پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خبرگزاری میراث فرهنگی: گلپا هنرمند آواز ایران در بخشی از صحبت های خود
از زندگی و هدفهایش گفت و از مصیبتی که زلزله بر هموطنان وارد کرد. شاید
بتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که جسارت وی در بیان عقایدش و ایستادن برای
هدفش از او گلپا ساخت. هرچند که ممارست و سالهای سختی نیز زندگیاش را تحت
الشعاع قرار داد اما او همواره گلپا باقی ماند.
وی
راز ماندگاری را برای هنرمند در خلاقیت و بداهه میبیند. از دید او بداهه
نوازی تسلطی است که هنرمند در طی سالیان کسب می کند و تراوشاتی است که از
درونش میجوشد. به بیان دیگر او هنر بداهه نوازی در موسیقی را شناخت کامل
آن هنر می داند.
از
دید او، کسی توان ارائه کاری بینظیر دارد که با انواع موسیقی آشناست. وی
هیچ نوع موسیقی را که بر پایه علم باشد و تفکری حمایتش کند نفی نمیکند.
ادامه گفت و گو با گلپا را میخوانید:
در
شرایط فعلی، اگر محیط را برای فعالیت شما باز بگذارند، با توجه به اینکه
مسوولان فرهنگی هنری بارها اعلام کردهاند که از فعالیت هنری در چهارچوب
قوانین کشور استقبال میکنند، آیا باز هم خود را تکرار میکنید یا اینکه
حرفی جدیدی برای گفتن دارید؟
عقیده
دارم که تا به حال درجا نزده ام. به امید خدا با حرف جدید میآیم. همواره
با زمان پیش رفتهام و این را در زندگیام نیز می توانید ببینید. اگر
بگویند بیا "آواز مست مستم ساقیا " را دوباره بخوان ، نمیخوانم، بازسازی
نمیکنم. هیچگاه "مرغ سحر ناله سر کن" را نخواندهام . زیرا عقیده دارم
"مرغ سحر ناله سرکن" در زمان خودش بینظیر بوده است و توانسته راهی به سوی
مخاطب باز کند. اگر بنا باشد دوباره کار کنم، کاری جدید ارائه می دهم.
فرض را بر این بگذاریم که اجازه کنسرت به شما بدهند، چه تغییراتی ایجاد می کنید؟
از
ابتدا گفتهام بداهه نوازی و خلاقیت. اگر بخواهم دوباره بیایم گلپایی دیگر
میشوم؛ آب در داخل جوی آب است، هنرمند باید چشمه باشد و همیشه جوشان، این
همان بداهه است. هر گوشهای را که میخوانید نباید شبیه اولی باشد اینگونه
خواندن بداهه میشود. وقتی آواز از درون میجوشد چیزی دیگر میشود. باید
دقت کنید، شرایط، زمان و مکان فعلی با زمان قبل خیلی فرق دارد. به همین
خاطر گلپای امروز هم با گلپای دیروز تفاوت دارد. شهروند این کشورم و طبق
قوانین پیش می روم. تا به امروز به من گفته اند نخوان و من هم پایبند
بودهام و نت سکوت را اجرا کردم.
اگر
اجازه فعالیت داشته باشم خودم را تکرار نمیکنم. چندی پیش مجموعه ای را به
بازار عرضه کردم با نام" فراز و فرود" که با کمک برادرانم به اتمام رسید.
به نظرم شاهکار است. در آن مجموعه توانستیم گوشه هایی از بین رفته را زنده
کنیم.
نسل
امروز موسیقی کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا در کار جوانان امروز
خلاقیت میبینید؟ و آیا آنها هم این قابلیت را دارند که مانند اکبر
گلپایگانی، به گلپا و گلپایی دیگر تبدیل شوند؟
دو
نکته وجود دارد. اول اینکه باید یک عده بداهه نواز و خلاق به وجود بیاوریم
و از طرفی دیگر عدهای ردیف دان موسیقی داشته باشیم. کسانی که بخواهند
موسیقی را آموزش ببینند باید ردیف بدانند و به اصول مقدماتی و پیشرفته مسلط
باشند. در موسیقی، دانستن اصول پایه نقش بنیادین دارد و باید این مرحله طی
شود. اما در بحث بداهه نوازی و خلاقیت تنها دانستن شرط لازم و کافی نیست.
خلاقیت با تسلط و باور به وجود میآید. باید آنقدر به کار تسلط داشت تا به
خلاقیت رسید.
همه
در موسیقی میتوانند به درجه دکترا برسند اما همگان خلاق نمیشوند. شاید
2000 ویلون وجود داشته باشد اما پرویز یاحقی تنها یک نفر است، بدیعی کم
است، حسن کساییها کم اند. این را بدانید که در هر رشتهای می توانید خلاق
پیدا کنید. اما باید این نکته را هم مدنظر قرار دهید که هدف از خواندن
چیست؟ اگر تنها رسیدن به درآمد هدف باشد که بیراهه رفتهاید. در حال حاضر
دوکلاس موسیقی در تهران دارم که توسط برادارانم حسن و محمدعلی اداره می
شود. در همان کلاسها شاگردانی هستند که پس از سه ماه آموزش، برنامه اجرا
میکنند و درآمدی میلیونی در ماه دارند. آنها اعتقادشان این است که باید
پیشرفت کنند. به جای درآمد 400 تا 500 هزارتومان در ماه به درآمدهای 4 تا 5
میلیونی فکر می کنند و به آن هم میرسند.
هرکس
به نحوی خدا را عبادت می کند. یکی جانش را با عزت نفس میبخشد و دیگری
برای یک لقمه نان شکایت می کند. کسی که دنبال خلاقیت میرود همواره رشد می
کند و ماندگار میشود. در حال حاضر جوانانی داریم که با عزت نفس به دنبال
خلاقیت در کارشان هستند و به نحو عالی به کار خود میپردازند. در حال حاضر
شاگردانی دارم که وقتی آواز می خوانند تنم میلرزد.
آیا فکر می کنید خلاقیت در فضای غیرآزاد بیشتر رشد میکند؟
هنر
موسیقی نزدیک شدن به خداست. خلاقیت، عشق ، علاقه و در نهایت رسیدن به خدا.
این دستورالعمل نمیخواهد بلکه به منش افراد مربوط میشود. یادم میآید به
بالین بیماری که تب داشت، رفتیم. آقای جلیل شهناز برای بیمار، همایون
نواخت و تب برطرف و بهبودی حاصل شد. به نظرم چیزی فراتر از موسیقی وجود
ندارد. به همین خاطر است که سعی دارم بخوانم و دل مردم را شاد کنم. شاید
اندکی از دردهایشان را تسکین ببخشم.
بحث
تلفیق موسیقی سنتی و پاپ در سالیان اخیر، خیلی رواج پیدا کرده است. آیا
شما با اینکار موافقید؟ در مورد نقاط قوت و ضعف آن بفرمایید؟
وقتی
صحبت از موسیقی جاز میشود باید شرایط را هم مدنظر قرار داد. موسیقی جاز
متعلق به کشوری با همان خصوصیات و شرایط است. خیابانهای تنگ و پلههایی
فراوان در فضای تاریک؛ این موسیقی در زیرزمینی قابل رشد است. وقتی گروههای
جاز و رپ را در آن شرایط بتوانید تصور کنید دیگر با چشمانتان غریب و با
گوشهایتان ناآشنا نخواهد بود. اگر عاشق باشید میفهمید که آن موسیقی هم
بینظیر است. اگر توجه کنید شاید آن نوع موسیقی با فرهنگ ما به دلیل شرایط و
محیطی که در آن هستیم چندان سازگار نباشد و عدمسازگاری دلیل بر بد بودن
چیزی نیست. تنها ما نمیتوانیم آن را درک کنیم.
|
گلپا:
اگر بخواهم دوباره بیایم گلپایی دیگر میشوم؛ آب در داخل جوی آب است،
هنرمند باید چشمه باشد و همیشه جوشان، این همان بداهه است |
در
سال 1961 میلادی، کاری بینظیر انجام شد. موسیقی ملی ایران کنار موسیقی
جاز قرار گرفت و اجرایی بینظیر خلق شد. من هیچگاه اعتقاد نداشتم و نگفتم
که جاز بد است یا موسیقیهایی غیر از موسیقی سنتی قابل قبول نیست. در همان
اجرا، آقای فرهنگ شریف نوازندگی تار را برعهده داشت، من بودم و آقای ویگن.
این ترکیب را کنار هم قرار دهید. همان زمان موسیقی آوازی را به جایی
رساندیم که کنار سازهای غربی گل کرد. بعد از اجرا، از ما دعوت شد تا در
دانشگاه ucla دانشکده music bilding
آن کشور تدریس کنیم. موسیقی وقتی پایه و اساس علمی داشته باشد کاری زیبا
ارائه میشود. به شرط آنکه با مطالعه باشد. دیدهام عدهای موسیقی را
نمیفهمند و اظهار نارضایتی هم میکنند.
برخی اعتقاد دارند تلفیق موسیقی پاپ و سنتی، هم به موسیقی پاپ و هم به موسیقی سنتی لطمه میزند، نظر شما چیست؟
باید
دید چه کسی این اعتقاد را دارد . آیا دانش موسیقی دارد یا خیر؟ کسی که در
کارهای اجرایی تخصص دارد با بداهه آشنا نیست و تسلطی بر موسیقی ندارد. به
نظرم کسی حق اظهار نظر دارد که برای موسیقی و شناخت انواع آن زحمت کشیده
است. در آن صورت است که اظهارنظر قابل تامل است و اهل فن هم نظرش را
میپذیرند. کسی که تبحری در موسیقی ندارد تنها نظر شخصیاش را بیان میکند و
شاید مورد قبول هم قرار نگیرد. توجه کنید بین گوش دادن و شنیدن موسیقی
تفاوت بسیاری وجود دارد. باید دید گوینده چه کسی است؟
موسیقی
که توسط ارکستر سمفونیک در آلمان به اجرا در میآید را چه کسی می خواهد
بنوازد؟ چه کسی می خواهد آن را تفسیر کند؟ باید دید امکانات سالن تکمیل هست
یا خیر؟ معتقدم ما باید ابتدا در مملکت خودمان به استانداردها برسیم. صدا،
نور، سالن و ... تمامی شرایط را مدنظر قرار دهیم. موسیقی تنها به دانستن
ردیف و نواختن و آواز ختم نمیشود. خیلی از عوامل دست به دست هم میدهند و
اجرایی بینظیر یا ضعیف را خلق میکنند. مگر می توان فرش 80 رج تبریز و
هارمونی رنگهای به کار رفته در آن را با گلیم مقایسه کرد. شکر هند و
مازندران هردو شیرین اند اما این کجا و آن کجا؟
به نظر شما آیا موسیقی ایران، سنتی و پاپ دارد راه درست را طی می کند یا اینکه نقصانهایی وجود دارد؟
به
نظرم در یک کشور همه چیز باید با هم همخوانی داشته باشد. اگر تنها به
موسیقی پرداخته شود و دیگر زمینهها رشد نکنند چندان مطلوب نیست. یا
حتی پرداختن بیش از اندازه به و ورزش، و بازماندن از دیگر زمینهها و فنون
رشد و پیشرفتی برای کشور به بار نمیآورد. پیشرفت در همه زمینهها و ایجاد
هارمونی در خور امکانات بسیار مهم است. به نظرم موسیقی باید همطراز با بقیه
علمها و هنرها پیشرفت کند.
آیا
علی اکبرگلپایگانی اهل ریسک بوده است؟ همانگونه که می دانید هر تصمیمی مثل
شمشیری دولبه است، چیزهایی را میدهد و چیزهایی را میگیرد. تصمیم شما
برای رفتن به رادیو و خواندن ترانه و تصنیف به رغم مخالفتهای استاد
آوازتان نورعلی خان برومند چه مسیری را برایتان گشود؟
من
در ابتدا شاگرد مدرسه نظام و دانشکده افسری بودم و پس از مدتی از آنجا
بیرون آمدم و به سازمان نقشه برداری رفتم . مدتی هم در آنجا مشغول یادگیری
شدم، نتوانستم دوام بیاورم و کارشناس بانک رهنی سابق و بانک مسکن فعلی شدم.
آن را هم رها کردم. فکر کردم دیدم هدفم چیز دیگری است. هدفم عشق و محبتی
بود که در هنگام فراگیری موسیقی و به خصوص آواز و پس از آن ترانه و تصنیف
به آن رسیدم. اگر 9 سال شاگرد نورعلی خان برومند شدم، راننده، و شاگرد
ایشان بودم. آن زمان چشمان نورعلی خان برومند سو نداشت و من از ایشان
نگهداری میکردم. پس آن عشق بود. در عین حال خود نیز صاحب تفکر بودم.
اعتقاد
داشتم رفتن در بزمهای خصوصی و خواندن اختصاصی برای عدهای خاص کاری
بیهوده و عبث است. در مقابل استادم اعتقاد داشت که تنها باید برای عدهای
خاص خواند. ایشان خواندن ترانه و تصنیف را برای آقایان ناشایست میدانست و
در مقابل من این تفکر را نداشتم. اختلاف نظر وجود داشت اما من همواره شاگرد
ایشان بودم و از این بابت خیلی خوشحالم. اعتقاد داشتم و دارم وقتی همه
هنرمندان در سراسر دنیا روی سن برنامه اجرا میکنند و برای همه مردم
میخوانند چرا ما اینکار را انجام ندهیم؟ وقتی تمامی پزشکان در سراسر دنیا
پول می گیرند و معالجه می کنند. ساز و آواز که درمان هر دردی است چرا باید
مهجور بماند. وقتی عده آسیبدیدگان در کشور زیاد است چرا به درد آنها
نرسیم؟ چرا برای آنها نخوانیم؟
دلایل نرفتنتان از ایران را بفرمایید؟
وقتی
تصمیم گرفتم ازدواج کنم دوستان زیادی داشتم که اعتقادی به ازدواج نداشتند.
هرچند به آن نوع زندگی اعتقادی ندارم اما به کسانی که آن راه را رفتند
ایرادی نمی گیرم. در هر صورت وقتی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده
بدهم مطالعه کردم و فکر کردم باید خانمی باشد که لیاقت مادرشدن را داشته
باشد. او قرار است مادر فرزندانم باشد. در حال حاضر دو دختر دارم که هر دو
در رشته خود دکترا گرفتهاند و الان به عنوان افرادی موفق شناخته شدهاند.
هردوی آنها نوازنده پیانو هستند. یکی از آنها شاگرد اردشیر روحانی و دیگری
شاگرد خانم افلیا پرتو بودند.
|
گلپا:
قبل از انقلاب اینقدر کنسرت نبود، جایگاههایی دیگر وجود داشت که هنرمندان
را با مردم نزدیک میکرد. به نظرم به تمامی جوانان اجازه بدهند تا بخوانند
و فضا را به طور یکسان به همه اختصاص بدهند |
خودم
هم صدایم در اختیار مردم است. چه کسی مرا به دنیا آورده است؟ در کدامین
سرزمین رشد یافته ام؟ وطنم اینجاست. من عاشقش هستم، درست است که در کشورهای
دیگر نیز وجهه اجتماعی خوبی دارم اما هرجا هم که بروم بالاخره به سرزمین
خودم بازمیگردم. زیرا که به این آب و خاک تعلق دارم. هر روز شاگردانم به
منزلم میآیند و من میتوانم حاصل آموختهها و تجربههایم را در اختیارشان
قرار دهم.
در مورد کنسرت#هایی که رفتهاید و میزان استقبال مردم در دورهای که برنامه اجرا میکردید با زمان فعلی توضیح بفرمایید؟
در
مورد اجرای موسیقی ملی در خارج از کشور در گذشته، در برابر 2500 ایرانی،
1500 غیرایرانی حاضر بود. اما اکنون با توجه به اختلاط فرهنگ و ازدواج
افراد دو کشور جمعیت سالن را نیمی ایرانی و نیمی غیرایرانی تشکیل میدهد.
از نظر من این موفقیت است. وقتی خانمی غیرایرانی آمد و به من گفت که در
اتومبیلش تصنیف های مرا می شنود نتوانستم خوشحالیم را پنهان کنم. پس ما
فراتر از مرزهای کشور خود نیز علاقمندانی داریم که برای هنرمان ارزش قائل
اند. وقتی صفحههای بنان، فاختهای و ... در بازارهای خارجی فروش خوبی
دارند باعث افتخار و مسرتم میشود.
به
این نکته توجه کنید قبل از انقلاب اینقدر کنسرت نبود. جایگاههایی دیگر
وجود داشت که هنرمندان را با مردم نزدیک میکرد. به نظرم به تمامی جوانان
اجازه بدهند تا بخوانند و فضا را به طور یکسان به همه اختصاص بدهند. ایجاد
فضای رقابتی به نفع موسیقی کشور است. اگر موسیقی تک حزبی شود چندان
فایدهای نخواهد داشت. زیرا موسیقی سالم در فضای رقابت سالم و برای همگان
به وجود می آید. استثنا اگر باشد رقابتی به وجود نخواهد آمد. همه باید
اجازه داشته باشند استعدادشان را بروز دهند. آن وقت است که بنان، فاخته ای،
شجریان، ایرج، و گلچینها دوباره پیدا میشوند. هر چیزی برای ثمر دادن به
پشتوانه نیازمند است. وقتی پشت عدهای از هنرمندان خالی میشود محیط و فضای
موسیقی دچار آسیب خواهد شد.
با توجه به اینکه دوبار پیشنهاد برگزاری کنسرت دادید و هر دو بار هم مورد قبول قرار نگرفت آیا باز هم پیشقدم میشوید؟
بله،
پیشقدم میشوم و در سایت رسمی خود نیز آن را اعلام کردهام. اما در مورد
اجرا نشدن دو کنسرت قبلی باید بگویم که اصلا ناراحت نشدم. قانون کشور در آن
زمان اینگونه میطلبید. و اما اگر بار دیگر این پیشنهاد را مطرح کردهام
تنها برای کمک به همنوعانم بوده است. اعلام کردهام که هرچه از اجرای کنسرت
حاصل شود متعلق به زلزله زدگان است.
به
عنوان آخرین سوال بفرمایید چرا اغلب فرزندان هنرمندان، هنر والدین را به
عنوان شغل اصلی پیشه نمیکنند؟ چه اتفاقی میافتد که به این مرحله میرسند؟
من
در فکرشان نیستم که چرا این اتفاق میافتد. اما به نظرم میآید که عمومیت
ندارد. موسیقیدانان خبرهای داریم که فرزندانشان راه پدر را رفتهاند و در
کارشان موفق هم هستند. اما علل نرفتن را باید در نوع زندگی و موفقیت یا عدم
موفقیت جستجو کرد.