arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۴۷۵۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۶ - ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰

مشکل نظم موجود جهانی چیست؟

شهیر شهید ثالث: نظام فعلی میراث فاتحان جنگ دوم جهانی است (تنها تغییر جایگزینی چین کمونیست بجای تایوان بود) که حتی شکست خوردگان جنگ را که همگی دموکراسی های بزرگی هستند ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دو جنگ بزرگ سالهای آغازین قرن بیست یکم یعنی افغانستان و عراق نشان داد که نیروی نظامی فوق العاده برتر آمریکا قادر به ساختن تاریخ در جهت منافع خود نیست.

از پال کندی (Paul Kennedy) که در سال ۱۹۸۷ "ظهور و سقوط قدرت های بزرگ" را نوشت تا کتاب تازه منتشر شده دیوید کپلان (David Kaplan) با عنوان Monsoon بهترین متفکرین سیاسی آمریکائی خبر از افول تدریجی آمریکا می دهند.



با این همه آمریکا از خود مقاومت نشان می دهد و این امر بسیار طبیعی است. اما مسئله اینجاست که این تضاد بین واقعیت و برداشت آمریکا در مورد مسئله افول Decline، به تنش های جهانی دامن می زند.

جنگ عراق شاهدی بر این مدعاست. آمریکا با هدف از پیش تعیین شده و به بهانه سلاح های کشتار جمعی که هرگز بدست نیامد به شورای امنیت سازمان ملل برای گرفتن مجوز حمله به عراق مراجعه کرد. این بار اما برخلاف دوازده سال پیش از آن که به بوش پدر مجوز حمله داده شده بود شورای امنیت درخواست مشترک آمریکا و انگلیس را رد کرد.

پرزیدنت بوش در موضع گیری عجیب، سازمان ملل را مهمل و بیربط (irrelevant) خواند و بالاخره به عراق لشکر کشید. تا امروز هنوز آمریکا نپذیرفته است که در چارچوب روابط بین الملل دست به قانون شکنی زده است.

قانون شکنی که به قیمت جان صدها هزار نفر و خسارات مادی صدها میلیارد دلاری برای مردم آمریکا و عراق منجر شده است. اما نکته اینجاست. آمریکا که خود دست به نقض آشکار قانون بین المللی زده و آشکارا شورای امنیت سازمان ملل را نادیده گرفته است ایران را به نقض قانون و بی توجهی به مصوبات شورای امنیت متهم می کند. ماهیت این مشکل همان چیزی است که در ابتدای این نوشته آمد.

به این معنی که آمریکا به عنوان یک قدرت برتر برای خود حقوق خاصی ورای قوانین قائل است که این امر با جریان هسته ای ایران در تضاد قرار می گیرد. آمریکا از یکسو ناقض قوانین بین الملل است و از سوی دیگر ایران را ملزم به رعایت همان قوانین می کند. معضل بزرگ دیگر، نظام فعلی جهانی است که محصول توافقات قدرت های پیروز بعد از جنگ دوم جهانی بوده اما در چارچوب واقعیت های امروز دچار تضاد و کمبود جدی است.

آمریکا و دیگر کشورهای غربی معتقدند که نه تنها دموکراسی برای آنان دستاوردهای بزرگی داشته بلکه توسعه دموکراسی در جهان برای رشد اقتصادی امری ضروری است.

در درستی این نظریه هنوز بحث های داغ بین متفکران علوم سیاسی در غرب در جریان است ضمن اینکه چین تا اینجا نادرستی این نظریه را اثبات کرده است. اما مطلب مهم اینست که اصل و اساس نظام بین الملل برخلاف نظریه فوق به شدت غیردموکراتیک است. به این ترتیب اگر دموکراسی پدیده ای متعالی است باید نخست آنرا در روابط بین المللی جاری کرد. تصمیمات لازم الاجرای سازمان ملل محدود به مصوبات شورای امنیت است که در این شورا پنج قدرت بزرگ عملا با ایجاد حق وتو برای خود کنترل این نهاد بین المللی را بدست گرفته اند.

این نظم با هیچ منطق دموکراتیک سازگار نیست و طبیعی است که حتی اگر قرار باشد سازمان ملل دموکراتیک باشد باید تصمیم گیریها را مجمع عمومی سازمان ملل انجام دهد که در آن همه کشورها حق رای دارند و آراء مساوی است. اما می دانیم که آراء مجمع عمومی سازمان ملل ارزش اجرائی نداشته و تنها جنبه فرمالیته دارد.

آنجا که قضیه به مسئله هسته ای ایران باز می گردد این است که آژانس بین المللی انرژی هم بطور بارزی غیردموکراتیک است. قدرت های بزرگ هسته ای که زرادخانه هایشان برای نابودی چندین کره ی زمین کافی است دستیابی به سلاح هسته ای را برای کشورهای دیگر به عنوان جرم و نقض قانون تلقی می کنند در حالی که خود دائما در جهت پیشرفته کردن سلاح های موجود اند. من در اینجا به چگونگی برخوردار شدن اسرائیل و هند و پاکستان به سلاح هسته ای نمی پردازم اما همین چارچوب قوانین فعلی را هم مورد پرسش قرار می دهم.

آژانس در مورد کشورهای خاطی حق هیچ گونه تصمیم گیری ندارد و تنها کاری که می تواند بکند این است که موضوع را به مرجع بالاتر یعنی شورای امنیت ارجاع دهد. این امر دوباره ما را به همان دور تسلسل می رساند که باز پنج کشور که همگی از سلاح هسته ای برخوردارند در مورد حیات و زندگی تمامی کشورهای دیگر تصمیم گیری می کنند. بنظر من حتی این مهم نیست که یک استبداد کبیر بر عرصه جهانی حکومت می کند چون تا بوده وضع همین بوده. گرفتاری اینجاست که دیگر نمی توان هیچ کشوری را به نقض دموکراسی متهم کرد و یا به قبول سیستم دموکراسی تشویق کرد چرا که در بالاترین سطح، نظام بین المللی بطور آشکار غیردموکراتیک است.

با آمدن اوباما چرخشی در سیاست آمریکا به وجود آمد. همکاری با سازمان ملل بیشتر شد و شورای امنیت در ارتباط با قضیه هسته ای ایران فعال شد. شکست نظامی گری در افغانستان و عراق باعث گردید که آمریکا برای حفظ تفوق خود از شورای امنیت بهره بجوید. اما اگر آمریکا بپذیرد که دیگر از اعتبار و نفوذ سابق برخوردار نیست و مشکلاتش را با دیگر کشورها از طریق گفتگو بجای تهدید حل و فصل کند تقابل در جهان جای خود را به همزیستی و مشارکت خواهد داد.

این انتظار که آمریکا بتواند برتری خود را به کمک کشورهای غربی دوست حفظ کند غیرطبیعی است. حاکمیت ۱۲ درصد از مردم جهان بر ۸۸ درصد دیگر غیرقابل تداوم و غیر دموکراتیک است. ظهور چین این تعادل را تا حدی برهم زده اما چین خود برای حفظ موقعیتش به عنوان یکی از قدرت های بزرگ با سیستم جهانی کاملا هماهنگی نشان می دهد هم در روابط دو جانبه و هم در چارچوب سازمان های بین المللی. صلح پایدار و کاهش جنگ و تنش در جهان زمانی امکان پذیر است که نظام جهانی به افراد همه کشورها و ملت ها به عنوان "موجودات سیاسی برابر" (Political Equals) نگاه کند.

نمی توان جائی که پنج کشور قادرند سرنوشت دویست کشور را رقم بزنند از توسعه دموکراسی و رعایت حقوق بشر سخن گفت. اگر اداره کنگره آمریکا توسط نمایندگان ۵ ایالت از ۵٠ ایالت میسر باشد همین شیوه در نظام بین المللی هم قابل دوام خواهد بود. مجمع عمومی سازمان ملل نهادی است که قابلیت جایگزین شدن بجای شورای امنیت را دارد. اما بزرگترین مانع بر سر راه دموکراتیک کردن نظم جهانی بطور حیرت آوری کشورهائی هستند که خود مبلغ دموکراسی اند.

نظام فعلی میراث فاتحان جنگ دوم جهانی است (تنها تغییر جایگزینی چین کمونیست بجای تایوان بود) که حتی شکست خوردگان جنگ را که همگی دموکراسی های بزرگی هستند بدرون خود راه نمی دهند. آلمان و ژاپن که جایگاه بزرگترین اقتصادهای جهان را بعد از آمریکا و چین در اختیار دارند در این نظم جهانی از کمترین قدرتی برخوردار نیستند. در حالی که کشوری مانند هند که ضدانسانی ترین نظام "کاست" بر آن حاکم است به پیوستن به شورای امنیت ترغیب می شود در خواست های پیدا و پنهان آلمان در این خصوص نادیده گرفته می شود.


شهیر شهیدثالث

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
CANADA
|
۰۴:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۲/۲۵
0
4
آقای شهید سالس (متاسفانه امکان تایپ کردن سه سه نقطه را ندارم و پوزش میطلبم ) این مقاله نیز مثل دیگر نوشته هایتان پربار و آموزنده بود و خشم انسان های آزادی خواه را شعله ور کرده است . جسور ترین و همینطور خشن ترین مبارزان جهان به همین قوانین دو بام و دو هوا ها استناد کرده اند و گروهی دست به انقلابات آزادی خواهانه و گروه های نیز ترور و آدم کشی خویش را توجیه کرده اند . از زمانی که نوجوانی بودم ، دوتا از آرزوهایم که با ابراز آنها متهم به رویابافی میشدم این بود که : روزی یک سیاه پوست را در مقام رییس جمهور آمریکا ببینم و دوم روزی باشد که مردم آمریکا شمعی بدست ، زانو زده ، از مردم بقیه دنیا بخشش بطلبند . با وجود نزدیک شدن هر چه بیشتر ارتباطات بین المللی این آرزو را دور نمی بینم ، به امید روز همزیستی و هر شخص در کره زمین یک رای ،
نظرات بینندگان