صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

شنبه - ۱۵ آذر ۱۴۰۴
کد خبر: ۸۹۸۶۰۵
تاریخ انتشار: ۲۴ : ۲۳ - ۱۵ آذر ۱۴۰۴
یادداشت‌های اسدالله علم: عصری حضور علیا حضرت شهبانو رسیدم که نشان جمعیت زنان ایتالیا حضورشان تقدیم میشد. شهبانو خیلی اظهار مرحمت کردند و حتی گره کراوات من که کج بود وقتی خواستم عکس بگیرم با دست خودشان درست کردند. خیلی باعث تعجب شد، چون من انتظار هیچ گونه لطف و مرحمتی از جانب ایشان ندارم، حق هم به ایشان می‌دهم و از طرفی به این مسأله اهمیت هم نمیدهم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  

 

«انتخاب» هر شب یادداشت‌های روزنوشت علم را منتشر می‌کند.

 

۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۲: صبح شرفیاب شدم... به عرض رساندم باید از طرف دفتر مخصوص به دولت ابلاغ شود آن منافعی که کارخانه قند تربت جام عاید سازمان گسترش می‌کند، در بودجه بگنجانند که کارخانه را سازمان مذکور بتواند به آستان قدس بفروشد. فرمودند: «خیر! گفتم امسال بهره برداری کنند، پس از بهره برداری به شما بدهند.» عرض کردم: این کار را یک سال عقب می‌اندازد، برای اینکه ما باید زراعت امسال را تحت نظر بگیریم و اقدام کنیم و به این صورت نمی‌شود. فرمودند: چرا نمیشود؟ شما زراعت چغندر را از امسال تحت نظر بگیرید. عرض کردم: اداره کارخانه با دیگری و زراعت با دیگری نمیشود، به علاوه تا این کارخانه و کارخانه تربت حیدریه یکی نشود، اصولا برای بلژیکی‌ها صرفه ندارد آن جا را تحویل بگیرند. فرمودند: «خیر! البته که میشود، زیرا من امر میدهم.» عرض کردم: کار اقتصادی با امریه جور در نمی‌آید، این کار را برای صرف مالی میکنیم، نه به منظور دم و دستگاه راه انداختن. فرمودند: من میگویم میشود. دیگر من چیزی عرض نکردم. فرمودند: به رئیس سازمان گسترش بگو بیاید خراسان، آن جا اوامر صادر خواهم کرد. عرض کردم: چشم! ولی، چون تاریخ مینویسم ناچارم بگویم که صدور این گونه اوامر از جهت این است که شاهنشاه، شاهنشاه زاده بوده‌اند و از پایین وارد جریان امور نبوده‌اند (غیر از پدرشان که از مدارج پایین کار را شروع کرده بودند) و احساس نمیفرمایند که فی المثل در یک کارخانه که موضوع اقتصادی است با وجود دو دستگاه عامل ممکن نیست کار جلو برود.

عرض کردم: روزنامه‌های فرنگی زبان ما مصاحبه شاهنشاه را با نیوزویک نوشتند. عصری قرار بود فارسی زبان‌ها بنویسند، گویا امر داده‌اید نوشته نشود، کسب تکلیف میکنند. فرمودند: بلی باید فارسی آن را به دقت بخوانم. من احساس کردم که میل ندارند [به فارسی منتشر شود]. اصولاً [در یک مصاحبه]خیلی مسائل دقیق و جدی [مطرح]است و نمیشود همین طور گفت و رفت. شاهنشاه قریب سه ماه قبل [قبل از نوروز]به کلی قدغن فرموده بودند که روزنامه نگاری به هیچ وجه شرفیاب نشود، چون تولید دردسر بی ربط میشود. بعد هویدا لندن رفت، سر و صدایی در جرائد راه انداخت، دوباره تصمیم اتخاذ فرمودند مصاحبه فرمایند. چه باید کرد؟ الملک عقیم است. هویدا حق آن فضولی‌ها را نداشته [است]. این مسائل را به من نمیفرمایند، ولی من که در جریان روزمره کار‌ها هستم، احساس میکنم.

راجع به گاز عرض کردم که کنسرسیومی‌ها استدعا دارند [تخفیف مورد توافق]agreed discount [قابل رقابت]competitive باشد و چنین نامه‌ای به آنها داده شود. فرمودند: «بگو میدهیم و قابل مطالعه است. اصولاً وقتی آنها پنجاه درصد در پروژه‌های گازی با ما شریک باشند، ما که نمیتوانیم به چنین شرکتی گاز به قیمتی بدهیم که برای آن شرکت ضرر داشته باشد.» من مرخص شدم.. 

[بعد از ظهر]به من تلفن شد که شاهنشاه اوامر دارند. فرمودند: در مورد گاز تو چیزی به کنسرسیوم نگو فقط به آنها بگو فلاح که مسئول مذاکرات است اوامر مرا ابلاغ خواهد کرد. عرض کردم: همان صبح اوامر مبارک را ابلاغ کردم. فرمودند: به هر حال حالا بگو هرچه فلاح بگوید همان است (کاش در همه کار‌ها همین طور از طریق خودش که صحیح هم هست اقدام شود.) عرض کردم: چشم.

عصری حضور علیا حضرت شهبانو رسیدم که نشان جمعیت زنان ایتالیا حضورشان تقدیم میشد. شهبانو خیلی اظهار مرحمت کردند و حتی گره کراوات من که کج بود وقتی خواستم عکس بگیرم با دست خودشان درست کردند. خیلی باعث تعجب شد، چون من انتظار هیچ گونه لطف و مرحمتی از جانب ایشان ندارم، حق هم به ایشان می‌دهم و از طرفی به این مسأله اهمیت هم نمیدهم. 

شب خانم سفیر آمریکا و چند نفر از دوستان آمریکایی منزل من آمدند. مطلب مهمی گفت‌و‌گو نشد. بیچاره آمریکایی‌ها خیلی پکر هستند. آنها که همیشه ما را [فاسد]corrupt می‌گفتند.