«من به آقای سلطانی غبطه می خورم»، ایشان «مرد والاگهری» است. امام خمینی
حضرت آیت الله سلطانى طباطبایى پس از هشتاد و دو (به قولی 85) سال زندگى، در عصر روز شنبه سى و یکم خرداد 1376 ش، (پانزدهم صفر 1418 ق) بدرود حیات گفت. ایشان از معتمدین، و در دوره ای وصی حضرت امام بودند. از طرفی هر دو شخصیت جلیل قدر ـ هم ایشان و هم حضرت امام ـ پدر بزرگان یادگارِ یادگار امام، حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی می باشند. به همین مناسبت در سالگشت رحلت این عالم ربانی، یادی می کنیم از زندگی و ارتباطشان با حضرت امام.
زندگی شخصی
حضرت آیت الله سلطانی، یا بنا بر فرمایش امام خمینی: «حضرت مستطاب سید العلماء الاعلام» از چهره هاى مشهور علم و فضیلت و تقوا و از مفاخر اساتید حوزه های علمیه جهان تشیع، به ویژه حوزه علمیّه قم به شمار مى رفت. معظم له به سال 1294 ش ـ به نوشته ص 39 کتاب اقلیم خاطرات خانم دکتر فاطمه سلطانی طباطبایی - در بروجرد در بیت سیادت و ریاست و دانش دیده به جهان گشود. پدرش، آیت اللّه حاج سید على اصغر معروف به سلطان العلما بروجردی، فرزند آیت الله سید مهدى طباطبائى از علما و بزرگان بروجرد بوده است. پدرشان سلطان العلما نماینده دوره سوم مجلس شورای ملی از بروجرد و با شهید مدرس در یک فراکسیون بودند.
خاندان سلطانی طباطبایی از سادات جلیل القدر طباطبایی بروجردی است که شاخه ای از خاندان بزرگ طباطبایی می باشد. سرسلسله سادات طباطبایی بروجرد، علامه سید محمد طباطبایی است که با مهاجرت خود از نجف اشراف به بروجرد، این سلسله را در غرب ایران بنیان نهاد. سادات طباطبایی در هر کجا که هستند، همگی از اعقاب ابراهیم بن اسماعیل الدیباج بن ابراهیم بن ابراهیم بن الغمر بن الحسن المثنی بن الامام ابی محمد الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، معروف به ابراهیم طباطبایی و یا ابراهیم طباطبا می باشند.
آیت الله سلطانی عمه زاده آیت الله العظمى بروجردى و داماد آیت الله العظمى سید صدرالدّین صدر بود و با مرحوم آیت الله العظمى حاج آقا حسین قمى و حضرت امام خمینى، قرابت سببى داشت.
زندگی علمی
هجرت اول:
آیت الله سلطانی پس از سپری شدن دوران کودکى، در دوران نوجوانى مقدمات و سطوح اولیه دروس حوزوی را در شهر بروجرد فراگرفت. اواسط سال 1308 ش، (اوایل 1348 ق) نخستین هجرت خود را در سن 14 سالگی رقم زد و رهسپار حوزه علمیه قم شد. با این که این دوره مصادف است با فشارها و تنگناهای رضاشاه بر حوزه های علمیه و روحانیت، ولی دانش معقول و منقول را در مدت هفت تا هشت سال از محضر پرفیض حضرات آیات ثلاث و دیگر اساتید فراگرفت.
اساتید قم آیت الله سلطانی، آیات عظام:
1 ـ حاج سیّد صدرالدّین صدر
2 ـ آقا سیّد محمد تقى خوانسارى
3 ـ حاج شیخ عبدالکریم حائری
4 ـ حاج سید محمد حجت
5 ـ مدت کوتاهی، میرزا محمد على شاه آبادى.
در این مدت، از چهار بزرگوار نخست؛ آیات عظام: حائری، صدر، خوانساری و حجت اجازه اجتهاد نیز کسب کرد و جهت درک علوم و وضعیت حوزه علمیه نجف راهی عراق می شوند.
هجرت دوم:
در 22 سالگی، سال 1316 ش (1355ق) هجرت دوم خود را به سوی حوزه علمیه نجف اشرف آغاز نمود. در آنجا حدود دو سال از محضر اساتید مبرز و صاحب نام آن دیار بهره ها برد.
اساتید نجف آیت الله سلطانی، آیات عظام:
1 ـ آسید ابوالحسن اصفهانى
2 ـ آقا ضیاء عراقى
3 ـ شیخ محمدحسین اصفهانى
در مدت دو سال کسب علم از محضر آیت الله آسید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله حاج آقا ضیاء عراقی موفق به اخذ اجازه و ورقه اجتهاد می شوند.
هجرت سوم:
بعد از دو سال تعلّم و تلمّذ نزد بزرگان نجف، سال 1317 ش، (1357 ق) جهت دیدار با اقوام و بستگان به زادگاه خویش بروجرد برگشت. پس صله رحم، در سال 1318 ش، (1358ق) مجدداً در راستای «سیرو فی العرض... و اخذ توشه معنوی و علمی از دیار مشهدالرضا (ع) عازم مشهد مقدّس شد و حدود ده ماه از بحث هاى فقهى، کلامى و تفسیرى آیت الله حاج میرزا مهدى اصفهانى استفاده کرد و مبانی علمی خویش را استوار ساخت. در همین جا بود که خبر رحلت مؤسس حوزه، حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری را شنید و متأثر شد و عزم قم نمود.
هجرت چهارم:
آن عالم فرزانه، سال 1319 ش، (1359ق)، با کوله باری از تجربه و علم و معرفت و آماده برای تعلیم و تربیت به قم بازگشت. اما با دارا بودن تمام وجوه مختلف شخصیتی؛ علم و فقاهت، معرفت و معنویت و... بنابه فرموده شارع مقدس، هنوز نصف دین کامل نبود، لذا به خواستگاری دختر استاد خویش، حضرت آیت الله سید صدرالدین صدر رفت و در نهایت داماد این بیت علم و فضیلت شد.
آیت الله سلطانی که در سال 1319 ش، وارد شهر قم گردید و در این شهر رحل اقامت افکند، بیش از نیم قرن در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه (س) به تدریس درس های فقه و اصول اشتغال ورزید. وی بی تردید یکی از استادان برجسته و ممتاز در تدریس (کفایهالاصول) در حوزه علمیه قم به شمار می رفت. در آن عصر معروف بود که در میان استادان بزرگواری که به تدریس (رسائل) فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری و (مکاسب) و (کفایه الاصول) اشتغال داشتند، سه شخصیت ممتاز در تدریس این کتاب ها مهارت ویژه و تسلط فوق العاده ای دارند که عبارت بودند از:
میرزا محمد مجاهدی تبریزی، شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی و سید محمد باقر سلطانی؛ اکثر شخصیت ها و بزرگان ممتاز، در نزد این سه استاد بزرگوار تحصیل کرده اند. آیت الله سلطانی در بیان و حل مشکلات درسی مهارت فوق العاده ای داشت. او با بیان جذاب و شیوای خویش، موفق شد شاگردان فراوانی را تربیت نماید به گونه ای که اکثر مراجع تقلید دهه های اخیر و فعلی، از شاگردان ایشان بوده اند. تدریس وی برکات علمی فراوانی داشت که مجموعه بزرگی از علما، فضلا، روحانیان و طلاب، در دوره های مختلف از آن بهره مند شدند. او که مجلس درس با شکوهش، مجتهد ساز و مرجع پرور بود، بدون کوچکترین ادعایی، طی سال های متمادی، بی وقفه به تدریس علوم اسلامی پرداخت و چهره فروزان و شخصیت متین و منش بزرگوارانه اش، تبلور و نمادی شکوهمند از فضیلت های فراموش شده و ارزش های از یاد رفته بود. شماری از شاگردان بزرگوارش، اعم از مراجع معظم تقلید، مدرسین و استادان حوزه های علمیه، امامان جمعه و جماعت و خدمت گزاران به نظام جمهوری اسلامی می باشند.
شاگردان آیت الله سلطانی
آیات عظام و مراجع تقلید:
1 ـ محمد فاضل لنکرانی 2 ـ لطف الله صافی گلپایگانی 3 ـ ناصر مکارم شیرازی 4 ـ سید موسی شبیری زنجانی 5 ـ حسین نوری همدانی 6 ـ سید محمدعلی علوی گرگانی 7 ـ شیخ جعفر سبحانی
مجتهدین و آیات گرام:
8 ـ مجدالدین محلاتی شیرازی 9 ـ صادق احسان بخش 10 ـ سید عباس خاتم یزدی 11 ـ عباسعلی عمید زنجانی 12 ـ سید ابوالحسن مولانا 13 ـ علی احمدی میانجی 14 ـ شهید دکتر بهشتی 15 ـ شهید محمد مفتح 16 ـ شهید محمدجواد باهنر 17 ـ سید مهدی یثربی کاشانی 18 ـ سید ابوالحسن موسوی همدانی 19 ـ علی اکبر هاشمی رفسنجانی 20 ـ محمد محمدی گیلانی 21 ـ محمد یزدی 22 ـ ابراهیم امینی 23 ـ سید هاشم رسولی محلاتی 24 ـ محمد مؤمن 25 ـ حسین راستی کاشانی 26 ـ هادی روحانی مازندرانی 27 ـ عباس محفوظی 28 ـ عباس ایزدی نجف آبادی 29 ـ احمد جنتی 30 ـ ابوالقاسم خزئلی 31 ـ محمد واصف لاهیجی 32 ـ محمد ایمانی گیلانی 33 ـ سید هادی خسرو شاهی 34 ـ هادی باریک بین 35 ـ اسماعیل موسوی زنجانی 36 ـ علی حجتی کرمانی 37 ـ محمدجواد حجتی کرمانی 38 ـ زین العابدین قربانی 39 ـ سید محسن خرازی 40 ـ محمد مجتهدی تهرانی 41 ـ سید کاظم نور مفیدی 42 ـ رضا استادی 43 ـ یحیی انصاری شیرازی 44 ـ احمد صابری همدانی 45 ـ امام موسی صدر 46 ـ محمدعلی فیض گیلانی 47 ـ محمد مهدی احمدی شاهرودی 48 ـ هادی دوست محمدی 49 ـ محمدحسن آیتی بیرجندی 50 ـ حاج آقا مصطفی خمینی 51 ـ سید حسن خمینی و...
البته شاگردان آیت الله سلطانی در سه مطقع «کفایه»، «رسائل» و «مکاسب» بیش از افرادی است که اشاره شد؛ زیرا آیت الله سلطانی در تدریس این سه کتاب شهرت خاصی داشته است و اکثر طلاب این مقطع تحصیلی در درس وی شرکت می کردند.
آیت الله سلطانی همزمان با اشتغال به تدریس سطوح عالى (رسائل، مکاسب و کفایه) و تربیت طلاب در ده های 20 و 30 به همراه حضرت امام در دروس فقه و اصول و جلسات استفتاى آیت الله العظمى بروجردى نیز شرکت جست و سخت مورد توجّه آن فقیه بزرگ قرار گرفت.
تألیفات آیت الله سلطانی
آقا سید محمد باقر سلطانی در کنار اشتغالات علمی، آثار ارزشمندی را هم از خویش به یادگار گذاشته است که عبارتند از: 1 ـ رساله ای در استصحاب 2 ـ رساله ای در واجب مطلق و مشروط 3 ـ رساله ای در خیارات 4 ـ رساله ای در ادبیات فارسی 5 ـ رساله ای در شرح منظومه فقهی مرحوم میرزا محمد تنکابنی 6 ـ الفوائد الفاطیه فی الاصول (که آن را به نام حضرت معصومه (س) نوشته است و...
نواندیشی و نوگرایی فقهی
یکی از اقدامات جالب و مؤثر آیت الله سلطانی که کمتر در هم سلکان ایشان دیده می شود، هجرت های متعدد ایشان به شهرها و کشورهای مختلف جهت کسب علم و تجربه و آشنایی با مکاتب فکری و فقهی دوران خود است. همچنین سفرهای متعدد به کشورهای منطقه و اروپایی که موجب آشنایی نزدیک ایشان با مشکلات زندگی مسلمانان معتقد در انجام اعمال و احکام فردی و اجتماعی آنان بود.
یکی از مهمترین و بارزترین راه ها جهت رشد و تعالی و پیشرفت، به ویژه در ادوار پیشین، هجرت بوده است. به نوعی می توان گفت هجرت از رموز تکامل فکر و شخصیت انسان است. زیرا فرد حصارهای جامعه محدود خود را می شکند و به جهانی وسیع تر پیوند می خورد و جهان بینی او توسعه می یابد و او دیگر وابسته به محل سکونت خود نیست که رکود و ساکنیت در جانش بیفتد. هجرت عامل گسیختن پیوند انسان با محیط محدود است و در نتیجه جهان بینی را متحول و گسترده می سازد.
نتیجه هجرت ها و تلاش های علمی و فقاهتی استاد الفقهاء و المجتهدین، آیت الله سلطانی نیز در رفتار و کردار و آثار علمی و فقهی ایشان کاملاً نمایان است. نمونه اش نوآوری های ایشان در زمینه های فقهی است. او با شناخت عمیق احکام، فقه را با نیازهای روز منطبق می ساخت.
برای نمونه:
ـ طهارت اهل کتاب؛ وی معتقد به طهارت آنان بوده، و آنان را نجس نمی دانست.
ـ حلال بودن ذبح شده اهل کتاب؛ ایشان خوردن گوشت ذبح شده آنان را برای مسلمانان پاک و خوردن آن را جایز می شمرد. اهمیت این دو موضوع زمانی برای نسل جوان روشن خواهد شد که بدانند اغلب فقهای شیعه اهل کتاب را نجس و ذبح شده آنان را حرام می دانستند؛ ولی آیت الله سلطانی در این موارد، از فقهای پیشتاز و آگاه به مسائل روز بود.
ـ حکم رجم و سنگسار کردن زن شوهردار زناکار؛ او نسبت به اجرای این حکم انتقاد داشت و معتقد بود که اثبات جرم زنا برای یک قاضی حقیقتاً مشکل است؛ زیرا شرع مقدس به گونه ای راه های آن را بسته است که نمی توان این جرم را اثبات کرد. وی معتقد بود: «این چنین کارهایی، یعنی اجرای حکم سنگسار، موجبات وهن به اسلام را فراهم می آورد و اینها از مصادیق خلاف شرع است.»
ـ اهمیت دادن به دو عنصر زمان و مکان؛ او معتقد بود که اگر پیامبر اکرم (ص) هم امروز حاضر بود، به عنصر زمان و مکان در اجتهاد توجه می کرد. او می گفت: ما در حال حاضر نباید فقط بگوییم که پیامیر اسلام (ص) ۱۴۰۰ سال پیش چنین کرده است! لذا به فقها توصیه می کرد که به دو اصل اساسی زمان و مکان توجه داشته و...
آقای دکتر صادق طباطبایی، فرزند آیت الله سلطانی طباطبایی که همزمان با حضور حضرت امام در پاریس به همراه پدر در کنار حضرت امام بودند، در خاطرات خود نقل می کنند:
حضرت امام در مدت حضور چهارماهه در پاریس با شخصیت های مختلف خارجی دیدار و گفتگو داشتند. از جمله شخصیت هایی که با حضرت امام دیدار کرد. یک محقق انگلیسی بود. او از امام سؤال کرد: حکومت اسلامی شما مبتنی بر منابع دینی با مسائل روز دنیا چگونه کنار خواهد آمد و... امام پاسخ مبسوطی دادند و دیدگاه شیعه در این زمینه را بیان فرمودند. ایشان با تکیه بر مسأله اجتهاد در فقه شیعه و نقش عقل در استنباط احکام الهی پاسخ جالبی دادند. اینکه اگر حکومت اسلامی تشکیل گردد همه چیز باید در خدمت حکومت باشد و مصلحت آن باید حفظ شود و نیازهای زمان و مکان باید مد نظر باشد و...
آقای صادق طباطبایی ادامه می دهند: بعداز ملاقات با امام به اتفاق این محقق خارجی و پدرم (آیت الله سلطانی) برای صرف چای به رستورانی که در آن نزدیکی بود رفتیم. و پدرم در ادامه بحث و تکمیل پاسخ امام به وی گفتند: به طور کلی جز احکام عبادی که مبتنی بر قرآن و سیره و دیگر منابع متخذه از معصومین (ع) است، سایر احکام که به مسائل فرد در جامعه و نیز جامعه با فرد و مسائل جامعه اعم از مسائل اقتصادی، حقوقی، فرهنگی و حقوق جزا و مسائل بین المللی و سیاست خارجی باز می گردد باید برخاسته از «عقل صلحا» باشد. این امر در اصل تأیید همان نظریه امام در باب دخالت دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد و کاربرد آن حتی در احکام اولیه اسلام می باشد.
گوشه ای از اوصاف اخلاقی آیت الله سلطانی
معظم له دارای متانت در رفتار و سلامت در کردار بود و بر انجام مستحبات اصرار می ورزید و برای برآورده ساختن حوائج طلاب و سایر اقشار کوشا بود و از هر فرصتی برای خدمت رسانی استفاده می کرد. از نام و نشان و هرگونه شهرت طلبی نفرت داشت؛ مجلس درسش آکنده از طلاب فاضل بود و بسیاری که اکنون در زمره مجتهدین، مراجع تقلید، اساتید حوزه، خدمتگزاران نظام اسلامی و علمای بلادند، پرورش یافته مکتب اویند. وی سال های طولانی از عمر خویش را به تحصیل، تدریس، تالیف، اقامه جماعت درمسجد ملّاجعفر بازار قم و راهنما و ارشاد مردم گذرانید.
آیت الله شهید سید محمد باقر صدر درباره آیت الله سلطانی گفته است: «السلطانی رجل کبیر، رجل ممتار علماً و اخلاقاً – آیت الله سلطانی مردی بزرگ و شخصیت ممتازی از لحاظ علم و اخلاق هستند.»
حجت الاسلام علی حجتی کرمانی درباره این شخصیت والامقام علمی و معنوی می نویسد:
از تشریفات «آقایی» و مظاهر ریاست، نه تنها به دور که متنفر بود و در هیمن رابطه، طی سالهای متمادی، تنها سه و یا چهار مرتبه توانستم با اصرار و حتی التماس آن وارسته مرد را در مناسبت هایی چون عید نوروز و یا عید غدیر... وادار به جلوس نموده و اذن تشرف به حضورش را به نیابت از شاگردان و ارادتمندانش کسب کنم. هیچ گاه محبت های پدرانه و خدمات ارزشمندش را فراموش نخواهم کرد.
هماره اهل مطالعه و تحقیق بود. مقالات و پژوهش های نویسندگان، پژوهشگران جدید را به دقت مطالعه می کرد و نسبت به مکتب ها و جهان بینی های مدرن آگاهی داشت. روح حاکم بر زمان را می شناخت و نسبت به مسائل روز آشنائی داشت و خود نه تنها در فقه و اصول که در بسیاری از زمینه ها اهل نظر بود.
نوه دختری این عالمِ عامل، حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در خاطراتشان می فرمایند:
روزهای آغازین پاییز سال 68 نوجوانی بودم که هنوز دوره متوسطه را تمام نکرده است و به فرموده مردی که از دنیا دوست ترش می دارم، به قم می روم. مقصد معلوم است. کسی را یارای تشکیک نیست. منزل پدر بزرگی که دوران کودکی را بیشتر از خانه مان در آنجا گذرانده ام، در حوزه اشراق مردی که اگر چه پدر بزرگ است، اما برایم پدری می کند. من طلبه کوچکی هستم که هر شب موقع شام، درب اطاقم را می کوبند و درب با صدای مخصوصی باز می شود و در درگاه آن، مردی که تکیه بر عصای خویشتن زده است. پیرمرد، استاد حوزه است؛ بسیاری از مراجع از او کسب فیض کرده اند.
حدود هفتاد و اندی سال دارد و منزلش محضر دانشمندان است و من این توفیق را می یابم که در انتهای شب از او منطق کبری فرا بگیرم و این نه از جسارت من که خضوع اوست. یک بعد از نیمه شب، پیرمرد که آثار خواب را در چشمانش نمی یابی، سخن می گوید: منطق طریقه صحیح گفتن است... دیگران تعریف می کنند که استاد در اتاق های قدیمی منزل که با دری چهارلنگه به هم وصل شده اند و در کنار آنها دالانی تا درب خانه پیش رفته است، مشغول تدریس است؛ کفایه می گوید؛ شاید حدیث جبر و اختیار و یا طلب و اراده. اتاقها و دالان، مملو از کسانی است که امروز بسیاری از آنان تن به خاک سپرده اند و بسیاری مسندگزین شده اند. می دانیم پیرمرد از امام بسیار می گوید؛ بسیار دوستش دارد و عارف کامل نیز پیرمرد را دوست دارد. آن روز که از عارف مهربان می پرسند: در آقای سلطانی چه دیده اید که چنین احترامش می کنید، می شنوید که شما ایشان را نمی شناسید؛ من هنوز به آقای سلطانی غبطه میخورم.
آیت الله سلطانی، امام و انقلاب
ارتباط و رفاقت حضرت امام با آیت الله سلطانی به دوران حضور مؤسس حوزه علمیه قم، آیت الله شیخ عبدالکریم حائری بر می گردد. به گونه ای که پس از رحلت آیت الله حائری در سال 1315 ش، و پیش از آمدن آیت الله بروجردی به قم، بیشترین کوشش را برای آمدن آیت الله بروجردی به قم این دو بزرگوار با هماهنگی هم انجام دادند. همچنین بعداز استقرار آقای بروجردی در قم آیت الله سلطانی رابط بین امام و آقای بروجردی بود. چون امام برای ایشان احترام ویژه ای قایل بود.
این دوستی و ارتباط تا پیش از تبعید حضرت امام در سال 1343 ش، ادامه داشت. پس از تبعید ارادت و ارتباط کمتر که نشد، هیچ بلکه به نوعی بیشتر شده و در سال 48 این رفاقت به وصلت دو خاندان انجامید و دختر آیت الله سلطانی، خانم فاطمه طباطبایی با فرزند حضرت امام، حاج احمد آقا ازدواج کرده و دوستی دو چندان گشته و به نسبت سببی تبدیل گشت. این نشانه ارادت و اعتماد دو خانواده به هم و از طرفی نزدیکی فکری آیت الله سلطانی به حضرت امام در باب مبارزات سیاسی و نشانگر اعتقاد به مشی مبارزاتی و سیاسی ایشان به امام است. چرا که اگر اینگونه نبود حاضر نمی شد تنها دختر خود را به وصلت کسی در آورد که پدرش تبعیدی است و منزل و خانواده اش تحت نظر و هر لحظه احتمال...
سرکار خانم فاطمه طباطبایی در خاطرات خود آورده اند:
پس از خواستگاری و خواستن جواب قطعی، پدرم مرا صدا کرد و گفت: ازدواج شوخی بردار نیست و ما در وضعیتی هستیم که زودتر باید پاسخ بدهیم. البته وصلت با خانواده آیت الله خمینی خطراتی دارد. ایشان سخت مغضوب شاه است و امکان دارد، تا پایان زندگی در تبعید باشد و موقعیت ایشان از این نیز سخت تر شود. احمد آقا نیز، سرنوشتش با سرنوشت پدرش پیوند خورده و ممکن است برای او و خانواده اش هم وضع دشواری پیش اید.
سپس به مشکلی که برای عروس بزرگ حضرت امام در ایام مبارزات و تبعید پیش آمده بود اشاره کرد و ادامه داد: عروس آیت الله خمینی (معصومه خانم) هنگام هجوم مأموران ساواک به خانه اش سقط جنین شده... این رخدادها برای تو هم ممکن است پیش بیاید، اما این یک سوی ماجراست و البته سوی دیگری هم می تواند داشته باشد. آنچه باید به تو بگویم این است که من احمد آقا را درس خوان، سالم، مؤمن، متعهد و... دیدم. اگر به مسائل معنوی و دینی بیشتر از مادی و دنیوی بها می دهی این شخص جوان خوبی است... حالا خودت تصمیم بگیر. من هیچ تحمیلی نمی کنم و هیچ اجباری به آری گفتن نداری. و...
پس از این وصلت حضرت امام اظهار خشنودی و شادمانی نمود. با اینکه خودش در این امر خیر حضور نداشت و در تبعید بود، ولی طی نامه ای در نهم آبان 1348 خطاب به عروس خود از آقای سطانی به عنوان «سید العلماء الاعلام» سخن گفته و می فرماید:
«خوشوقتم از اینکه احمد با فامیل اصیل محترم بزرگى متصل شد. امید است ان شاء اللَّه تعالى در زیر سایه اجداد طاهرینتان خوش و خرم و سعادتمند باشید. ان شاء اللَّه تعالى این وصلت، میمون، مبارک و سرشار از نیکبختى و سعادت دنیا و آخرت باشد. بحمد اللَّه تعالى شما از کرائم اخلاق موروثه از پدر بزرگوار و اجداد پدرى [آقای سلطان العلما، از علمای بروجرد] و مادر محترمه و معظمه و اجداد مادرى [آقای سید صدرالدین صدر و حاج آقا حسین قمی] برخوردار هستید. امید است ان شاء اللَّه تعالى احمد نیز از این کرامتها برخوردار شود. این جانب از دعاى خیر شماها را فراموش نمى کنم. خدمت حضرت مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقاى سلطانى - دامت برکاته - و علیا محترمه خانم والده [خانم صدیقه صدر]- دام عمرها- سلام برسانید.»
از دیگر نامه هایی که حضرت امام بعدها به حاج احمد آقا نوشته نیز این تکریم ها نسبت آقای سلطانی و خاندان طباطبایی بدست می آید.
حضرت امام در 16 آبان 49 در نامه ای به فرزندش احمد آقا مرقوم می کنند:
«احمد عزیز... ان شاء اللَّه تعالى عروسى مبارک بر شما و بر خانم محترمه شما باشد و سالهاى طولانى با سلامت و خوشى بگذرانید. من هر وقت حرم مى روم به شماها دعا مى کنم، ان شاء اللَّه تعالى مستجاب شود... با حضرت آقاى سلطانى هم در این امور مشورت کنید، هر طور صلاح است عمل کنید...»
این ارتباط فامیلی و صمیمی دو خاندان ادامه داشت و دوستی بین امام و آقای سلطانی نیز نزدیکتر و ارادت ها بیشتر می شد تا آنجا که پس از شهادت حاج آقا مصطفی، فرزند ارشد و وصی حضرت امام در آبان 56، دو ماه بعد (دی ماه 56) حضرت امام آیت الله سلطانی را به همراه سه نفر دیگر از اساتید حوزه به عنوان وصی خویش برگزید:
«... وصى خود قرار دادم حضرات حجج اسلام آقاى حاج آقا مرتضى پسندیده و آقاى حاج شیخ مرتضى حائرى و آقاى حاج سید محمد باقر سلطانی و آقاى حاج شیخ حسینعلى منتظرى- دامت برکاتهم- را در...»
حضرت آیت الله سلطانی در اوج مبارزات و انقلاب نیز امام را تنها نگذاشت. در پاریس نیز مدتی در کنار امام بودند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تائید نظام اسلام و رهبری انقلاب تلاش های فراوانی انجام داد و در اولین دوره مجلس خبرگان قانون اساسی به نمایندگی از سوی مردم استان لرستان برگزیده شد و بر مفاد قانون اساسی نظارتی دقیق نمود.
چند خاطره جالب از ارتباط این دو شخصیت بزرگ
آقای دکتر صادق طباطبایی، فرزند آیت الله سلطانی و از مبارزان پیش انقلاب که در پیروزی انقلاب هم نقش مهمی داشت، نقل می کنند:
یک قضیه ای که مرحوم پدر اصرار داشت در زمان حیاتشان به کسی گفته نشود، این بود که؛ حاج احمد در حضور جمعی از یاران امام تعریف کردند: در همان ماه های اول انقلاب، یعنی در اردیبهشت یا خرداد سال 1358 بود که شبی خواهرم (خانم فاطمه طباطبایی) زنگ می زند به منزل و به پدرم می گوید، امام می خواهند با شما صحبت کنند. امام که آن موقع در قم اقامت داشتند، گوشی را می گیرند و به پدرم می گویند: «مطلبی می خواهم به شما بگویم که الآن احمد برایتان توضیح خواهد داد!» چون حال خیلی مساعدی نداشتند گوشی را به احمد آقا می دهند. ظاهراً با این جمله می خواستند تأکید کنند که مطلب موثق است. احمد آقا گوشی را می گیرد؛ ایشان مثل ما به پدرم آقاجون می گفتند. احمد آقا می گوید: «آقاجون! آقا می گویند که شما ولایتتان را به من تفویض کنید.» آقا جون در جواب می گوید: «ما هر چه داریم از شما داریم. شما بر ما ولایت دارید. من بر کسی ولایت ندارم.» احمد آقا می گوید: «امام می گویند من نه تعارف می کنم و نه شوخی! من احساس مسؤولیت شرعی می کنم و تکلیف برایم شاق است. باید اجازه داشته باشم که تصمیم بگیرم. بنابرین شما این اجازه را به من بدهید و ولایت خود را به من تفویض کنید.» آقاجون می گویند: «این بزرگواری و شکسته نفسی شماست؛ اما چون عنوان شرع را رویش گذاشته اید، من هر چه دارم در اختیار شماست و از جانب من مختار هستید؛ اما من یک خواهشی از شما دارم و آن اینکه جز کسی که الآن رابط است، هیچکس دیگر از این ماجرا اطلاع پیدا نکند.» خواهرم از قسمت اول این قضیه که برقراری اتصال بود مطلع بود، اما از قسمت دوم و صحبت ها جز مرحوم احمد آقا هیچکس اطلاع نداشت.
آقا صادق طباطبایی ادامه می دهند: در سال های حیات امام، گاه و بیگاه پدرم و امام یک سری ملاقات هایی با یکدیگر داشتند، آن هم در ساعاتی خیلی غیر عادی. یکی از خصوصیات جالب رابطه بین امام و آقاجون این بود که هر وقت آقاجون به تهران می آمدند و به منزل احمد آقا وارد می شدند، خواهرم را می فرستادند به امام اطلاع دهد که آقاجون می خواهند به دیدار شما بیایند، اما قبل از اینکه خواهرم جواب را بیاورد، خود امام می آمدند. پدرم می گفت من هیچ وقت نتوانستم بر امام سبقت بگیرم و ادای احترام بکنم.
ایشان در جای دیگر نقل می کنند: آن چیزی که پدرم را مورد عنایت امام قرار داده بود و بارها آن را ذکر می کردند، فضایل علمی ایشان نبود... آن چیزی که امام را واداشت که بگویند من به آقای سلطانی غبطه می خورم خصائل روحی ایشان بود؛ اولاً به شدت از ریا گریزان بود و عطوفت و مهر و محبت در ایشان مبنا داشت و... سال 55 که به نجف رفته بودم، یک شب شام منزل امام بودم، موقع خداحافظی ایشان یک بسته ای به من دادند و گفتند: این یک عباست، این را بدهید به آقای سلطانی، البته به ایشان بگویید که من نمی توانم متناسب با شأن شما چیزی بدهم. یک خودنویس پارکر هم به خود من داد. بعد گفتند: قدر پدرت را بدان، ایشان بسیار مرد والاگهری است!.
رحلت
حضرت آیتالله سلطانى طباطبایى پس از هشتاد و پنج سال زندگى در عصر روز شنبه سى و یکم خرداد 1376 ش (پانزدهم صفر 1418 ق) در جماران (محل سکونت امام خمینی که مهمان دخترشان، سرکار خانم فاطمه طباطبایی بود) بدرود حیات گفت و پیکرش پس از تشییعی با شکوه در قم و اقامه نماز توسط آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، به تهران منتقل و در جوار مرقد امام خمینی به خاک سپرده شد.
خانم طباطبایی در کتاب «اقلیم خاطرات» در باره رحلت پدر می نویسند: پدر به دلیل ضرورت درمان در تهران مدتها در منزل ما در جماران بستری بود و از نزدیک شاهد لحظه ارتحالشان بودم. ایشان به گونه ای اعجاب آور یکباره در بستر نشستند و با تعظیم و احترام در حالی که به نقطه ای خیره شده بودند، دعوت حق را با سلام بر اباعبدالله الحسین و ذکر «یاسیدی» لبیک گفتند و چشم از جهان فروبستند.