خاطرات حسن روحانی: حدود ساعت ۷:۳۰ صبح بود که من بیدار شدم، دیدم چند نفر پلیس بالای سر ما ایستاده اند. همه را بلند کردند و به چهره‌ی تک تک ما خیره شدند و سپس به من گفتند: لباس را بپوش و مرا با خود بردند. در آنجا خود من و سایر دوستان پرسیدیم که جرم من چیست؟ اما پلیس جوابی نداد. من را با اتومبیل به کلانتری (Police Station) بردند. در آنجا فرمی را دادند، تکمیل کردم و سپس لباس زندان را به من دادند و مرا در یک سلول زندانی کردند.