صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

پنجشنبه - ۰۶ شهريور ۱۴۰۴
کد خبر: ۵۴۲۸۴۳
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۹
آقای [علی] لاریجانی، [رئیس سازمان صداوسیما]، تلفنی، گزارش افکارسنجی را داد که نشان می‌دهد، [حزب] کارگزاران از [جامعه] روحانیت مبارز [تهران]، علیرغم این همه تبلیغات صداوسیما و مایه گذاشتن از رهبری و قوه قضاییه، جلوترند. افکارسنجی نهاد [ریاست‌جمهوری] هم شبیه به همین است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر می‌‌شود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود.

متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۲۸ فروردین ۱۳۷۶ که برای نخستین بار در «انتخاب» منتشر می شود، در زیر آمده است

 

 

سال ۱۳۷۱
اول وقت خبر رسيد كه خبر ديشب راديو صداي آمريكا، مبنى بر دستگيرى نجيب‌الله در كابل صحيح نيست و او و خانواده‌اش در دفتر سازمان ملل پناه گرفته‌اند و خواستار آمدن به ايران‌اند؛ گفتم اگر به سازمان ملل پناه برده و سازمان تقاضا دارد، همراه با سوان بيايند و اگر از ايران به جاى ديگر بروند، مانعى ندارد.
آقايان [محمد]سعيدى‌كيا، [وزير راه و ترابري]، دكتر[حسن] روحانى، [دبير شوراي‌عالي امنيت ملي]، تيمسار [منصور] ستارى، [فرمانده نيروي هوايي ارتش] و دكتر [علي‌اكبر]ولايتى، [وزير امور خارجه]، جداگانه تلفنى اطلاع دادند كه هواپيما و هلي‌كوپترى از افغانستان به ايران آمده و پناه مى‌خواهند؛ گفتم بپذيرند. برخورد خوب داشته باشند و تقاضاى پناهندگى سياسى را براى بررسى به بالا ارسال دارند؛ اين سياست، مصوب شوراى عالى امنيت ملي است.
دكتر ولايتى گزارش سفر به چين و كُره [جنوبي] را داد و گفت چينى‌ها با دادن اعتبار براى كارخانه‌هاى سيمان و مترو[تهران] موافقت كرده‌اند. اجازه خواست كه به كويت سفر كند. گفتم در آنجا مسأله جزيره ابوموسى را كه اخيراً دربارة آن جنجال به راه انداخته‌اند، توضيح بدهد.
براى نماز جمعه به دانشگاه تهران رفتم. خطبه‌ها در مورد ادامه بحث عدالت اجتماعى و تحليلى دربارة انتخابات و محكوم كردن تبليغات منفى خارجى و داخلى بود.
بعد از نماز، از همان‌جا براى سفر به هرمزگان به فرودگاه [مهرآباد] رفتيم. [آقايان غلامرضا فروزش، عبدالحسين وهاجي، بيژن نامدار زنگنه، هادي نژادحسينيان، محمدرضا نعمت زاده، حسين محلوجي و محمد سعيدي‌كيا]، وزيران جهاد سازندگي، بازرگانى، نيرو، صنايع سنگين، صنايع، معادن و فلزات و راه و ترابري و همچنين آقايان [حميد] ميرزاده، [معاون اجرايي رييس‌جمهور]، [علي] شمخانى، [فرمانده نيروي دريايي] و [مرتضي] محمدخان، [رييس كل گمرك ايران]، همراه بودند. هر يك براى كارى مربوط به خودشان حضور داشتند.
در راه آقايان [عبدالحسين] وهاجى [وزيربازرگانى] و [هادي] نژادحسينيان [وزير صنايع سنگين]، دربارة طرح‌هاى سردخانه هزار تنى و كشتى‌سازى توضيح دادند. [آقاي بيژن نامدار زنگنه]، وزير نيرو اطلاع داد كه قرارداد احداث سد كارون 4 با ژاپنى‌ها با اعتبار ارزان و طولانى ژاپن امضا شده است.
در فرودگاه بندرعباس، استقبال رسمى بود. يكسره براى افتتاح سردخانه عظيم بيست هزار تنى به كنار بندر شهيد رجايى رفتيم. در مسير رفت و برگشت، مردم به گرمى استقبال و ابراز احساسات مى‌كردند. آقاي صادق مفتح، [معاون وزير بازرگاني]، دربارة سردخانه توضيح داد؛ مدعى است بزرگترين سردخانه در خاورميانه است و طراحى و اجرا به‌دست خود ايرانى‌ها انجام شده است. من هم صحبت تشويق‌آميز نمودم. براى كم‌كردن دموراژ [= خسارت معطلي] كشتى‌ها و
كمك به واردات و صادرات مؤثر است.
از آنجا به محل در حال احداث مجتمع المهدى رفتيم. براى توليد 220 هزار تن و با هزينه‌اى حدود 5/1 ميليارد دلار در حال احداث است. توضيح دادند، من هم صحبت كردم. با توجه به وجود مواد نفتى و گاز و انرژى و نيروى كار ارزان، مى‌تواند صادراتي سودبخش باشد.
سپس به محل احداث اسكله عظيم معادن و فلزات، براى ورود و صدور سنگ آهن و زغال سنگ رفتيم. پيمانكار آن شركت هيوندايى كُره جنوبى است. تجهيزات زيادى به كار گرفته است. دير وقت بود، در برنامه هم نبود، پياده نشديم. خواستار كمك براى قرارداد با آلمانى‌ها، جهت تأمين تجهيزات اسكله و نقاله‌ها و رفع نيازها بودند. از كنار پالايشگاه بزرگ در حال احداث هم گذشتيم و توضيح گرفتيم. 240 هزار بشكه ظرفيت دارد و براى صادرات فرآورده‌هاى نفتى است.
به استاندارى برگشتيم. در راه [آقاي احمد خرم]، استاندار [هرمزگان] و [آقاي غلامعلي نعيم‌آبادي]، امام جمعه [بندرعباس] كه در ماشين من بودند، دربارة اوضاع استان گزارش دادند. منجمله از گرانى برق، با توجه به گرما و نياز مردم گفتند.
علماى شيعه و اهل سنت آمدند. آقاى [غلامعلي] نعيم‌آبادى، امام جمعه خيرمقدم گفت و من صحبت كردم. اوضاع جهان اسلام را گفتم. شام را با آنها خوردم. سپس با ائمه جمعه ميناب، جاسك، حاجى آباد، بندرلنگه و بندرعباس و رييس دادگسترى جلسه خصوصى داشتيم. همه آنها براى كارهاى خود پول خواستند كه قول مساعدت دادم. دير وقت و خسته خوابيدم.

 

 

سال ۱۳۷۲
براى نماز صبح كه بيدار شدم، ديدم درب اتاق را از بيرون قفل كرده‌اند. نمى‌خواستم ديگران را بيدار كنم، ولى چاره‌اى نبود. در زدم، آشيخ محمد آمد و باز كرد. عفت هم بيدار شد. ديگر نخوابيدم.
اخبار خارجى را گرفتم. صبحانه را با فاميل خورديم و با يك ساعت تأخير به سوى نوق پرواز كرديم. كنار امامزاده گلزار شهدا فرود آمديم. مردم همان‌جا جمع بودند. نظم خوبى داشتند. در سفر گذشته، مثل ديروزِ رفسنجان شلوغ كرده بودند.
از قبور شهدا و مقبره امامزاده بازديد كردم. ساختمان امامزاده را با نقشه خوبى تجديد بنا مى‌كنند. ناتمام است؛ قول كمك دادم. متولى امامزاده از بچه‌هاى هم سن در دوران اقامت در بهرمان و اكنون پدر دو شهيد است؛ براى تكميل بنا كمك خواست.
دختر بچه‌اى شعر بسيار خوبى سروده بود و خوب خواند، مگر يك جمله كه بد خواند. آشيخ محمد و آقاي انصارى، خيرمقدم ستايشگرانه‌اى گفتند. من هم سخنرانى خودمانى و خاطره‌گويى نمودم: خاطره اولين سفر و مهاجرت به قم.
از آنجا به خانه خودمان رفتيم. اخيراً خانه را تعمير كرده‌اند. براى صفّه و سالن در گذاشته‌اند كه قبلاً نداشت و سفيد كرده‌اند كه كاه‌گلى بود. در منزل با بستگان ديدار كوتاهى داشتيم. به بام خانه رفتيم. به همراهانم، بادگيرى را كه در زمان نوجوانى در سن سيزده سالگى در آنجا به دست خود ساخته بودم و نيمه‌تمام مانده، نشان دادم. براى خودم هم جالب بود كه چگونه در آن سن توانسته‌ام چنين، بنایى كنم.
جمعى از زنان و مردان روستا به خانه آمدند. به گرمى احوال‌پرسى كرديم. علاقه داشتم كه بيشتر بمانم، ولى در شهرستان بم برنامه داشتيم و دير شده بود. حدود دو ساعت اقامت‌مان در بهرمان طول كشيد. به خانه همشيره طيبه رفتم كه مادر شهيد است و احوال‌پرسى كوتاهى نمودم. در آنجا، آقای احمد علايى از هم سن‌ها و هم‌شاگردى‌هاى دوران مكتب من، شعر خوبي در مدح من سروده بود كه قرائت كرد.
به آقاى [غلامرضا] فروزش، [وزير جهاد سازندگي] گفتم از پسته‌هاى كويرى بازديد كند و ببيند كه چگونه از زمين شور، مردم زحمت كش پسته برمى‌دارند؟ گفتم مشكل آب‌رسانى روستا را رفع كنند. آب انبارسنتى درب منزل ما توجه همراهان را جلب كرده بود. خبرنگاران مصاحبه‌هايى هم با من داشتند.
به سوى رفسنجان پرواز كرديم. در فرودگاه نيمه تمام رفسنجان، سوار هواپيما شديم. هواپيماى سي130 كه همراهان را مى‌آورد، مشكل داشت. مدتى معطل شديم و بالاخره آنها با هلى‌كوپترهاى شنوك آمدند و كمى بعد از ما رسيدند.
نزديك ظهر در فرودگاه نيمه تمام بم فرود آمديم. با تأخير زياد و بعد از مراسم استقبال به سوى شهر حركت كرديم. در راه از شهر پانزده هزار نفرى بروات گذشتيم. اجتماع خوب و پرشورى از مردم در خيابان‌ها بود. عبور كرديم و به شهر بم رفتيم. مردم شهر در خيابان‌ها و در ورزشگاه، خيلى باشكوه و پُرشور استقبال كردند.
زيادى قربانى كردن گوسفند و گاو و شتر در اينجا و شهرهاى ديگر رنجم مى‌داد. تصميم گرفتم، به نحوى در سفرهاى آينده، رسم قربانى در انظار مردم را ممنوع كنم. كمى خون هم روى عمامه‌ام پاشيد. در خيابان‌ها، مردم و مخصوصاً زنان، مقدار زيادى گل پرپر كرده بودند و پرهاى گل را روى ماشين مى‌پاشيدند. بعضى در كف خيابان، راه را گل‌فرش كرده بودند كه ماشين حامل من از روى گل رد شود. به طور كلى به نظر رسيد كه مراسم استقبال در سفرها با ابتكارات و ظرافت‌هاى جديدى همراه مى‌شود. علاوه براين، هنرمندان براى سرودن شعر و سرود و اجراى موسيقى‌هاى بديع و نوشته‌هاى جالب و خلق تابلوهاى تازه و پلاكاردهاى اهالى با مضامين شاعرانه، به مسابقه برخاسته‌اند و فكر مى‌كنم صداوسيما نقش مهمى ايفا مى‌كند.
در اجتماع مردم در استاديوم بزرگ شهر، امام جمعه و نماينده خيرمقدم گفتند و خواسته‌ها را بيان كردند. من هم سخنرانى مفصلى كردم و شهادت امام صادق(ع) را تسليت گفتم و حادثه فيضيه در سال 42 را بازگو نمودم.
براى ديدن ارگ بم رفتيم. اثر باستانى بسيار مهمى است. مربوط به قرن‌ها پيش از اسلام است. مى‌گويند زمان بهمن اسفنديار ساخته شده كه گويا افسانه‌اى است. مساحت آن بيش از شصت هكتار است، با ساختمان‌هاي خشت و گل. راهنما دبير خوش ذوقى بود كه خيلى خوب توضيح مى‌داد.
در قلعه ارگ، بالاترين نقطه ساختمان كه حدود شصت متر مرتفع است، ساختمان چهار فصل را فرش كرده بودند. در مسجد وسيع آن نماز خوانديم و توضيح شنيديم و ناهار خورديم. جمع زيادى هم در ميهمانى بودند. دستور دادم به سرعت بازسازى كنند و براى جلب توريست تبليغات بيشترى انجام دهند.
به سوى روستاى دولت‌آباد در بخش محروم نرماشير حركت كرديم. هنوز هم در خيابان، مردم زيادى مانده بودند. مراسمى براى شروع كار ساخت يك مركز بهداشتى بود. به خاطر اينكه حلقه‌اى از زنجيره ساخت هزار مركز است كه با كمك وام بانك جهانى بنا است بسازيم، به آن اهميت داديم. براى مردم از اهميت بهدارى گفتم.

 

سال ۱۳۷۳

امروز هم تب و کسالت ادامه داشت. در خانه ماندم. وقت بیشتر به استراحت گذشت و معمولاً روی تخت‌خواب. عصر سعید [لاهوتی] آمد و آمپول پنی‌سیلین تزریق کرد. تا آخر شب، تب خیلی کم شد و توانستم راحت‌تر بخوابم.

امروز کمی باران بارید. در گزارش‌ها، مسأله گوراژده مهم است. کارها را آوردند، انجام دادم. به دفتر رهبری اطلاع دادم که نمی‌روم. آقای [فریدون] وردی‌نژاد، [مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)]، تلفنی پیشنهاد کرد که در مورد بوسنی تحرکی داشته باشیم.

 

سال ۱۳۷۴

ساعت چهار صبح با زنگ ساعت بیدار شدیم. با عفت به فرودگاه رفتیم و پس از انجام مصاحبه کوتاهی، به سوی دهلی‏نو پرواز کردیم. فائزه و اعظم [همسر محسن] و وزیران نفت، امورخارجه، ارشاد، علوم و... همراه بودند. در راه نماز صبح را خواندم و کمی هم خوابیدم و مقداری مذاکره و صرف صبحانه.

ساعت نُه ‏ونیم به وقت دهلی، در فرودگاه نظامی شهر فرود آمدیم. شخص آقای [ناراسیما] رائو، نخست ‏وزیر برخلاف رسم‏شان به فرودگاه آمده بود. به کاخ ریاست جمهوری رفتیم. هنگام ورود توپ ‌نواختند و تعداد زیادی اسب‌سوار ما را استقبال و همراهی کردند و بلافاصله سان و معارفه با شخصیت‌ها و همراهان بود.

محل اقامت من و عفت و بچه‌ها در همین کاخ ریاست ‏جمهوری است که هفتاد سال پیش توسط انگلیسی‌ها ساخته شده و همراهان در هتل مستقر هستند. کمی استراحت کردیم. سپس به محل قبر [مهاتما]گاندی، [رهبر فقید هند] رفتیم؛ برای نثار تاج‏گل و غرس درختی و نوشتن جمله‌ای در ورقه مخصوص. جمله «خدایار» را نشان دادند و گفتند آخرین صحبت گاندی بعد از ترور است.

به کاخ برگشتیم. جلسه مذاکره با آقای شارما، رییس جمهور برگزار شد. صحبت‌ها بیشتر تاریخی و بر محور ادبیات فارسی و سوابق زبان فارسی در هند و کمی هم دربارة توسعه روابط و بیشتر ایشان صحبت کرد. پیرمرد باحال و باصفا و درعین‏حال مطلعی است.

برای ناهار به ساختمان حیدرآباد هاوس رفتیم؛ گویا در سفر قبلی همین جا  بودیم.  قبل از ناهار کمی صحبت کردیم و سپس ناهار خوردیم. بر سر میز ناهار، صحبت‌های زیاد متفرقه داشتیم. جمعی از کشمیری‌های موافق دولت را هم آورده بودند. قرارمان این بود که ما با هر دو گروه مخالف و موافق ملاقات کنیم، یا با هیچ‏کدام. اطلاعات زیادی از هند در سر میز ناهار به دست آمد.

بعد از مراجعت به مقر و کمی استراحت، برای افتتاح کنگره نهج‌البلاغه رفتیم. این کنگره را انجمن دوستی ایران به کمک سفارت ایران گرفته‌اند. صحبت‌های خوبی کردند و اکثراً استاد دانشگاه و چهره‌های علمی و ادبی بودند. من هم صحبت کردم و پیام رییس‏جمهور [هند] خوانده شد که مطالب خوبی دربارة حضرت علی(ع) و نهج‌البلاغه داشت. هدایایی فرهنگی دادند.

به مقر برگشتیم. وزیر امورخارجه هند آمد. مذاکرات دربارة توسعه روابط بود.  سپس به سفارت رفتیم؛ برای مراسم شروع کار انجمن دوستی ایران و هند که بیشترشان همان افراد کنگره نهج‌البلاغه بودند. دو نفر از آنها صحبت کردند و خوب بود. سپس من دربارة سابقه طولانی زبان فارسی در هند و حاکمیت بر ادبیات و سیاست زمان خود مطالبی گفتم و از منزوی شدن آن پس از سلطه انگلیسی‌ها اظهار تأسف کردم و پیشنهادهایی برای احیای آن و آثار ایرانی و فارسی دادم.

ساختمان سفارت هم جدید و جالب است. به مقر آمدیم. بعد از نماز، رییس‏جمهور آمد و پس از مقداری صحبت، به تالار پذیرایی‌شان رفتیم، در سالن بزرگی که با تصویرهای زیادی مزین بود و کلمات و اشعار فراوان به زبان فارسی داشت. مراسم معارفه و مسافحه مجدداً داشتیم. سر میز شام رفتیم. دو طرف من، رییس مجلس و رییس دیوان عالی کشور بودند و مقابلم رییس ‏جمهور و نخست‏ وزیر. صحبت‌های زیادی دربارة اوضاع هند داشتیم. مجموعاً مردم مهربان و افتاده و خونگرمی هستند. در سالن پیشنهاد دادیم که برای کف سالن، فرشی با تصویرهای سقف سالن، در ایران بافته شود و آقای رائو گفت، با شرکت
 ایران و هند بشود.

بعد از شام به مقر آمدیم. در مسیر آقای آقازاده، [وزیر نفت]، گزارش مذاکراتش را دربارة خط لوله گاز و فروش گفت و توقع آنها برای کمک به حزب‌شان را داد. عفت و همراهان هم برگشته بودند. هوا گرم است و مرطوب

 

 

 

سال ۱۳۷۵
اول وقت، آقای ولایتی، [وزیر امورخارجه]، برای سفر به پاکستان و ترکیه، تلفنی کسب‌نظر کرد. گفتم براساس توافق با آقای حافظ اسد، نماینده من برای مذاکره برود. به دفترم رفتم. ساعت ده و نیم، عقد ازدواج یکی از کارکنان دفتر را بستم.
[آقای والتر اوفوناگرو]، وزیر فرهنگ و اطلاعات نیجریه آمد. نامه رئیس دولت را آورد و در مورد همکاری‌ها صحبت شد. از زورگویی‌ها و بی‌انصافی غربی‌ها در روابط گفت. [آقای عمار المخلوفی، وزیر نفت الجزایر و] رئیس [دوره‌ای] کنفرانس اوپک و [آقای لقمان]، دبیرکل اوپک آمدند. از نیجریه و الجزایر هستند. در مورد لزوم مراعات سهمیه‌ها و آمادگی برای فرض آمدن عراق به بازار و قانع کردن صادرکنندگان نفت غیراوپک برای عدم سوءاستفاده از فداکاری‌های اوپک مذاکره کردیم.
آقای [اسماعیل] داودی [شمسی]، نماینده میبد و اردکان آمد. از اقدام شورای نگهبان در ابطال چند صندوق در میبد شکایت دارد که منجر به انتخاب رقیب ایشان و حذف او شده است. دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رئیس‌جمهور و عضو شورای نگهبان] آمد. اساس‌نامه موزه قرآن را آورد. در مورد انتخابات و عملکرد نادرست بعضی از اعضای شورای نگهبان گفت و برای قیمت زمین فرهنگستان‌ها استمداد کرد.
عصر آقای [کمال] خرازی، [نماینده دائم ایران در مقر سازمان ملل] آمد و مذاکراتش را با یکی از سناتورهای آمریکایی، در خصوص تلاش برای جلوگیری از تشنج بیشتر در روابط گفت. قبلاً از رهبری اجازه گرفته بود که از طریق نمایندگان مجلس آمریکا، لابی نماید و برای تبلیغات و روشنگری کمک بگیرد.
جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتیم. با گزارش‌های دانشگاه آزاد اسلامی در مورد اقدامات فرهنگی و دربارة تقویت دانشگاه بین‌المللی [امام خمینی قزوین] تصمیم‌گیری کردیم.
آقای [علی] لاریجانی، [رئیس سازمان صداوسیما]، تلفنی، گزارش افکارسنجی را داد که نشان می‌دهد، [حزب] کارگزاران از [جامعه] روحانیت مبارز [تهران]، علیرغم این همه تبلیغات صداوسیما و مایه گذاشتن از رهبری و قوه قضاییه، جلوترند. افکارسنجی نهاد [ریاست‌جمهوری] هم شبیه به همین است.

 

 

سال ۱۳۷۶
در گزارش‌ها هنوز مسایل آلمان و ايران مورد توجه است. تعداد فوتی‌هاى آتش‌سوزى منا به 500 نفر نزديك مى‌شود؛ به تدريج بالا مى‌برند. به دولت‌هاى هند، پاكستان، بنگلادش و عربستان سعودی تسليت گفتم. [آقایان هادی باریک‏بین، حسین زاجکانی‏ها و فتاح موسوی]، امام‏‌جمعه و نمايندگان قزوين، براى تشكر از من به خاطر اقدام و پيگيرى استان‏‌شدن قزوين و درخواست سفر به آنجا بعد از رسميت‏‌يافتن استان، آمدند.
آقاى [سیدمحمد] خاتمى، [نامزد انتخابات ریاست‏جمهوری] آمد و و در مورد سياست تبليغاتى توضيحاتى داد و از من نظر خواست؛ فكر مى‌كند كه اكثريت را دارد و در عين حال از عدم دستكارى در روند كارى رأى‌گيرى، مطمئن نيست.
مجمع [عمومی شرکت] متروى تهران، در حضور من جلسه داشت. آقاى [اصغر] ابراهيمى، [مدیرعامل شرکت مترو] گزارش كار داد. به خاطر تأخير در برنامه‌ايى كه قول داده بود، سرزنشش‏‌كردم. عصر كارها را تكميل نمودم. از سونا استفاده كردم و به خانه آمدم. فرصتى شد كه بخشى از دعاى عرفه را بخوانم. شب مهدى و ياسر و بچه‌هايشان، شام آوردند، با هم خورديم.