پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : عباس عبدی در روزنامه بهار نوشت:
اگر قرار باشد مهمترین اشتباههای رفتارهای انتخاباتی اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری اخیر را ذکر کرد، بیگمان تعدد نامزدها یا عدم ائتلاف میان آنان را، شامل نمیشود. زیرا تن دادن به تعدد نامزدها و ناتوانی در رسیدن به ائتلاف برای آنان اجتنابناپذیر بود و گریزی از آن نداشتند و حتی اگر به ائتلاف هم میرسیدند دردی از آنان درمان نمیشد. در این میان باید به دو اشتباه راهبردی و تاکتیکی آنان اشاره کرد. اشتباه راهبردی اصولگرایان، اتکای بیش از حد به رانتهای سیاسی و اقتصادی و ارتباطی بود. در زمینه رانت سیاسی، نیازی به توضیح نیست که حضور آزادانه آنان در عرصه عمومی سیاست و اطمینان از تایید صلاحیت حتی نامزدهای کمصلاحیتدار آنان، این گمان نادرست را نزد آنان ایجاد کرد که حتما نزد مردم محبوبتر و شناختهشدهتر و مقبولتر و در نتیجه رایآورتر هم هستند. انعکاس این گمان نادرست را در وسایل ارتباط جمعی رسمی میبینیم که آنان همیشه پای ثابت برنامههای تلویزیونی بودند، گویی فقط این افراد در جامعه هستند و صدای دیگری وجود ندارد. برای فهمیدن استفاده اصولگرایان از رانت اقتصادی، کافی بود که به تبلیغات انتخاباتی اخیر توجه میکردیم. بنده در روزهای پایانی انتخابات برای سخنرانی به چند شهر و مرکز استان رفتم. در همه جا بَنِرهای بزرگ نامزدهای اصولگرا بهویژه یکی از آنان به چشم میخورد ولی هیچ خبری از تصاویر آقای روحانی نبود. در تهران این مسئله مشهودتر بود. شنیدم در بخشهای کوچکی از کشور تصاویر بزرگ یکی از نامزدها نصب شده بود که حتی یک رأی هم نیاورده است. در همین تهران از ماهها پیش ستادهای حقوقبگیر داشتند در حالی که ستادهای اصلاحطلبان بیشتر از جیب خود هزینه میکردند. از یکی از دستاندرکاران ستاد مرکزی یکی از آقایان اصولگرا شنیدم که اولین نظرسنجی ستاد آنان در سال گذشته و در سطح کشور 230میلیون تومان هزینه داشته است. اگر حساب سایر نظرسنجیها و سهم اندک نظرسنجی را در هزینه ستادها لحاظ کنیم، بودجه این ستاد به دههامیلیارد تومان میرسد که غیرممکن است از طریق عادی جمعآوری شود، اگر راهی برای اعلان مخارج نامزدها بود واقعیت روشنتر میشد. جالب است که بدانیم در روزهای پایانی در بعضی از اماکن و محلات و اتوبوسهای تهران (جای دیگر را اطلاع ندارم)، ساندویچ میدادند که پنجهزار تومان هم همراه آن بود! اگر هزینه صرف شده برای هر رأی به دست آمده را با این ارقام حساب کنیم، به حدود هر رای صدهزار تومان خواهد رسید. وقتی که یک نیروی سیاسی تا این حد متکی به رانتهای سیاسی و ارتباطی و اقتصادی باشد، خود را بینیاز از به کارگیری ذهنهای خلاق خواهد دید و این آغاز سقوط است. ولی اشتباه بسیار مهم و تاکتیکی اصولگرایان که این یادداشت با هدف بحث درباره آن نوشته شده است، ورود آقای جلیلی به انتخابات بود. ورود ایشان به دلیل وظیفه مهمی که در جریان پرونده هستهای داشتند بسیار معنادار بود. بهویژه آنکه همفکران وی سعی میکردند دوگانهای را به نام خط سازش و خط مقاومت با نمایندگی و تقابل آقای روحانی و آقای جلیلی ایجاد کنند. چرا این رفتار اشتباه بود؟
1- فرض کنیم که رأی آقای جلیلی بیشتر از آقای روحانی میشد. هیچ دستاوردی برای طرفداران خط فرضی مقاومت نداشت، زیرا آنها درنهایت به همین نقطهای که قبلا بودیم میرسیدند که اکثریت مردم طرفدار خط مقاومت هستند. البته روشن است که در این صورت میتوانستند مدعی شوند که مردم خط مقاومت را بر خط سازش ترجیح میدهند، ولی این فقط یک ریسک بود. زیرا این خطر وجود داشت که خط فرضی سازش مورد نظر آنان برنده شود، همچنان که با فاصله زیادی برنده شد. ولی متاسفانه طرفداران خط فرضی مقاومت به جای آنکه بگویند خط سازش مورد اتهام آنان برنده شده، خود را به کوچه علیچپ میزنند، گویی که اصلا چنین تقابلی مطرح نبوده است.
2- اشتباه تاکتیکی مذکور در فهم و درک انتخاباتی نیروهایی بود که آقای جلیلی را به میدان آوردند و با اوجگیری اولیه در نظرسنجیها گمان کردند که تا پایان میتوانند این مسیر را جلو بروند. در حالی که چنین امری امکانپذیر نبود. گذشته از آنکه ایشان به لحاظ تواناییهای شخصیتی قادر به رقابت با سایر نامزدها نبود، بنابر این قابل پیشبینی بود که خط فرضی مقاومت هیچگاه قادر به جلب آرای عمومی مردم نخواهد شد. مشکل دیگر این بود که ایشان جانباز دفاع مقدس است و بهتر بود که به این صفت از ورود به مبارزات انتخاباتی پرهیز میکرد تا یکی از جانبازان کشور در معرض شکست انتخاباتی قرار نگیرد.
3- بدترین اشتباه اصولگرایان در این انتخابات طرح مسئله خط سازش و مقاومت بود، زیرا اگر منظور از خط سازش، گذشت کردن از منافع ملی کشور است، در این صورت چگونه ممکن است که مردم به چنین فردی رأی دهند و از آن مهمتر اینکه چگونه ممکن است شورای نگهبان چنین فردی را تایید کند؟ بحث اصلی این انتخابات در تقابل سازش و مقاومت نبوده و نیست. بحث بر سر عقلانیت و تفاهم و مشارکت در تصمیمگیری و تعامل با دنیای خارج و چگونگی هرچه بهتر تامین کردن منافع ملی است. از نظر فرد پیروز انتخابات قرار نیست که بازی با خارج، به صورت صفر و یک باشد. این اشتباه بسیار نابخشودنی به بعضی نیروهای تازهکار اصولگرا وارد است که با طرح چنین شعار بیمناسبتی نهتنها در انتخابات شکست خوردند، بلکه یک گاف سیاسی مهم به جای گذاشتند که برای کشور منفعتی نداشت و سراسر ضرر بود. چند سالی بود که نیروهای جوان اصولگرا تا حدودی در برابر افراد سابقهدارتر این جناح، دارای وجههای شده بودند، ولی اکنون که دومین شکست ناخشنودکننده خود را تجربه میکنند در برابر آنان به شدت تضعیف شدهاند. شکست اول آنان در رفتار دولت احمدینژاد متبلور شد و اکنون این اصولگرایان جوان با دومین شکست سیاسی خود در راه انداختن خط سازش و خط مقاومت و شکست انتخاباتی، نهتنها به خلط مفهومی مقاومت متهم میشوند، بلکه یکی از عوامل اصلی شکست اصولگرایان را رقم زدند. با این حساب، احتمال اینکه نیروهای اصولگرا دوباره پیرامون افراد باسابقهتر این جناح جمع شوند زیاد است.