پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سالهای اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب میباشد.
اردیبهشت سال ۶۸ حضرت آقا رئیس جمهور بودند. در ملاقاتی که با آقای ری شهری داشتند از ایشان درخواست کردند که اگر در مورد این افرادی که اطراف من هستند مطلبی وجود دارد برای من ارسال کنید. شاید پیامی که امام حدود دو ماه قبل با عنوان منشور روحانیت صادر نموده و در بخشی از آن به نقد تفکر و تشکیلات انجمن پرداختند در این تصمیم بی تأثیر نبوده باشد. آقا به مصداق المؤمِنُ کَیسٌ، خودشان مثل یک افسر اطلاعاتی نگاه تیزهوشانهای به مسائل داشتند. البته شأن ایشان اجل از این کلمه است ولی خود ایشان طرح موضوع میکردند؛ مثل خود امام که در جریان سید مهدی هاشمی، محسن رضایی را نگه داشتند و گفتند روی این آقا کار کنید.
امام خودشان منبع خبر و افسر اطلاعاتی، اصلاً همه کاره خود امام بودند. کأنه امام بگویند من دارم میبینم این چه جانوری ست. شماها نمیدانید و بعدها فضاحتشان روشن شد.
درخواست آقا از آقای ری شهری به دستمان رسید. ما هم که حسابی دستمان پر بود دانه دانه مطالب انجمن را نوشتیم. از جمله مواضع سیاسی انجمن و عین جلسات را انتقال دادیم، هتاکیها خیلی زیاد بود و وقتی میرسیدم به کلمات، فحش جوری مینوشتم که لفظ زشت اهانت مشخص نباشد اما هر کس میخواند میفهمید این جسارت به امام و آقا است.
داخل گزارش به صورت مستدل و مستقیم تمام جلساتی که نسبت به، انقلاب، امام شهدا و مظاهر انقلاب توهین میشد به اضافه لیست افرادی که در جلسات میآمدند عناصر وابسته به ریاست جمهوری مثل آقای مادرشاهی و آقای سلیمی و مطالبی از این قبیل را هم نوشتم. شرایط به ما اجازه نمیداد که نه درباره آقای مادرشاهی، مسئول مشاور اطلاعاتی مقام ریاست جمهوری و نه آقای سلیمی به خاطر جایگاهی که داشتند روی اینها مستقیم کار کنیم یعنی با پای خودشان توی تورهای ما میآمدند، گاهی فکر میکنم آن سالها اگر مستقیم کار میکردیم چه اتفاقی میافتاد. هنر ما این بود که یک مکانهایی تور پهن کنیم که اگر آقایان تشریف آوردند توی تور، صید ما پررونق باشد، ما هم خدا خدا نمیکردیم که آدمها بیایند و مشخص بشود که این همه جمعیت در عین اینکه با انجمن مرتبطاند، در نظام هم هستند.
ما خوشحال میشدیم هیچکدام اینها عامل و وابسته به حزب و گروه و جریانات دیگری نباشند ولی متأسفانه تعلقات خاطر اینها باعث شد که بیایند کلیات مطلب را در مورد دانه دانه افرادی که آنجا، بودند، به صورت کلی نوشتم چون آقا فرموده بودند در مورد این افراد اگر مطلبی هست ارائه بدهید. بعضی از حرفهای جلسات انجمن را هم برای بزرگان مینوشتیم. موقع نوشتن هم خیلی احتیاط میکردیم به جای بعضی کلمات توهینآمیز، سه نقطه میگذاشتیم. مجبور بودیم کلمه را حذف کنیم اما جوری مینوشتیم که مشخص شود اینها چه طور دارند افکار جوانها را خراب میکنند.
یادم هست ماه رمضان بود و در وقت کمی که داشتم باید همه کارها را انجام میدادم جوری نبود که بتوانم بروم خانه و برگردم اصلاً نمیکشیدم که بخواهم برگردم حسابی خسته میشدم ماه رمضان مسافت طولانی، خستگی، زبان روزه، به خاطر همین سریع گزارش را تهیه کردم.
لحظه بزرگی بود برای من داشتم برای اولین بار برای آقا نامه مینوشتم؛ داشتم راجع به انجمنی که چند سال دربارهاش تحقیق کرده بودم به بالاترین مقام اجرایی مملکتی نامه مینوشتم. به خودم جرات دادم نفس عمیقی کشیدم و بر حسب روال معمول و وظیفه سازمانی با جسارت تمام، اول گزارش به رهبری که آن موقع رئیس جمهور -بودند نوشتم این گزارش توسط افراد خالص و متدینی به دست آمده که هر گونه لو رفتن مطلب باعث سوخت و سوز افرادی میشود که خالصانه به نظام خدمت کردهاند.
خیلی گستاخانه بود، ولی من یک احساسی داشتم و باید این احساس را به رئیس جمهوری که به او اعتقاد داشتم و با امید و آرزو به او رأی داده بودم میرساندم و حالا بیشتر از قبل هم به او اعتقاد پیدا کرده بودم وظیفه داشتم بگویم که آقا جان اگر این گزارش بیفتد دست افراد دفتر فاتحه منبع من خوانده است.
هر چه مطلب در بضاعتمان بود و در چنته داشتیم دادیم. این گزارش را هم خدمت آقای ری شهری دادیم و ایشان به آقا داد و حضرت آقا بعد از مطالعه عیناً برگرداندند به دست آقای ری شهری اولین مطلبی که آقا بزرگوارانه در پاسخ نوشته بودند این بود: احدی از اعضای دفتر از این بولتن اطلاع پیدا نکردند، خیالم راحت شد. آقا کاملاً مسائل حفاظتی را رعایت کردند و وقتی فرمودند احدی مطلع نشد یعنی اگر اتفاقی جایی افتاد خودتان خراب کردید.
دومین نکته آقا قریب به این مضمون بود، افرادی که اینجا پیش من هستند جور دیگری به ما گفتهاند که ارتباط ما با انجمن قطع شده است.
نکته سوم این بود که درباره اهانتهای شیخ نوشته بودند اینها بیشتر از حسادتهای آخوندی این پیر گمراه نشأت میگیرد.
چهارمین نکتهای که آقا در پاسخ نوشته بودند این بود: فرصت را مغتنم بشمارید، قدر این اشخاصی که با شما همکاری میکنند را بدانید و رعایت احساسات و عواطفشان را هم بنمایید. شاید منظور آقا بیشتر همان منبع ویژه مان بود. میدانستیم تعلقاتی به انجمن دارد ما هم انصافا مدارا کردیم و نگذاشتیم ما احساساتش جریحه دار شود.
آقا همینطور شفاهی برای او هم سلام رسانده بودند که وقتی ما به او گفتیم از خجالت رنگ و رویش عوض شد و گفت: «آقا سلام رسانده؟ برای من؟ گفتم آره آقای ری شهری شما را لو داده، من که او هم سلام رسانده... منبعم رو به هیچکسی لو نمیدم. خیلی حس غرور افتخارآمیزی داشت که آقا به یکی از دوستان هم به این گزارش تحلیلی اضافه کرده بود. حضرت آقا دقیقاً روی همان تحلیل یک خط قرمز کشیدند و گفتند این را از ذهن اطلاعاتیتان حذف کنید. ما هم خیلی راحت پاکش کردیم. از باقی گزارش تشکر کردند و رهنمون هم دادند تعبیر یکی از بزرگوارها این بود که شما در کار خودتان مجتهدید.