پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در ارک ناهار خورده شد. بعد از ناهار ترکمانها، صاحبمنصبان متوقف مشهد، امامجمعه و بعضی از علما، حاجی ملا عبدالکریم واعظ و غیره به حضور آمدند. جلالالدوله رفته، ختم سپهسالار را برچید. حاجی شریفخان کور، مصطفیخان کچل، موچولو میرزای مغبون، خان داماد ملعون و غیره و غیره را به حضور آورد.
اشرک یک گنجشک برای کوفته زد. کوفته را امروز زبیده شسته بود. باقرخان که به هرات رفته بود آمده بود، با او صحبت شد. میگویند قوللر آقاسی این روزها میآید. خلاصه حرمخانه چهار به غروب مانده رفتند زیارت، دو ساعت به غروب مانده برگشتند، ما هم دو ساعت به غروب مانده از راه خیابان رفتیم. در خیابان خانسوارخان هزاره و پسر رحیمداد هزاره ایستاده بودند. هفت نفر اسیر زنده، یک سر از ترکمان تکه، در سمت جنگل تومانآغا گرفته بودند آنجا نگاه داشته بودند. قدری با آنها صحبت شده، در دم بست پیاده شده رفتم به صحن.
اول رفتم به کتابخانهی حضرت. بسیار بسیار کتابخانهی قشنگ خوب بانظمی است. کتابهای خطی خوبی داشت. قرآن خط جناب امیر را زیارت کردم. یک قرآنی از هند تمام کرده آوردهاند، همچه چیزی به این خوبی و خوشخطی و قشنگی و پُرزینتی به تصور نمیآید، یک سال درست تماشای همان قرآن را باید کرد.
غروب نزدیک شد، فرصت نبود، برخاسته آمدم پایین. کتابخانه پلههای کاشی بسیار بسیار تمیز میخورَد بالا میرود. کتابخانه در بالاخانه است. تختهبندی خوبی کردهاند کتابها را. علوم به علوم، بهقاعده چیدهاند. متولیباشی تازه جولانبازی میکرد.
خلاصه پایین آمده زیارت کردیم. نماز ظهر و عصر را در بالای سر کردیم. بعد از زیارت، دم کشیکخانهی حضرت چای حضرت را خورده، برخاستم. چراغ روشن کردم، جزء خدّام حضرت خدمت کردیم. چراغها را به طور رسم خدّام بوسیده، دست به دست به ما میدادند زمین میگذاشتیم.
بعد از اتمام چراغها، همهی خدّام و ما دور ایستادیم در حرم. عینالملک، یحییخان، معیرالممالک هم چون جزء خدّام هستند خدمت میکردند. ایستادیم، در دست هر یک شمعی دادند، خطیب خطبه [را به] وضع غریبی خواند سه دفعه به فاصلهی پنج دقیقه خطبه میخواند، طور غریب و به طور تشدد و تحکم میخواند. بعد از اتمام خطبه یکدفعه همه به سجده افتادند، من نابلدوضع بودم، شمع در دست تا خواستم سجده بیفتم دولا شدم، آنها برخاستند، آتش شمع که در دستم بود کم ماند سبیل و ابرو را بسوزاند.
بعد غروب شد. بیرون آمده از راه بازار رفتم اندرون. موسیو ناتال فرانسوی، چهلچراغ خوبی، ریختگی مثل نقره ساخته بود آورد؛ لالههایش را هم در مشهد ریخته بودند از بلور بد، دادم بردند در حضرت آویزان کردند. جقّه[ای] که من پیشکش کرده بودم در بالای سر حضرت، پشت آینه گذاشته بودند، خوب جایی بود. سه گلدان و یک میز سنگی به دستورالعمل سیفالدوله، سنگتراش مشهدی تراشیده بود، بسیار بسیار خوشترکیب و خوب چیز قطعه است، آوردند در حوضخانه گذاشتند. انشاءالله باید به طهران بیاورند.
جعفرقلیمیرزا پسر محمدولیمیرزا که در مشهد توطّن داشت، بسیار هرزه بود. پریروز گرفته زنجیر کردند.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۴۱ و ۲۴۱.