پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۲: چون امر فرموده بودند کارهای عقب افتاده را به عرض برسانم، صبح سواری نرفتم. کارها را مرتب کردم. شاهنشاه صبح سواری تشریف برده بودند، وقتی ظهر برگشتند، فرمودند: چرا نیامده بودی، عرض کردم: به شرفیابی نمی رسیدم.
از وضع جنگلکاری و درختکاری حدود فرح آباد اظهار رضایت فرمودند. واقعاً خیلی خوب است که شاهنشاه این قدر به درختکاری علاقه مند شدهاند. همین حالا تپه های شمشک، تپه های ازگل درختکاری شده و پارک آریامهر در کنار بزرگراه کرج بسیار جنگل زیبایی شده است. هم چنین در سطح کشور همه جا برنامه وسیع جنگلکاری پیش میرود. خدا کند بعد از ما اینها برای مملکت بماند.
باری در سلمانی شرفیاب شدم. تا سر شاهنشاه را شست و ته رنگی زد (رنگ جو گندمی و خاکستری)، یک ساعت و نیم طول کشید. من تمام عرایض عقب افتاده را به عرض رساندم.
در خصوص مسأله گاز فرمودند... به کنسرسیومیها ابلاغ کردی که اوامر مرا فلاح ابلاغ خواهد کرد؟ عرض کردم: بلی. فرمودند: چیزی نگفتند؟ عرض کردم: خیلی ناراحت شده اند، چون گویا فلاح هم به آنها گفته است که امری به من ابلاغ نشده، ولی فکر میکنم فلّاح خواسته بازار گرمی کند! شاهنشاه خندیدند و من هم فهمیدم که همین طور است ولی دیگر چیزی عرض نکردم. عرض کردم: دکتر علی امینی پیش من به خداحافظی آمده بود که به اروپا برود. میگفت در سلام عید نوروز شاهنشاه به من که از طرف رجال تبریک عرض کردم. فرمودند: حالا دنیا روی ما حساب میکند، خوب، اگر این طور است چرا شاهنشاه در مسأله اعراب و اسرائیل فشاری به آمریکا و شوروی وارد نمیآورند که این کار به جائی برسد؟ بعد هم واقعاً آمریکاییها که این قدر به ما احتیاج دارند چرا چنین باجی به اعلیحضرت همایونی نمی دهند؟ شاهنشاه خندیدند. فرمودند: پس معلوم میشود باور امینی شده که دنیا روی ما حساب میکند. ولی این کار را خود ما احتیاط میکنیم که وارد نشویم، چون دردسر زیاد دارد و منافع ما را به خطر می اندازد...
سؤال فرمودند: دیشب که مهمان آمریکایی داشتی، صحبتی نشد؟ عرض کردم: آمریکاییها خیلی پکر بودند و حال حرف زدن نداشتند و من را هم ماشاء الله شاهنشاه امان ندادید که بتوانم بنشینم حرفی بزنم! چندین دفعه پای تلفن احضار فرمودید و در نتیجه باز باید اوامر مبارک را به اشخاص ابلاغ میکردم، تمام وقتم گرفته شد.
در کارهای جاری نامه[ای] از نخست وزیر هند به عنوان شاهنشاه رسیده بود که با اسدالله رشیدیان درمورد اوامر شاهنشاه و مسأله پاکستان صحبت کردم و پیامهائی وسیله او دادم که به عرض خواهد رسید. خیلی باعث تعجب من شده بود. عرض کردم: مثل اینکه رشیدیان فضولی کرده [است]. فرمودند: خیر! هیچ همچو چیزی نیست، امر خودمان بود و حالا هم جواب بنویسید که خودم امضاء کنم و بگویید که این نوع روابط را ما مفید میدانیم. بعد هم از طریق وزارت امور خارجه نفرستید، بدهید خودم امضاء کنم و خودم هم به رشیدیان خواهم داد که بفرستد. خیلی خیلی خیلی تعجب کردم که چه طور شاهنشاه با این قدرت فکری گاهی چه نوع اعتمادهائی میفرمایند؟ ولی دیگر خودم فضولی بیشتری نکردم.
دوباره از من سؤال فرمودند: اوامر مرا به [نیروی دریایی] چه جور ابلاغ کردی؟ عرض کردم: در یادداشتهایم هست، ولی به طور خلاصه عرض میکنم که به دریادار عطائی گفتم اعلیحضرت همایونی میفرمایند، من به شما اعتماد کردم، شما سرهنگها را به درجه سرتیپی و سرلشگری مفتخر ساختم، جواب اعتماد و محبّت مرا این طور میدهید؟ این تیراندازی شماست؟ این هم انضباط شماست که وقتی از ژاپن ویزیت میکنید، تلویزیون بیش از احتیاج خود در کشتیها می آورید؟ ولی عطائی عرض میکرد این قضیه در زمان فرماندهی او نبوده است و حالا استدعا دارد که لااقل شش ماه دیگر به او وقت بدهید که رفع این معایب کوچک را بکند. فرمودند: معایب کوچک را خوب میگوئی! عرض کردم: گویا تیراندازی به آن بدی که تصوّر میشد نبود. چون گلوله ها از هدف رد شدند و پشت هدف به آب برخورد کردند. شاهنشاه خیال فرمودند از بالای هدف رد شد. ماشاء الله پیگیری شاه، که به چیزی که پیله کردند ول نمیفرمایند. حق هم همین است. با همین خون جگرها ما را به این جا رسانده است.
گزارش از لندن آمده بود که یک پرفسور انگلیسی متخصص شرق در دانشگاه لندن نطق کرده و ضمن سؤال و جواب گفته است که شاهنشاه در مسأله به وجود آوردن دو حزب توفیق نیافتند. این گزارش [را] چون مفصل بود و شاهنشاه زیر دست سلمانی بودند میخواندم. از پشت سر در آینه به چشمان شاهنشاه نگاه کردم، معلوم شد خوششان نیامد. چیزی هم نفرمودند. در خصوص عبدالله انتظام واسطه شدم که جای سناتور بوشهری که فوت کرده سناتور بشود. فرمودند: من درویش دروغی هم ندیده بودم. مردکه تمام مزایای مالی را میخواهد ولی نشان مرا قبول نمیکند، که من درویشم. خیر! ابداً لازم نیست. همان دکتر اسفندیاری باشد. بعد مدتی در خصوص دماگوژی صحبت شد. عرض کردم: انسان اگر به خود اعتقاد داشته باشد هیچ احتیاج به دماگوژی ندارد. من مکرر به نخست وزیر گفته ام آخر شما که ماشین کوچک پیکان سوار میشوید، اگر از لحاظ تشویق اتوموبیل ساخت وطن است فبها، وگرنه وقتی در اتوموبیل پیکان هستید و چهار پنج اتومبیل بیوک و کرایسلر و مرسدس پشت و جلوی سر شما اسکورت هستند، مردم از خود نمیپرسند آیا نخست وزیر نمیتوانست یکی از همینها را سوار شود؟ به علاوه اتوموبیل نخست وزیری که متعلّق به خود ایشان نیست که خودت را این قدر به زحمت بیجهت می اندازی... میخواهی که را گول بزنی؟ شاهنشاه خیلی خیلی خندیدند. فرمودند: جواب چه داد؟ عرض کردم: جوابی نداشت بدهد. با جانم و عمرم و آخر جانم و این حرفها سر مطلب را هم آورد....
موضوع واترگیت هر روز بیشتر افتضاح به بار می آورد. [لابراتوار فضایی] Skylab هم حال خرابی دارد، درجه داخل کابین به ۴۴ درجه رسیده است. بیچاره نیکسون به قول وثوق الدوله:
چون بد آید هر چه آید بد شود
یک بلا ده گردد و ده صد شود