لحظ زمانی به  شب عاشورای حسین رسانده ام .به فضای خیمه گاه می نگرم و در ذهن مجسم می کنم دراین شب براهل حرم وغیرحرم چه گذشته است .

 تو گویی هم اکنون که پاسی از شب گذشته است جمعی از یاران امام مشغول نماز ودعایند وجمعی دگرسرگرم تلاوت قرآن .عده ای هم درحال شوخی باهمدیگر درنهایت فرح وسرور .چون بین خود وبهشت عدن را تنها یک روز وکمتراز یک روزنمی بینند و الحق جای شادی هم دارد!

از سویی هم سروصدای فریاد تشنگی کودکان حرم به گوش می رسد.سپاه کوفه آب را امروز –تاسوعا با محاصره اردوگاه حسینی برحرم بسته اند وآبهای موجود درخیمه گاه تمام شده است .

بنا به نقلی، امام برادرش عباس وفرزندش علی اکبر رابا دوسه نفردیگر به سوی علقمه فرستاد تا با استفاده از تاریکی شب برای حرم آب بیاورند که آوردند.

نقلی هم هست که اطفال بادیدن مشک پرآب اینقدر شادی کردند وشتابزده برای استفاده از آن به مشک هجوم بردند که آب مشک برزمین ریخت وآنان درکمال یاس ،شکمهای خودرابرزمین مرطوب می گذاشتندتا شاید اندکی ...

چه امتحان سختی است عطش!

 شاید سخت ترین امتحانی باشد که خدا ازبشر گرفته ومی گیرد.

خیلی پیش درجایی دیدم زنی دربیابان از شدت تشنگی درمعرض هلاک قرار گرفته بود.مردی براوگذرکرد که با خود آب داشت زن از وی اب طلب کرد. وی درنهایت پستی به اودرخواست همبستری کرد و زن از نهایت استیصال  برای اینکه زنده بماند تن به درخواست وی داد.وی پس از رسیدن به شهر نزد مولای متقیان رفت ودرنهایت نگرانی شرح حال خویش با امیرالمومنین باز گفت تصورش این بود که تن به کارفحشا داده است. امام درپاسخی شگفت به اوفرمود: تودرحقیقت مهریه ات را با این مرد ،همان مقدارآبی معین کرده ای که به تونوشانده است  تا زنده بمانی!وشرعا وصلتی درست انجام داده ای.و زن از این پاسخ جناب امیرعلیه السلام نفسی براحتی کشید .

چقدراین شریعت محمد سهل و است وبعضی آن را صعب وسخت کرده اند.

تاریخ ازاین پستیها و دنائتهای بعضی مردنما، بسیار درخود نهفته دارد!

دراین روزها خواندم دوبازیگر زن به خارج رفته وکشف حجاب کرده اند. دراظهارات یکی از آنها آمده بود که کارگردان یا تهیه کننده از وی در قابل درخواست کار وبازی درفیلمی، به وی پیشنهاد زشتی داده و وی برای فراراز این مساله صورت مساله ماندن را در ایران پاک کرده است ! وی گفته بود به چندجا گزارش کرده و ازبعضیها شنیده لابد مشکل در خودت بوده است.  بگذرم ازاینکه می گویند جواب اشتباه را نباید با اشتباه داد و راه حل این مشکل فرار از کشور وبی حجابی ونیمه برهنگی درخارج نیست .

من دراین میان دستگاه نظارتی وزارت ارشاد را مقصر می دانم .این عرصه متاسفانه عرصه بسیار آلوده ای شده وبنظر می رسد باید همچنان درانتظارحادثه هایی از این دست که بدجوری با آبروی ملتی شریف درافکارعمومی جهانی بازی می کند، بود.

وزیر ارشادباید محلی رابرای چنین مواردی که طرف، کارد به استخوانش می رسد وهیچ راهی برای رساندن حرفش به بالاترین مقام ندارد بگذارد.سابق برای همین بود که امیران وپادشاهان دیوان مظالم داشتند ومردم راهفتگی شخصا وچهره به چهره به حضور می پذیرفتند وبه مشکلشان رسیدگی می کردند.

تا زمان شاه عباس وی با اسب درشهر گردش می کرد ومردم می توانستند به افسار اسب وی دست رسی داشته باشند وحرفشان رابزنند.

بگذرم.

اما در میان این خیمه وخرگاه،  زنی بیش از همه نگران بعد ازحسین است با قلبی متوکل و غرقاب امید به  آینده . زنی بنام زینب! چه نامی!

نامی که از آسمان برمحمد نازل شد.افسوس تاریخ از رابطه زینب با محمد چندان سخنی نگفته است همچنان که از  شادی فاطمه بنت اسد مادرعلی در شب ازدواج علی وزهرا. چه بشکوه بوده وقتی پیامبر زینب را درآغوش می گرفته است .چه دیدنی بوده دیدار مادرشوهری بنام فاطمه باهمسری بنام فاطمه!

چقدرجفا کرده ومی کنند کسانی که باید چیزهایی رابرای تاریخ می نوشتند وننوشتند و نمی نویسند. وچه اندکند کسانی که دین شان رابه تاریخ خوب ادا کرده ومی کنند.

زینب، هموکه زینت  پدرش علی است! وچه شگفت! دختی زینت پدر؟آری ممکن است اما این پدر وقتی علی است که ازاو جز محمد درآسمانها وزمین کسی برتر نیست !این زینت چگونه است؟ نمی دانم ! هرچه هست، زینب این کوه صبر !علی را درتاریخ زینت داده ومی دهد!

دراین شب،  که بظاهر یک شب است وتاریخهایی رادرخودنهفته دارد ونو به نومی کند برخلاف آنکه بعضی به اشتباه می گویند که  عده ای از یاران امام  وقتی از ایشان شنیدند که می فرمودبیعتم رابرداشتم هرکس می خواهد برود یکی یکی وچند تاچند تا از خیمه حضرت رفتند هیچ کس از اصحاب امام نه تنها ایشان را ترک نکرد که بنا به نقل تاریخ چند نفری هم دراین شب به اردوگاه امام پیوستند ویکی از آنها سعادتمندی بود که پیام ابن سعد را درادامه مذاکراتش باحسین - که بعضی  مذاکرات این دورا باهم موعظه حسین به او می دانند وخطاست-  برای امام آورد.

وقتی پیام را رساند صورت امام را که به آن نورانیت وزیبایی دید تصمیم گرفت نزد امام بماند وبه اردوگاه ابن سعد بازنگردد. نزد حسین ماند وبرگشت.برسبیل امتحان به او گفته شد توسفیری برو وجواب را برسان! گفت نمی روم ونرفت!

درتاریخ نقل دیگری هم شده واینکه کسی آمد وپیامی آورد .وقتی خواست برود جناب حبیب بن مظاهر اسدی خودرا به او رساند واز پشت سردستانش را به دورکمر وی حلقه زد وگفت تو را  به خداوند سوگند می دهم که ازاین اردوگاه نروی. بمان وسعادتنمد شو.اوگفت من سفیرم باید بروم وجواب را نزد ابن سعد ببرم ولی مطمان باش برمی گردم. حبیب به او گفت جواب بردن لازم نیست  .حال که سعادت به تو روی آورده نزدپسر رسولخدا بمان. او گفت نه. می روم وبرمی گردم رفت وبرنگشت!

معلوم میشود دراین شب رفت وآمدهایی از سپاه کوفه به اردوگاه امام که چندان حایل ومانعی بین دومقرنبوده انجام می شده است.

دراین فضا حتما صداهای اصحاب واهل بیت امام محفوظ است چون درعالم هیچ چیزاز بین نمی رود گوش دل وجان من وما مستعد نیست والا می شد دید وشنید که دراین فضای چند صدمتری چه برحسین ویارانش گذشته است.درتاریخ آمده است امام در ابتدای ورودش به کربلا ی پربلااز آنجا که به شهادت خود ویارانش درعاشورا یقین داشت ، ومذاکره با این سعد را بی نتیجه میدانست این زمین را درابعاد معینی امام ازاهالی محل خرید تاخود ویاران واهل بیت شهیدش درسرزمینی که متعلق به دیگران است  به خاک سپرده نشوند.

اینجا خیمه گاه حسینی است عده ای درحال نمازند عده ای نشسته اند ودعا می کنند ومن مات ومبهوت به فضای نورانی خیمه گاه می نگرم .درست  درمیانه خیمه امام حسین نشسته ام .روبروی من محراب نماز امام وجود دارد.درصف می ایستم و آن رامی بوسم و وسط خیمه می نشینم این سوخیمه گاه زینب است ودرآن سوخیمه گاه امام سجاد.

هرروزعاشوراست وحسین ایستاده درخیمه گاه.

چنین تصور می کنم که تعداد کم یارانی که همراه حسین بودند حاکی از این است که برخی از بنی هاشم ایشان رادراین سفری که مرگ درپی شداشت همراهی نکردند.  اگرتعداد یاران امام رادرکربلا حدود 140 نفربدانیم شاید بیش از نیمی ازاینها ازاهالی عراق ومشخصا کوفه بودند ولذا می شودحدس زد که از مدینه افراد زیادی از اصحاب یا خویشان با حسین به سوی کوفه شتافتند واین بسیار تکان دهنده است .قوم و خویش حسین باشی وحسین راتنهابگذاری! صحابه پیامبر وعلی باشی وحسین را در این سفرتنهابگذاری وبه مجرد اینکه ایشان بگوید من فردا حرکت می کنم  هرکس میخواهد بیاید، بیاید بنا را براین بگذارند وگذاشتند که:  پس می شود به همراه حضرت نرفت و در مدینه ماند و شگفت اینکه وقتی حضرت مدینه راترک کردند بعضی از پی حضرت آمدند تاحضرت را نصیحت کنند تاازراه برگردد وبه کوفیان اعتماد نکند !تو گویی از حسین بیشتر وبهتر می دانند که چه باید کرد!

مهم قوم وخویش با حسین بودن یا نبودن نیست .مهم حتی صحابه علی وپیامبربودن یا نبودن نیست!.حتی مهم مسلمان بودن یانبودن نیست!مهم اتصال است. مگروهب ومادر وهمسرش مسلمان بودندکه به یاری حسین شتافتند ووهب جزو شهدای کربلاشد؟

شگفت اینکه عبدالله بن جعفرطیار همسر زینب بنت علی به هردلیل به کربلا نمی آید اما وهب نصرانی به مجرد چند کلام باحسین  سربر آستان او می سپارد و سر وجان در رهش می بازد و شهید کربلا می شود!

مهم این است درچه فاصله ای با حسین ایستاده باشیم.

برمی خیزم وخیمه گاه راترک می کنم تا لختی بیاسایم ونماز صبح را درحرم حسین باشم.

درمفاتیح آمده است که شب عاشورا باید احیا گرفت. اما اگراحیا بگیرم فردای حرم را ازدست می دهم .نمی شودهمه چیز را باهم داشت!

*وبلاگ غلامعلی رجایی
نظرات بینندگان