مرد میانسال دستهایش را جلویش گرفته بود و آرامآرام حرکت میکرد،
نگاهش انگار روی دور دستها قفل شده باشد با آن ظاهر عجیبش در خیابان در
جهت خلاف حرکت خودروها حرکت میکرد. از عرض خیابان که رد شد نزدیک بود با
ماشینی که با سرعت زیاد در حال حرکت بود برخورد کند اما راننده هرطوری که
بود با مهارت از کنار او رد شد، صدای بوق ممتد خودرو، انگار مرد را از خواب
پراند، مرد انگار که هوش و حواسش سرجایش آمده باشد به سرتاپای خود نگاهی
کرد و سراسیمه به سمت خانهاش برگشت. او دچار خوابگردی بود، عادتی که باعث
میشد هر شب جانش بهخطر بیفتد.
خوابگردها در شب
بعضی از افرادی که دچار خوابگردی هستند دچار حادثههای باورنکردنی شدهاند
صاحبخانه خفهکن
«جان لودیک» اهل تورنتوی کانادا،
سال 2005 پس از گذراندن یک شب طولانی در مهمانی، روی کاناپه خانه صاحبخانه
به خواب رفت. چند ساعت بعد، جان با تکانها و فریاد یک مهمان دیگر که اصلاً
او را نمیشناخت از خواب بیدار شد، مهمان فریادکشان از دیگران کمک
میخواست تا او را از دست جان نجات دهند. جان که خوابگردی داشت زمانی که
خواب بود از جایش بلند شده و به طرف مهمان رفته بود تا او را خفه کند. وی
وقتی از خواب بیدار شد ادعا کرد که به هیچعنوان چیزی را به یاد نمیآورد.
در ابتدا قاضی دادگاه به حرفهای جان مشکوک بود اما وقتی شهادت پزشک وی را
شنید به بیگناهی او رأی داد.
خوابیده در جرثقیل
یکم آگوست سال 2001 بود. ساعت 2
صبح وقتی جان آلفونسوی انگلیسی در حال عبور از خیابان دالویج بود متوجه شد
که دختری بالای یک جرثقیل خوابیده است ولی هر لحظه ممکن است از آن بالا به
پایین سقوط کند، او فوراً با مأموران آتشنشانی و اورژانس تماس گرفت و از
آنها برای نجات دختر نوجوان کمک خواست. با این تماس، مأموران به سرعت در
محل حاضر شده و متوجه شدند که دختر نوجوان دچار خوابگردی شده است. با مشخص
شدن این موضوع عملیات نجات از قبل خطرناکتر به نظر رسید چراکه آنها
میترسیدند اگر دختر را از خواب بیدار کنند، او از ترس از بالای جرثقیل به
پایین بیفتد برای همین مأموران به آرامی به بالای جرثقیل رفته و سرانجام
دختر نوجوان را نجات دادند.
وقتی با خانواده این دختر تماس گرفتند،
والدین «مری شلوز» به پلیس گفتند که دخترشان عادت خوابگردی دارد و سپس
خودشان با تلفن همراه مری تماس گرفتند تا وی را از خواب بیدار کنند، اولین
زنگ تلفن دختر را از خواب بیدار کرد.
طعمه سوسمارها
سالها بود که «جیمز کارنز« دچار
خوابگردی شده بود و همه از این موضوع اطلاع داشتند. در سال 1998 برای این
مرد 77 ساله هنگام خوابگردی اتفاق بسیار وحشتناکی افتاد. او مثل همیشه بدون
اینکه متوجه باشد از تختخواب پایین آمد، عصایش را در دست گرفت و به سمت
برکه نزدیک خانهشان رفت. پیرمرد 77 ساله مستقیم به داخل برکه رفت و وقتی
بدنش خیس شد از خواب پرید و تازه متوجه شد که کجا آمده است. اما او در گل و
لای برکه گیر افتاده بود و نمیتوانست تکان بخورد، بدتر از همه اینکه برکه
پر از تمساح بود. تمساحها که طعمه خوبی نصیبشان شده بود با دیدن پیرمرد
به سمت او آمدند. پیرمرد فریادکشان درخواست کمک کرد و با عصایی که در دست
داشت سعی میکرد آنها را دور کند. یکی از همسایهها وقتی صدای کارنز را
شنید پلیس را باخبر کرد. سپس خودش به سمت برکه دوید و با چراغ قوهای که در
دست داشت سعی کرد تا رسیدن پلیس، تمساحها را بترساند و از برکه دور کند.
بالاخره با تلاش پلیس و مأموران آتشنشانی، کارنز خوششانس از حمله
سوسمارها جان سالم به در برد.
پدرکشی در خوابگردی
سال 2003، جسد
«ادوارد لاوی» 83 ساله در باغچه خانهشان توسط همسایهها پیدا شد. آثار
کوفتگیهایی روی بدن لاوی دیده میشد که نشان میداد به شدت وی را کتک
زدهاند.
هیلی زود، کارآگاه پلیس، پسر لاوی به نام «جولز» را به جرم قتل
پدرش دستگیر کرد. پسر جوان در بازجوییهای پلیس ماجرای باور نکردنی را
تعریف کرد. او گفت که خانوادهاش سابقه خوابگردی دارند.
از طرفی لاوی
مرد خشنی بود و همیشه با خانوادهاش مشاجره داشت. در شب مرگ لاوی، جولز مثل
همیشه دچار خوابگردی شده بود و پدرش که متوجه این موضوع نبود با دیدن پسرش
شروع به داد و فریاد و کتک زدن او کرد.
جولز که خواب بود و اصلاً
نمیفهمید در حال انجام چه کاری است، به پدرش حملهور شده و او را زیر مشت و
لگد گرفته و تا سرحد مرگ وی را کتک زد، جولز در این پرونده از اتهام قتل
تبرئه شد.
قتل در خوابگردی
«کنت پارکس» اهل کانادا از 20
سالگی درچار مرض بیخوابی شد. علت بیماری کنت این بود که او را از کار
اخراج کردند و چون وی به شرطبندی اعتیاد داشت بدهی کلانی به بار آورده بود
که نمیتوانست آنها را پرداخت کند و برای همین از فکر این همه بدهی به
بیخوابی دچار شد اما او علاوه بر بیخوابی مشکل دیگری هم داشت و آن هم این
بود که در اندک زمانی که میخوابید هم نمیتوانست در تختخوابش بماند و
خوابگردی میکرد. 23 ماه می 1978 کنت از تختخوابش بیرون آمد، به پارکینگ
خانه رفت و نیمهشب 22 کیلومتر رانندگی کرد تا به خانه خانواده همسرش برسد.
او وقتی به مقصد رسید وارد خانه شد و بدون اینکه یک کلمه حرف بزند مادر
همسر خود را زمانی که در خواب بود به قتل رساند و پدر همسرش را با ضربات
چاقو و میله آهنی به شدت زخمی کرد. کنت پس از ارتکاب این جنایت به اداره
پلیس رفت و خودش را معرفی کرد. با تحقیقاتی که پلیس انجام داد معلوم شد که
کنت دچار خوابگردی است و در هنگام ارتکاب قتل و حمله به خانواده همسرش، به
هیچ عنوان متوجه کاری که انجام میداده نبوده است. او یک سال در زندان بود
تا اینکه دادگاه به بیگناهی وی رأی داد و او آزاد شد.
یخ زدن در خوابگردی
«تیموتی بروگمان» اهل شمال ویسکانسین آمریکا هیچوقت در عمرش دچار
خوابگردی نشده بود اما سال های زیادی بود که از بیخوابی رنج میبرد.
یک
روز در تابستان وی در حال رانندگی با کامیون بود که ناگهان خوابش برد و با
یک درخت تصادف کرد، پس از این حادثه، پزشک برای اینکه بروگمان بهتر بخوابد
چندین قرص خوابآور برایش تجویز کرد، دارویی که پزشک تجویز کرده بود به
نوعی اعتیادآور بود اما در دستورالعمل آن نوشته بود که اگر صحیح مصرف شود
هیچ خطری فرد مصرفکننده را تهدید نمیکند. بروگمان همچنان به مصرف
قرصهایش ادامه میداد تا اینکه در ژانویه 2009 دچار خوابگردی شد.
شب
بسیار سردی بود و برف همه جا را سفیدپوش کرده بود، دما به زیر سفر رسیده
بود ولی بروگمان لباس گرم به تن نداشت و فقط یک پیژامه به تن داشت.او بدون
اینکه متوجه باشد از خانه بیرون رفت و تا صبح به خانه برنگشت. فردای ان روز
وقتی خانوادهاش به دنبال وی همهجا را جستوجو کردند، جسد بروگمان را
درحالی که یخزده بود، میان برفها پیدا کردند.
غذا درست کردن در خواب
عادت خوابگردی لزلی کازاک زن
55 ساله اهل انگلیس یک شب ممکن بود به قیمت جان او تمام شود. لزلی به
باشگاه ورزشی میرفت و برای اینکه وزن کم کند مجبور بود ساعت غذاخوردن خود
را تغییر دهد. او عادت داشت شبها وقتی خوابگردی میکند نزدیک به 2500
کالری غذا بخورد و از همه خطرناکتر اینکه وی در خواب، اجاقگاز را روشن
میکرد تا غذا درست کند.
این کار لزلی نه تنها برای خودش بلکه برای بقیه
اعضای خانواده نیز خطرناک بود. زیرا اگر شیر گاز را باز میگذاشت ممکن بود
همه خفه شوند. نه تنها خطر خفگی با گاز بلکه خطر مسمومیت هم لزلی را تهدید
میکرد زیرا او گاهی اوقات هنگام خوابگردی چیزهای غیرخوراکی مثل وازلین،
روغن پا یا پودر لباسشویی را هم می خورد. او روی در اتاقش زنگ کار گذاشته
بود تا وقتی در اتاق را باز میکند زنگ بهصدا درآید و او را از خواب بیدار
کند اما این کار هم فایدهای نداشت و او برای درمان مجبور شد نزد متخصص
برود.