استقلال و حاکمیت ایران در بهترین شرایط چیزی جز آرزو و وعده و وعید بیش نیست و تا وقتی که این کشور حکومتی نداشته باشد که بتواند اختیارات و مسئولیتهای حاکمیت را بر عهده بگیرد واقعیت ندارد و نمیتواند داشته باشد. افزون بر آن شرایط حکومت در ایران مانع از هرگونه تلاش در برقراری آزادیهای اولیه و تأمین پیشرفت اقتصادی و رفاه اجتماعی می شود. اگر ایران می خواهد به ثبات واقعی دست یابد که آن نیز ناشی از آزادیهای سیاسی و افزایش سطح زندگی است دقیقاً باید در امور داخلی آن مداخله به عمل آید.
یادداشتهای اسدالله علم: صبح سفیر آمریکا را خواستم. موضوع یونان را به او گفتم که من دیروز اشتباه کرده بودم، چون مسافرت شاهانه state Visit میباشد. باید رئیس جمهور به سفارت بیاید و این یک [امر حتمی] must هست. او هم قبول کرد. چون سفیر آمریکا از پیش من میرفت که شرفیاب شود و زود به منزل آمده بود، یک ساعتی [مرور کلی] tour d'horizon کردیم. از مسافرت شاهنشاه به کشورهای سوسیالیستی پرسید. گفتم خیلی خوب بود و راضی هستند. بعد گفتم که این کشورهای کوچک به خصوص رومانی و یوگسلاوی چون میخواهند خود را از یوغ مسکو برهانند، خیلی احساس احتیاج به ما میکنند، هم چنین لهستان، حتی چکسلواکی هم بی میل نیست. ولی نمیتواند، چون قشون روس در آن جا هست، پدرشان را در می آورد.
ما آمریکائیان در حالیکه فکر تساوی حق حاکمیت کشورها را با پی آمدهای ناسیونالیستی آن پذیرفتهایم، رهبری یک اصل دیگر را بر عهده گرفتهایم که آشتی دادن آن در زمانها و مکانهای مختلف با اصل حاکمیت ملی دشوار است.
یادداشتهای اسدالله علم: یادداشت دیگری سفیر آمریکا راجع به یونان داده بود. فرمودند: سفیر آمریکا را بخواه و به او بگو ما این بی تفاوتی شما را قبول نمیکنیم و به شما [هشدار]warning میدهیم که در این جا هم اگر سلطنت را از بین بردید، مثل ایتالیا و عراق پشیمان خواهید شد.
در امور اقتصادی، دولت ایالات متحد پس از جنگ جهانی اول هدفها و اصول گوناگونی را اعلام کرد. ما یک برنامه نیرومند ترویج و توسعه بازرگانی خارجی را ترتیب داده و خواستار تساوی فرصتها و در جستجوی مواد خام بویژه نفت بودیم. در ایران نیز اوضاع این کشور افکاری را در مغز ما بوجود آورد. دولت متبوع ما بدون پذیرفتن هیچ گونه تعهدی دعای خیر خود را بدرقه راه دو هیئت مالی کرد و در سالهای ۲۱-۱۹۲۰ و نیز در سالهای ٤٤-١٩٤٣ دو شرکت نفت امریکائی در صدد اخذ امتیاز نفت در ایران برآمدند.
یادداشتهای اسدالله علم: امروز صبح... سفیر شوروی دیدنم آمد. راجع به تشریف بردن والاحضرت شمس به شوروی، که در ژوئن قرار بود باشد [ولی] والاحضرت رد کردند، برای سپتامبر دعوت میکرد. واقعاً زیر سایه شاه به کجا رسیدهایم. دعوت دولتی مثل شوروی را رد میکنیم، مجدّداً با التماس دعوت میکنند. یا سفیر انگلیس و تملّقهایی به من میگویند! مدتی راجع به اوضاع آمریکا دنیا صحبت کردیم و جای تعجب است که تنها به دیدنم آمده بود (بدون مترجم) و به انگلیسی صحبت داشتیم.
اساس سیاست انزواطلبی آمریکا در امور سیاسی مبتنی بر نپذیرفتن مشارکت با سایر دولتها در جلوگیری از جنگ همراه با بی میلی یا ناتوانی در به کار بردن قدرت مان در بر طرف ساختن علل ابتدائی جنگ و متوقف ساختن عملیات اولیه تجاوز بود. حتی هنگامی که علل مزبور آشکار و عملیات علنی شد، ما خودمان را به خواسته اندیشی و موعظههای اخلاقی راضی کردیم. با این حال عدم تحرک ناشی از انزواطلبی ما هیچ گاه کامل نبود.
یادداشتهای اسدالله علم: .. به سفارت انگلیس رفتم. در سفارت انگلیس آن قدر سفیر و اعضاء سفارت از وزیر مختار و ... دنبال من دویدند که واقعاً خودم خجالت کشیدم. برای آنها حضور من که نوکر شاهنشاه هستم، افتخار بسیار بزرگی بود و مخصوصاً میخواستند به رخ مردم بکشند. تقریباً تمام مهمانها را میآوردند که به من معرفی کنند. بالآخره فرار کردم!
غروی، از یاران نزدیک امام موسی صدر در گفتوگو با «انتخاب» تصریح کرد: امام موسی صدر آمده بود تا با ما و خانواده آقای خمینی خداحافظی کند. گفتند به لیبی میروم، گفتم نروید، اطلاعاتی که دارم نشان میدهد این سفر پر مخاطره است، چند دلیل هم گفتم. ایشان گفتند حالا که اینها را میگویی، من میروم الجزایر و اگر بومدین تضمین کرد، من میروم. گفتم شخصی نزدیک به قذافی گفته شما برنمیگردید.
طی گفتوگویی با «انتخاب» مطرح شد؛
عمادالدین باقی، شاگرد آیتالله منتظری در گفتوگو با «انتخاب» اظهار کرد: دو موضع وجود داشت، یکی درباره تسخیر سفارت و یکی در مورد تداوم اشغال سفارت. درباره تسخیر سفارت آقای منتظری موضع موافق داشت، آمریکاییها هم پیشبینی میکردند که این اتفاق میفتد. اما آیتالله منتظری مخالف تداوم اشغال بود.