پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : دیپلماسی ایرانی: از زمان جنگ های اخیر امریکا در عراق و افغانستان، به عنوان دو ایستگاه مهم که شکستی عظیم را بر "آقای کره زمین" تحمیل کردند، امریکا سال های مزخرفی را پشت سر گذاشته است، در این میان در طول این مدت چشم از اوضاع ایران برنداشته، تا آن جا که "چشمانش چپ" شدند: امریکا از ایران خشمگین است و از اسرائیل رضایت دارد. به رغم این شکست و به رغم بی رغبتی اش برای حمله نظامی به ایران، تلاش کرده و تلاش خواهد کرد تا طرح های مختلفی را برای تغییر وضعیت فعلی تا آن جا که ممکن است، پیاده کند.
همیشه کشورهای بزرگ بر تغییر رهبران کشورهای ضعیف (به ویژه در کشورهای جهان سوم) شرط بسته اند، در این صورت غالبا سیاست های عمومی این کشورها هم دچار تغییر شده اند (به دلیل این که تصور درستی از تحولات این کشورها وجود ندارد چرا که اکثر این حکومت ها در طبیعت خود تلاش کرده اند فقط خودشان را نجات دهند و همواره نهادهای حقیقی خود را مخفی نگه دارند.) کشورهای مسلط بر جهان، به طور مستقیم یا غیر مستقیم از حوادثی که منجر به تغییر می شوند، حمایت می کنند، حکومت ها را برکنار می کنند در حالی که جایگزینی برای آنها ندارند، عملیات ترور و تسویه حساب با رهبران جهان را تدارک می بینند، آن را عقبه یک عملکرد قلمداد می کنند، تا این کشورها در راه همان کشورهای مسلط بر جهان باقی بمانند یا در آیند.
در حالت ایرانی، وضعیت در بسیاری موارد کاملا مختلف است: در ایران ولایت فقیه نقشی مهم دارد و نقش نهادهای دولتی نیز بسیار پررنگ است (شورای امنیت ملی، سپاه پاسداران و ...) و هر تصمیمی با هماهنگی رهبر صورت می گیرد و رهبر انقلاب به عنوان نفر اول حکومت باید موافقت خود را با طرح های کلان کشور اعلام کند، در این میان نظر نهادهای دینی به عنوان نهادهای مورد حمایت مردم نیز مطرح و موثر است. این ویژگی ایران است که عقبه ای در برابر حوادث و تحولات ایجاد کرده و آزادی های عمومی را فراهم آورده و به این ترتیب شیوه ای بهتر از دموکراسی به وجود آورده است.
از سوی دیگر این ویژگی ایرانی سدی مانع امریکا برای پیشبرد اهدافش در تغییرات خارجی محسوب می شود، به این ترتیب امریکا دیگر نمی تواند به شیوه خود کودتاها یا ترورها یا مداخله های نظامی محدود یا گسترده را پیش ببرد. بر این اساس هدف از تمام تلاش های امریکا و غرب از جمله اعمال تحریم ها، تغییر این مزاج و رفتار ملت ایران است، آنها عموما به دنبال تضعیف ایران هستند، چه از طریق جنگ چه بدون دخالت یا مداخله نظامی امریکا یا اسرائیل.
در حالت های پیچیده مثل حالت ایرانی، شکل واحدی از تعامل با پرونده های بغرنج وجود ندارد، در عین حال امکان انجام اقدام های مرکب و هم زمان نیز نیست: تحریم ها و اتفاقاتی که در پی آن می افتند برای این است که زندگی شهروندان ایرانی را تحت تاثیر قرار دهند تا به این ترتیب از رهبران کمتر تندرو حمایت شود و ایران دیگر نتواند در منازعات خارجی مثل سوریه، آزادانه و به راحتی برنامه های خود را پیش ببرد. در صورت بروز فاجعه های طبیعی نیز احتمال تمایل ایران به سمت تحولات هسته ای هم کاهش می یابد.
سال هایی که محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران بود، سپری شده است، در طول این مدت روابط ایران با غرب عموما به ویژه با ایالات متحده متشنج بود. در سایه تغییرات منطقه ای (که اغلب عربی است) و جهانی، لازم است که ایران نیز رویه خود را تغییر دهد، قبل از هر چیز روابط خود را با کشورهای عربی بهبود بخشد، به خصوص که آتش جنگ سوریه و عراق همچنین لهیب می زند.
رفسنجانی رئیس جمهوری ایران بعد از جنگ ایران و عراق بود، و این کشور را بعد از جنگ بازسازی کرد، بعد از آن ایران نیاز به ولادت وضعیتی جدید داشت، در سایه رهبری فرزانه، عالم به دین و سیاست که توانست کشورش را در دوران صلح و جنگ رهبری کند.
محمد خاتمی در سال 2006 به عنوان گردشگر به امریکا سفر کرد، بوش در آن موقع تلاش می کرد که بر سر برنامه هسته ای ایران با او به تفاهم برسد (بر اساس آن چه در گفت وگو با یکی از روزنامه های امریکایی گفت) چنین پیام هایی باعث می شود تا پیام های کمتر تندی از سوی طرف ها به هم رد و بدل شود.
رئیس جمهور آینده ایران، هر کس که باشد، آغازگر تغییرات داخلی خواهد بود، از حمایتی مردمی برخوردار می شود و از سوی قدرت های منطقه ای و جهانی بیش از وضعیت راکد فعلی مورد قبول خواهد بود. آیا به زودی شاهد تحولات ایجابی در روابط ایران و غرب به خصوص امریکا خواهیم بود؟