arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۳۱۳۷
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۱۵ - ۱۱ فروردين ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره سیزده؛

تهدید حاکم اصفهان برای رفتن به تهران/ از مهیا شدن میز و صندلی و وسائل اروپایی در اصفهان متعجب شدیم

اگر کوچکترین اهانتی به من بشود - که معطل نگه داشتنم در اینجا را توهینی جدی به خودم می‌دانم - از مقام نمایندگی خودم کناره‌گیری می‌کنم و دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند مرا وادار به پذیرش دوباره آن بکند؛ آن وقت شما و فرماندار کل هند می‌توانید هر قدر و هر طور که بخواهید با هم بجنگید. شاید من جانم را بر سر این کار بگذارم اما مطمئن باشید جان شما هم سلامت نخواهد ماند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

امروز - دوم فوریه - حکمران اصفهان به دیدنم آمد؛ آقای شریدان در این باره نوشت: رفتار امروز حکمران اصفهان بهتر از رفتار دیروزش بود، همچنین دوست مرحومم به نکته مهم دیگری اشاره کرده و نوشته: در نتیجه گزارش ورودِ خصمانه ژنرال مالکوم به خلیج [فارس] همه لک‌ها که از اقوام خاندان زند هستند، از شیراز بیرون رانده شدند. از آنجا که خیلی از مستخدمان سر هارفورد ـ و از جمله پیر محمد بگ ـ از طایفه لکند سر هارفورد امروز صبح زود نامه‌ای برای نصرالله خان وزیر اعظم در شیراز، فرستاد تا از او تقاضا کند که زن و فرزندان افرادی را که در خدمت او هستند از شهر بیرون نفرستند؛ ضمنا اظهار داشت که چون این افراد در استخدام او هستند، چنانچه اقدام ناخوشایندی بر خانواده‌های آن‌ها انجام گیرد در واقع بر ضد شخص او انجام گرفته و او وظیفه خود می‌داند که تا وقتی آن‌ها با وفاداری و صداقت به او خدمت می‌کنند، هر کاری از دستش برمی آید انجام دهد تا آن‌ها راحت و آسوده خاطر باشند.

 سوم فوریه به بازدید بگلربگ رفتم و از آنجا که مایل بودم توصیه میرزا بزرگ مبنی بر هر چه زودتر به تهران رفتن را اجرا کنم، ترتیبی دادم تا آقایان ساترلند و موریه مدتی در اصفهان بمانند تا به امور معوقه رسیدگی کنند؛ آقای ساترلند به امور دولتی و عمومی و آقای موریه به امور شخصی و خصوصی من روز چهارم فوریه هیچ اتفاق مهمی نیفتاد و در روز پنجم بگلرنگ شام خیلی مفصلی به اعضای هیئت نمایندگی داد که آقای شریدان در باره‌اش می‌گوید:

خیلی متعجب شدیم وقتی مشاهده کردیم میز و صندلی و سایر لوازم و اثاثیه اروپایی مهیا شده است.

ششم فوریه؛ در تعقیب تصمیم قبلی‌ام برای تلف نکردن وقت و هر چه زودتر رسیدن به پایتخت به خیمه‌هایمان نقل مکان کردیم که قبلاً دستور داده بودم در باغی بیرون شهر برپا شود امروز به واقع روزی به یادماندنی بود و من ترجیح می‌دهم بخشی از وقایع آن روز را از روی یادداشت‌های دوست مرحومم نقل کنم نامه‌ای از آقای دونکن، فرمانداربمبئی به دستمان رسید و نیز نامه‌ای از ژنرال مالکوم که به سر هارفورد خبر می‌داد حداکثر تا بیست روز دیگر - تاریخ نامه بیست و نهم دسامبر بود - با سپاهی بالغ بر دو هزار نفر از بمبئی به طرف خلیج فارس حرکت می‌کند تا جزیره خارک را به اشغال خود درآورد سر هارفورد با صداقت همیشگی‌اش فوراً حکمران را از این موضوع باخبر ساخت و اکنون آن‌ها در حال گفتگو و مشورت با همند.

 قبل از آن که درباره محتوای این گفتگو صحبت کنم باید به آنچه در نامه خصوصی آقای دونکن نوشته شده بود، اشاره کنم و این را هم بگویم که فکر نمی‌کنم از اعتماد ایشان سوء استفاده کرده باشم، خصوصاً چون مسأله مربوط به خیلی وقت پیش است و در واقع تاریخی شده است. آقای دونکن در نامه‌اش مراتب تأسف و تعجب خود را از اقدامات فرماندار کل ابراز داشته بود و رفتاری را که من در پیش گرفته بودم جدا تشویق کرده و نامه‌اش را این طور به پایان برده بود من برای درست و مرتب کردن این اوضاع فقط روی شما حساب می‌کنم زیرا با توجه به ثبات قدم روابط گسترده و سرعت عمل شما فکر می‌کنم به حضور شاه ایران برسید و خبر آن به گوش ما برسد، قبل از آن که این مأموریت نظامی نادرست و ناحق و شتابزده حرکتش را آغاز کند که اگر به سوی خلیج فارس به راه بیفتد، مطمئناً چندین کرور خسارت به کمپانی هند شرقی وارد خواهد شد و نتایج آن چنان ناخوشایند خواهد بود که حتی می‌ترسم در بارهاش فکر کنم.

اما در باره گفتگویم با حکمران اصفهان؛ من آغاز سخن کردم و گفتم که در این باره هم همان طور که از ابتدای ورودم به ایران رفتار کرده‌ام از راه صداقت حقیقت گویی وارد شده و برای همین در کمترین زمان ممکن، ترجمه کلمه به کلمه همه محتویات نامه‌هایی را که به طرح‌ها و مقاصد دولت هند در رابطه با ایران مربوط می‌شود برای او فرستاده‌ام و خیلی متأسفم که این طرح‌ها و مقاصد چندان دوستانه و خوشایند نیست و اصلاً آن طوری که من انتظار داشتم، به نظر نمی‌رسد؛

در واقع آن قدر عجیب و غیرعادی است که من به سختی می‌توانم باور کنم که جدی باشد. سپس از او خواهش کردم تا ترتیبی دهد که من بتوانم فردا صبح به طرف پایتخت حرکت کنم. او بلافاصله جواب داد که چنین کاری به کلی از قدرت او خارج است چون برای انجام چنین سفری حداقل به پانصد قاطر یا چهارپایان دیگر نیاز است و این تعداد حیوان را نمی‌توان در کمتر از دو هفته فراهم آورد. من گفتم: «خواهش می‌کنم بیایید بیهوده در باره تهیه قاطر بهانه نیاوریم؛ حقیقت را بگویید که اخباری که امروز به شما داده‌ام باعث شده نخواهید اجازه سفر به من بدهید تا وقتی که نام‌های برای شاه بفرستید و جواب نامه‌تان را از وزیران اعلاحضرت بگیرید اما بگذارید به شما بگویم که به نظر من این تصمیم بسیار نامعقولی است؛ اولاً چون فرقی نمی‌کند که من در اینجا باشم یا در تهران زیرا در هر دو صورت در دسترس دولت شما هستم؛ دوم این که اگر من در تهران باشم، می‌توانم از بروز بسیاری پیامد‌های ناخوشایند این مأموریت نظامی شتابزده و نادرست ممانعت کنم و سوم، اگر شما مرا در اینجا نگه دارید مانع از آن شده‌اید که الماس بسیار گران بهایی که از طرف پادشاهم آورده‌ام، به دست شاه ایران برسد. اکنون درست فکر کنید عبدالله خان آیا حاضرید چنین مسئولیت سنگینی را بر عهده بگیرید؟

چون به شما اطمینان می‌دهم که اگر کوچکترین اهانتی به من بشود - که معطل نگه داشتنم در اینجا را توهینی جدی به خودم می‌دانم - از مقام نمایندگی خودم کناره‌گیری می‌کنم و دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند مرا وادار به پذیرش دوباره آن بکند؛ آن وقت شما و فرماندار کل هند می‌توانید هر قدر و هر طور که بخواهید با هم بجنگید. شاید من جانم را بر سر این کار بگذارم اما مطمئن باشید جان شما هم سلامت نخواهد ماند.

نظرات بینندگان